صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 46

موضوع: خیمه ی عزا{ویژه نامه مخصوص عزاداری کودکان حسینی}

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    در سوگ رقیه سلام الله علیها








    بچه های عزیز سلامی دوباره به همه ی شما گلها

    عزاداریهاتون قبول باشه

    بچه ها میدونید امروز در ایام محرم به نام حضرت رقیه علیها سلام هست؟

    حتما بارها قصه پر درد قلب کوچکش رو از بزرگتر هاتون شنیدین

    امروز میخوام یه شعر درباره رقیه سلام الله علیها با هم بخونیم


    پس با ما همراه باشین


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 07-11-2013 در ساعت 13:31



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    حضرت رقیه

    آی قصه قصه قصه،ای بچه های قشنگ
    برای قصه گفتن،دلم شده خیلی تنگ

    من حضرت رقیه،یه دختر سه ساله م
    همه میگن شبیه گلهای سرخ و لاله م




    گل های دامن من،سرخ و سفید و زردن
    همیشه پروانه ها دور سرم میگردن

    از این شهر و ازون شهر آدمای زیادی
    میان به دیدن من،تو گریه و تو شادی



    هر کسی مشکل داره،میزنه زیر گریه
    مشکل اون حل میشه تا میگه یا رقیه

    خلاصه ای بچه ها تو صحرای کربلا
    وقت غروب خورشید،شدیم اسیر غولا


    پیاده و پیاده همراه عمه زینب
    راه افتادیم و رفتیم،از صبح زود تا به شب

    تا اینکه ما رسیدیم به کشور سوریه
    از کربلا تا اونجا راه خیلی دوریه


    توی خرابه شام ما رو زندونی کردن
    با ما که بچه بودیم نامهربونی کردن

    فریاد زدم:«آی مردم،عموی من عباسه
    بابام امام حسینه،کیه اونو نشناسه؟»

    سر غولا داد زدیم،اونا رو رسوا کردیم
    تو قلب مردم شهر خودمونو جا کردیم



    شاعر:محمد کامرانی اقدام
    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 07-11-2013 در ساعت 13:32


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    نام‏های زیبا




    حسین، علی اصغر، سجّاد، زینب، عباس، رقیه، سکینه، ابوالفضل
    علی‏ اکبر، جعفر، محمد، قاسم، حبیب و نام‏های دیگری که یادآور
    خاطره بزرگ کربلا هستند، از زیباترین اسم‏هایند.

    خوش به حال بچه ‏هایی که نام یکی از این بزرگان را دارند

    و خوش به حال تمام بچه ‏هایی که سعی می‏کنند مثل این انسان‏های
    خوب زندگی کنند و با کارهای خوب خودشان، ادامه دهنده شهدای کربلا باشند.




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 04-10-2016 در ساعت 08:30
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    علی‌اصغر را شناختم...



    ماه محرم شده بود.

    نرگس یک روز وقتی از مدرسه اومد خونه به مامانش گفت که معلمم گفته باید
    برای فردا یک نقاشی بکشیم که درباره حضرت علی اصغر پسر امام حسین(ع) باشه.


    اما من نمی تونم چون درباره علی اصغر چیز زیادی نمی دونم.
    مامان نرگس بهش گفت: ناراحت نبا ش دخترم من برای تو تعریف می کنم
    که در کربلا چه اتفاقی افتاد و علی اصغر چطور به شهادت رسید.

    تو هم خوب گوش کن تا هم با بچه های امام حسین(ع) بیشتر
    آشنا بشی وهم این که بتونی یک نقاشی خوب بکشی.


    مامان نرگس داستان علی اصغر را این طوری تعریف کرد:

    روز عاشورا وقتی که امام حسین(ع) تنها شده بودند
    و همه یارانشون به شهادت رسیده بودند

    به سمت دشمن رفتند وگفتند:
    آیا کسی هست ما را یاری کند؟ مگر من پسر پیامبر شما نیستم؟ و...

    وقتی امام حسین(ع) صحبت می کردند از خیمه ها صدای گریه و ناله بلند شد.
    امام برای خداحافظی به خیمه ها رفتند.
    صدای علی اصغر را شنیدند که از تشنگی گریه می کرد.


