نفس زنی همه عالم بهار می گردد
برای عرض ارادت به محضرت، خورشید
به سمت گنبد تو رهسپار می گردد
یکی دو شب که نه ، هر شب به سامرا، مهتاب
میان صحن تو مثل غبار می گردد
اگر که تیغ دو ابروت می کشد ، جانم
هزار بار به پایت نثار می گردد
اگر به عشق تو مُردم شما نخور غصه
یک عاشقت کم از این صد هزار می گردد
همیشه زنده بود هرکسی فدای تو شد
و خوش به حالش اگر خاك سامرای تو شد