    امام به حضرت زینب گفتند علی اصغر را به من بده تا با او خداحافظی کنم.
    بعد علی اصغر را بغل کردند و بوسیدند.

    امام حسین(ع) به سمت دشمن آمدند وگفتند
    اگر به من رحم نمی کنید به این نوزاد رحم کنید.


    ناگهان حرمله که از افراد سپاه دشمن بود تیری را به سمت علی اصغر پرتاپ کرد،
    تیر به گلوی علی اصغر خورد و به شهادت رسید.

    امام حسین(ع) دستشون رو از خون علی اصغر پر کردند وبه آسمان پاشیدندوفرمودند:
    این ها برای من آسان است چون برای خداست.


    نرگس قطره ی اشکی از چشمانش چکید و رو
    به مامانش گفت: حالا علی اصغر را شناختم
    .





    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 04-10-2016 در ساعت 08:43
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    كاربر ويژه
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    2403
    نوشته
    6,971
    صلوات
    80000
    دلنوشته
    55
    اَلـــلّـــ❤ـهـُـــ❤ـمَّ عَـــ❤ـجِـّــ❤ـلْ لِــ❤ـوَلــ❤ـیـــِّکَ ❤الــــْفــ❤ــَرَجْ
    تشکر
    45,127
    مورد تشکر
    29,780 در 7,851
    وبلاگ
    45
    دریافت
    16
    آپلود
    10

    پیش فرض




    این روضه را امیر محمد برای امام حسین (ع) خوانده

    « آقامون دلبره / دلا رو می خره / کربلا می بره /

    با اون نسیمی که داره عطر گل یار / اقامون می دونه /

    این دل دیوونه / دوست داره بخونه / میون بین الحرمین ،روضه ی عباس »






    فایل های پیوست شده فایل های پیوست شده
    امضاء





  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    علی‌اصغر، پر کشید و رفت










    کودکی که پر کشید و رفت
    خالی است جای کوچکش

    خاک کربلا همیشه ماند
    تشنه‌ی صدای کوچکش

    داشت غربتی همیشگی
    چشم آشنای کوچکش

    توی ذهن کربلا هنوز
    مانده ردّپای کوچکش


    حرف‌های او بزرگ بود
    مثل دست‌های کوچکش

    ناخدای قلب‌های ماست
    قلب با خدای کوچکش



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 10-11-2013 در ساعت 10:57
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    1069
    نوشته
    10,746
    صلوات
    434
    دلنوشته
    4
    تقدیم به روح پاک و ملکوتی خانم فاطمه زهرا مرضیه سلام الله علیها
    تشکر
    11,056
    مورد تشکر
    11,148 در 2,988
    وبلاگ
    4
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض


    قصه‌های کربلا










    یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هزار و سیصد سال پیش یک خبر مهمی بود

    بچه ها خوب گوش کنید حواس هاتون را جمع کنید به صورت قصه می گم

    اما این افسانه نیست و قصه نیست شرح فداکاری یک انسان است که حسینش(ع) نامند


    در خوبی و پاکی در صبر و شکیبایی در حسن و جوانمردی در بندگی وطاعت او را نبود مانند

    پدرش شیر خدا، مادرش فاطمه ی زهرا بود راه او راه خدا، خوبی از چهره ی او پیدا بود

    به دعوت مردم شهر کوفه با دوستان و خویشان با یاران و فرزندان به سوی آن شهر رفت

    بهر سوی آن ناکسان مردم نااهل رفت



    آن کوفیان نادان بستند ره برآنان با یاران و فرزندان از غفلت و گمراهی

    یک باره یادشان رفت پروردگار خود را



    غرقه به خون نمودند کودک شش ماهه اش قطعه به قطعه کردند اکبر مردانه اش


    به ظهر روز دهم به دست مردی پلید به نام شمر لعین جدا شد از تن سرش


    برآسمان غلغله فتاده از این ستم


    من چه بگویم چه شد؟ یک سره تاریک شد جهان، زمین، آسمان


    خاک به رنگ خون شد از ستم ظالمان ای دوستان خوبم شما این را بدانید:


    حق تا ابد پاینده است باطل همیشه مرده است

    راه حسین(ع) راه ماست شیوه ی اوکارماست



    درود ما برحسین(ع) لعنت ما بریزید


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 02-10-2016 در ساعت 09:58
    امضاء



  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    امام حسین(ع) شهید کربلا








    یکی بود یکی نبود. امام حسین (ع) که امام سو م ماهستند در شهر مدینه
    زندگی می کردند.امام حسین (ع) همیشه مردم را به کارهای خوب دعوت
    می کردند و به مردم می گفتند :
    از آدمهایی که کارهای زشت می کنند و به مردم ظلم می کنند همیشه دوری کنید .

    به خاطر همین حرفها یزید که خلیفه بود و به مردم ظلم می کرد وهمیشه
    کارهای زشت انجام می داد با امام حسین دشمنی می کرد.


    یک روز از کوفه نامه های زیادی برای امام حسین(ع) رسید.
    نامه هایی که مردم آنجا از امام حسین (ع) دعوت کرده بودند که آنجا برود
    تا مردم اورا یاری کنند.
    برای همین امام حسین (ع) به سمت آنها حرکت کرد.

    ولی وقتی به سرزمینی نزدیکی کوفه که اسمش کربلا بود رسید ،
    دیدند به جای اینکه مردم به استقبالشان بروند سربازان دشمن
    به سمت آنها آمده اند تا با آنها بجنگند.

    امام حسین (ع) ویارانشان چند روزی آنجا بودند.
    دشمن آب را روی آنها بسته بود وهمه تشنه بودند.
    یک شب امام حسین (ع) به یارانشان گفتند که دشمن با من کار
    دارد شما می توانید بروید.
    ولی همه یارانش گفتند ما با تو هستیم .

    روز بعد که روز عاشورا بود جنگ شد.
    امام حسین (ع) و یارانشان با دشمن جنگیدند و به شهادت رسیدند
    ودشمن هم بی رحمانه سر امام حسین (ع) را از تنشان جدا کرد .

    برای همین ما هر سال روزعاشورا توی هیئت ها می رویم وبرای
    امام حسین (ع) عزاداری می کنیم وسینه می زنیم.

    پس یادتون نره شما هم در عزاداری ها شرکت کنید
    تا امام حسین (ع) هم همیشه از خدا برای شما طلب خوبی کند.




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 12-11-2013 در ساعت 09:02
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    یادش به خیر بودی برام یه همزبون
    ای روشنای آسمون
    می بوسیدی من و بابای مهربون

    یادش به خیر ای خوبیات زیاد تر از
    تمومیِ هفت آسمون
    می بوسیدی من و بابای مهربون


    حالا ببین نیلی رخم ز کینه
    زنده شده خاطره ی مدینه
    خاطره ی ضرب غلاف و سینه




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 13-10-2015 در ساعت 08:11
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    به یاد پدر




    زینب کوچولو، هر وقت اسم رقیه علیهاالسلام رو می شنوه،
    اشک توی چشماش حلقه می زنه.

    می دونید چرا بچه ها؟

    آخه اون یه داستان درباره حضرت رقیه علیهاالسلام
    شنیده که خیلی ناراحتش کرده.

    شما هم می خواید اون داستان رو بشنوید، پس خوب گوش کنید.

    عصر عاشورا، وقتی دشمنان دین خدا، امام حسین و یارانش رو به شهادت
    رسونده بودن، یه عده کودک توی یکی از خیمه ها جمع شده بودن.

    اونا خیلی خیلی تشنه بودن.
    فرمانده سپاه دشمن که دید اونا دارن از شدت
    تشنگی می میرن،خواست کمی آب به اونا بده.


    ولی وقتی به حضرت رقیه رسید،حضرت رقیه از اون آب نخورد،
    ظرف آب رو برداشت و به طرف پدرش امام حسین علیه السلام دوید.

    اون می خواست آب رو برای پدرش ببره، ولی بچه ها امام حسین علیه السلام
    پدر رقیه، حالا دیگه شهید شده بود.

    همه با هم سلام می فرستیم به روح بزرگ رقیه کوچک.




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 14-11-2013 در ساعت 23:29
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  12. تشكرها 6


صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi