صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 34

موضوع: شیخ رجبعلی خیاط

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض شیخ رجبعلی خیاط







    ولادت

    عبد صالح خدا « رجبعلی نكوگويان » مشهور به « جناب شيخ » و « شيخ رجبعلی خياط » در سال 1262 هجری شمسی، در شهر تهران ديده به جهان گشود. پدرش « مشهدی باقر » يك كارگر ساده بود. هنگامی كه رجبعلی دوازده ساله شد پدرش از دنيا رفت و رجبعلی را كه از خواهر و برادر تنی بی بهره بود، تنها گذاشت.
    از دوران كودكی شيخ بيش از اين اطلاعاتی در دست نيست. اما او خود، از قول مادرش نقل می‌كند كه:

    « موقعی كه تو را در شكم داشتم شبی [ پدرت غذايی را به خانه آورد] خواستم بخورم ديدم كه تو به جنب وجوش آمدی و با پا به شكمم می‌كوبی، احساس كردم كه از اين غذانبايد بخورم، دست نگه داشتم و از پدرت پرسيدم....؟ پدرت گفتحقيقت اين است كه اين ها را بدون اجازه [از مغازه ای كه كارمی‌كنم] آورده‌ام! من هم از آن غذا مصرف نكردم. »

    اين حكايت نشان می‌دهد كه پدر شيخ ويژگی قابل ذكری نداشته است. از جناب شيخ نقل شده است كه:

    « احسان و اطعام يك ولی خدا توسط پدرشموجب آن گرديده كه خداوند متعال او را از صلب اين پدر خارج سازد. »

    شيخ پنج پسر و چهار دختر داشت، كه يكی از دخترانش در كودكی از دنيا رفت.


    خانه

    خانه خشتی و ساده شيخ كه از پدرش به ارث برده بود در خيابان مولوی كوچه سياه‌ها (شهيد منتظری) قرارداشت. وی تا پايان عمر در همين خانه محقر زيست.

    يكی از فرزندان شيخ می‌گويد:

    پس از ازدواج، دو اتاق طبقه بالای منزل را آماده كرديم و به پدرم گفتم: آقايان، افراد رده بالا به ديدن شما می‌آيند، ديدارهای خود را در اين اتاق‌ها قرار دهيد، فرمود:

    « نه! هر كه مرا می‌خواهد بيايد ايناتاق، روی خرده كهنه ها بنشيند، من احتياج ندارم. »

    اين اتاق، اتاق كوچكی بود كه فرش آن يك گليم ساده و در آن يك ميز كهنه خياطی قرار داشت.



    امضاء

  2. تشكرها 5

    parsa (19-03-2010), نرگس منتظر (15-03-2010), شهیده (11-04-2013), شهاب منتظر (04-12-2013)

  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : درباره شیخ رجبعلی خیاط

    لباس

    لباس جناب شيخ بسيار ساده و تميز بود، نوع لباسی كه او می‌پوشيد نيمه روحانی بود، چيزی شبيه لباده روحانيون بر تن می‌كرد و عرقچين بر سر می‌گذاشت و عبا بردوش می‌گرفت.
    نكته قابل توجه اين بود كه او حتی در لباس پوشيدن هم قصد قربت داشت، تنها يك بار كه برای خوشايند ديگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شيخ خود اين داستان را چنين تعريف می‌كند:

    « نفس اعجوبه است، شبی ديدم حجاب ( منظور حجاب نفس و تاریکی باطنی است ) دارم و طبق معمول نمی‌توانمحضور پيدا كنم، ریشه یابی کردم با تقاضای عاجزانه متوجه شدم كهعصر روز گذشته كه يكی از اشراف تهران به ديدنم آمده بود، گفت: دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برایخوشايند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم ...»!

    غذا
    جناب شيخ دنبال غذاهای لذيذ نبود، بيشتر وقت ها از غذاهای ساده، مثل سيب زمينی و فرنی استفاده می‌كرد. سر سفره، رو به قبله و دو زانو می‌نشست و به طور خميده غذا میخورد، و گاهی هم بشقاب را به دست می‌گرفت هميشه غذا را با اشتهای كامل میخورد، و گاهی مقداری از غذای خود را در بشقاب يكی از دوستان كه دستش می‌رسيد میگذاشت.

    هنگام خوردن غذا حرف نمی‌زد و ديگران هم به احترام ايشان سكوت می‌كردند. اگر كسی او را به مهمانی دعوت می كرد با توجه، قبول يا رد می‌كرد، با اين حال بيشتر وقت ها دعوت دوستان را رد نمی‌كرد.
    از غذای بازار پرهيز نداشت، با اين حال از تأثير خوراك در روح انسان غافل نبود و برخی دگرگونی های روحی را ناشی از غذا می دانست.

    شغل
    خياطی يكی از شغلهای پسنديده در اسلام است. لقمان حكيم اين شغل را برای خود انتخاب كرده بود.
    جناب شيخ برای اداره زندگی خود، اين شغل را انتخاب كرد و از اين رو به « شيخ رجبعلی خياط » معروف شد. جالب است بدانيم كه خانه ساده و محقر شيخ، با خصوصياتی كه پيشتر بيان شد، كارگاه خياطی او نيز بود.

    يكی از دوستان شيخ می‌گويد: فراموش نمی‌كنم كه روزی در ايام تابستان در بازار جناب شيخ را ديدم، در حالی كه از ضعف رنگش مايل به زردی بود. قدری وسايل و ابزار خياطی را خريداری و به سوی منزل می‌رفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت كنيد، حال شما خوب نيست. فرمود:

    «عيال و اولاد را چه كنم؟! »

    در حديث است كه رسول خدا (ص) فرمودند :

    « إن الله تعالي يحب أن يري عبده تعباً فيطلب الحلال؛
    خداوند دوست دارد كه بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال،
    خسته ببيند. »


    سياست
    شيخ در عالم سياست نبود، اما با رژيم منفور پهلوی و سياستمداران حاكم آن به شدت مخالف بود.

    پيش بينی سياسیيكی از فرزندان شيخ می‌گويد: در 30 تير سال 1330 هجری شمسی وقتی شيخ وارد منزل شد، شروع كرد به گريه كردن و فرمود:

    « حضرت سيد الشهدا(ع) اين آتش را با عبايشان خاموش كردند و جلوی اين بلا را گرفتند، آن ها بنا داشتند در اين روز خيلی ها را بكشند؛ آيت الله كاشانی موفق نمی‌شود ولی سيدی هست كه می‌آيد و موفق می‌شود. »

    پس از چندی معلوم شد که مقصود از سید دوم، امام خمینی (ره) است.


    ناصرالدين شاه در برزخ
    در رابطه با وضعيت ناصرالدين شاه قاجار در عالم برزخ، يكی از شاگردان شيخ از ايشان نقل كرد:

    « روح او را روز جمعه‌ای آزاد كرده بودند و شب شنبه او را با هل به جايگاه خود می‌بردند، او با گريه به مأموران التماس میكرد و میگفت: « نبريد ». هنگامی كه مرا ديد به من گفت: اگر می‌دانستم جايم اين جاست در دنيا خيال خوشی هم نمی‌كردم! »


    ستايش از پادشاه ستمكار
    جناب شيخ، دوستان و شاگردان خود را از همكاری با دولت حاكم ( پهلوی) و به خصوص از تعريف و تمجيد آنان بر حذر میداشت. يكی از شاگردان شيخ از وی نقل كرده‌است كه فرمود:

    « روح يكی از مقدسين را در برزخ ديدم محاكمه مي‌كنند و همه كارهای ناشايسته سلطان جاير زمان او را در نامه عملش ثبت كرده و به او نسبت می‌دهند. شخص مذكور گفت: من اين همه جنايت نكرده‌ام.
    به او گفته شد: مگر در مقام تعريف از او نگفتی: عجب امنيتی به كشور داده‌است؟
    گفت: چرا!
    به او گفته شد: بنابر اين تو راضی به فعل او بودی، او برای حفظ سلطنت خود به اين جنايات دست زد. »


    در نهج‌البلاغه آمده است كه امام علی(ع) فرمود:

    « الراضي بفعل قوم كالداخل فيه معهم، و علي كل داخل في باطل اثمان: اثم العمل به، و اثم الرضا به؛
    هركه به كردار عده‌ای راضی باشد، مانند كسی است كه همراه آنان، آن كار را انجام داده باشد و هر كس به كردار باطلی دست زند او را دو گناه باشد؛ گناه انجام آن و گناه راضی بودن به آن. »



    امضاء

  5. تشكرها 5

    parsa (19-03-2010), نرگس منتظر (15-03-2010), شهیده (11-04-2013), شهاب منتظر (04-12-2013)

  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : درباره شیخ رجبعلی خیاط

    وفات
    سرانجام در روز بیست و دوم شهریور ماه سال 1340 هجری شمسی سیمرغ وجود پربرکت شیخ پس از عمری خودسازی و سازندگی از این جهان پر کشید.

    يكی از ارادتمندان جناب شيخ، كه شب قبل از وفات، از طريق رؤيای صادقه رحلت ملكوتی وی را پيش‌بينی كرده ‌بود، ماجرای وفات را چنين گزارش می‌كند:

    شبی كه فردای آن شيخ از دنيا رفت، در خواب ديدم كه دارند در مغازه‌های سمت غربی مسجد قزوين را می‌بندند، پرسيدم: چه خبره؟ گفتند آشيخ رجبعلی خياط از دنيا رفته. نگران از خواب بيدار شدم. ساعت سه نيمه شب بود. خواب خود را رؤيای صادقه يافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بیدرنگ به منزل آقای رادمنش رفتم، با شگفتی، از دليل اين حضور بی‌موقع سؤال كرد، جريان رؤيای خود را تعريف كردم.
    ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و ميش، به طرف منزل شيخ راه افتاديم. شيخ در را گشود، داخل شديم و نشستيم، شيخ هم نشست و فرمود:

    « كجا بوديد اين موقع صبح زود؟ »

    من خوابم را نگفتم، قدری صحبت كرديم، شيخ به پهلو خوابيد و دستش را زير سر گذاشت و فرمود:

    « چيزی بگوييد، شعری بخوانيد! »

    يكی خواند:
    خوش‌تر از ايام عشق ايام نيست
    صبح روز عاشقان را شام نيست
    اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد
    باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
    هنوز يكساعت نگذشته بود كه حال شيخ را دگرگون يافتم، از او خواستم كه برايش دكتر بياورم. يقين داشتم كه امروز شيخ از دنيا می‌رود.
    شيخ فرمود:
    « مختاريد »

    دكتر... نسخه‌ نوشت، رفتم دارو را گرفتم هنگامی كه برگشتم ديدم شيخ را به اتاق ديگری برده‌اند، رو به قبله نشسته و شمد سفيدی روی پايش انداخته‌اند و با شست دست و انگشت سبابه شمد را لمس می‌كرد.
    من دقيق شده ‌بودم كه ببينم يك مرد خدا چگونه از دنيا می‌رود، يك مرتبه حالی به او دست داد، گويا كسی چيزی در گوش او می‌گويد، كه گفت:
    « إن شاء الله »

    سپس فرمود:
    « امروز چند شنبه است؟ دعای امروز رابياوريد
    . »

    من دعای آن روز را خواندم، فرمود:
    « بدهيد آقا سيداحمد هم بخواند. »

    او هم خواند، سپس فرمود:
    « دست‌هايتان را به سوی آسمان بلندكنيد و بگوييد: يا كريم العفو، يا عظيم العفو، العفو، خدا مراببخشايد. »

    من به دوستم نگاه كردم و گفتم: بروم آقای سهيلی را بياورم، چون مثل اين كه رؤيا صادقه است و دارد تمام می‌شود، و رفتم.

    آقا جان خوش آمدی!ادامه اين داستان را از زبان فرزند شيخ بشنويد: ... ديدم اتاق پدرم شلوغ است، گفتند: جناب شيخ حالش به هم خورده، بلافاصله وارد اتاق شدم، ديدم كه پدرم در حالی كه لحظاتی قبل وضو گرفته و وارد اتاق شده بود، رو به قبله نشسته، كه ناگاه بلند شد و نشست و خندان گفت:
    « آقاجان خوش آمديد »! ( مقصود از آقا جان امام زمان (ع) است. )

    دست داد، و دراز كشيد و تمام شد، در حالی كه آن خنده را بر لب داشت!

    امضاء

  7. تشكرها 5

    parsa (19-03-2010), نرگس منتظر (15-03-2010), شهیده (11-04-2013), شهاب منتظر (04-12-2013)

  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شیخ رجبعلی خیاط



    خصوصیات اخلاقی



    جناب شيخ بسيار مهربان، خوشرو، خوش اخلاق، متين و مؤدب بود. هميشه دو زانو می نشست، به پشتی تكيه نمی‌كرد، هميشه كمی ‌دور از پشتی می‌نشست. ممكن نبود با كسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بكشد. خيلی آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خنده رو بود. به ندرت عصبانی می‌شد. عصبانيت او وقتی بود كه شيطان و نفس سراغ او می‌آمدند. در اين هنگام سراسر وجودش را خشم فرا می‌گرفت و از خانه بيرون میرفت و آن گاه كه خود را بر نفس چيره می‌يافت، آرام باز می گشت.
    نكته مهمی كه در حسن خلق، مورد توجه شيخ بود و ديگران را نيز بدان توصيه می‌فرمود، اين بود كه انسان بايد برای خدا خوش اخلاق باشد و با مردم خوش رفتاری كند. در اين باره می‌فرمود:

    « تواضع و حسن خلق، برای خدا، نه برایجلب مردم به سوی خود و رياكارانه

    شيخ بسيار كم حرف بود، حركات و سكنات او به خوبی نشان می‌داد كه در حال فكر و ذكر و توجه به خداست. اول و آخر صحبتش خدا بود. نگاه به او، انسان را با خدا آشنا می‌كرد.

    در جلسات دعا، بسيار گريه می‌كرد. هرگاه اشعار حافظ يا طاقديس خوانده می‌شد می‌گريست. در عين گريه، قادر بود تبسم كند و بخندد و يا مطلبی را نقل كند كه همه را از كسالت بيرون بياورد. نسبت به وجود مقدس اميرالمؤمنين(ع) بسيار عشق می‌ورزيد، مانند پروانه گرد شمع وجودش پر و بال می‌زد، هنگامی كه می‌نشست در هر چند نفس، يك بار ذكر:
    « يا علی ادركنی »
    را تكرار می‌كرد.


    جديت در كار


    جناب شيخ در كار خود بسيار جدی بود و تا آخرين روزهای زندگی تلاش كرد تا از دست رنج خود زندگيش را اداره كند. با این كه ارادتمندان وی با دل و جان حاضر بودند زندگی ساده او را اداره كنند، ولی او حاضر به چنين كاری نشد.

    در حديثی از رسول اكرم (ص) آمده است:
    «
    من أكل من كد يده، كان يوم القيامه في عداد الأنبياء و يأخذ
    ثواب الأنبياء؛
    هر كه از دسترنج خود گذران زندگی كند، روز قيامت در شمار
    پيامبران باشد و پاداش پيامبران بگيرد. »




    امضاء

  9. تشكرها 4

    parsa (19-03-2010), شهیده (11-04-2013), شهاب منتظر (04-12-2013)

  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شیخ رجبعلی خیاط

    تواضع


    دكتر فرزام ( شاگرد شيخ ) در اين باره می‌گويد: ايشان در رفتار با ديگران خيلی متواضع بودند، هميشه خودشان در خانه را باز می‌كردند و اجازه ورود می‌دادند، گاهی بی تكليف ما را به داخل اتاق كارشان می‌بردند كه بساط خياطی در آن جا بود.
    يك بار زمستان بود، دو انار آوردند و يكی را به من دادند و گفتند:
    « بخور! حميد جان. »
    خيلی بی تكبر و تكلف.
    انگار نه انگار كه تفاوتی بين خود و ديگران قايل‌اند. اگر نصيحتی می‌كردند، از باب ارشاد و هدايت و انجام وظيفه بود. هميشه دم در می‌نشستند و هر كه می‌آمد تعارف می‌كردند.

    يكی ديگر از شاگردان شيخ می‌گويد: هنگامی كه همراه دوستان بود جلوتر از آنها وارد نمی‌شد.
    ديگری میگويد: به اتفاق شيخ به مشهد رفته بوديم، عازم حرم شديم، حيدر علی معجزه- پسر مرحوم ميرزا احمد مرشد چلويی - ديوانه وار خود را جلوی پای شيخ انداخت و خواست پايش را روی چشم خود بگذارد!
    فرمود:
    « بی غيرت! آن نافرمانی خداوند را نكن، و از اين كار خجالت بكش. من چه كسی هستم؟! »


    زهد


    فرزند شیخ می‌گويد: روزی يكی از امرای ارتش با چند تن از شخصيتهای كشوری به خانه ما آمده بودند، او وضع زندگی ما را كه ديد؛ رفت دو قطعه زمين خريد و آن ها را به پدرم نشان داد و گفت: يكی را برای شما خريده ام و ديگری را برای خودم، پدرم گفت:

    « آن چه داريم برای ما كافی است. »

    بی اعتنايی به موقعيت‌هایاجتماعی
    در اواخر عمر شيخ، به تدریج جميعی از نخبگان با او آشنا شدند، و نه تنها برخی از بزرگان حوزه و دانشگاه با او رابطه داشتند، بلكه تعدادی از شخصيتهای سياسی و نظامی كشور نيز با مقاصد گوناگون خدمتش می‌رسيدند.
    شيخ، با همه تواضع و فروتنی كه در برابر مردم مستضعف و مستمند و به ويژه سادات داشت، نسبت به رؤسا و شخصيتهای دنيوی بی‌اعتنا بود. هنگامی كه آنها به خانه‌اش می‌آمدند میفرمود:

    « آمده اند سراغ پيرِزنه (دنيا) را ازمن بگيرند، گرفتارند، دعا می‌خواهند، مريض دارند، وضعشان به همخورده ... »

    فرزند شيخ می‌گويد: يكی از امرای ارتش كه به شيخ ارادت می‌ورزيد به من گفت: می‌دانی چرا من پدرت را دوست دارم؟ وقتی برای اولين بار خدمتش رسيدم، نزديك در اتاق نشسته بود، سلام كردم، گفت: « برو بنشين »، رفتم و نشستم، نابينايی از راه رسيد، جناب شيخ تمام قد از جا برخاست، با احترام او را در آغوش کشيد و بوسيد و كنار خود نشاند.
    من نگاه كردم كه در خانه او چه می‌گذرد، تا اين كه مرد نابينا از جا برخاست تا برود، شيخ كفش او را جلوی پايش جفت كرد، ده تومان هم به او داد و رفت!

    ولی هنگامی كه من خواستم خداحافظی كنم از جا برنخاست و همان طور كه نشسته بود گفت:
    « خداحافظ! »



    امضاء

  11. تشكرها 4

    parsa (19-03-2010), شهیده (11-04-2013), شهاب منتظر (04-12-2013)

  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شیخ رجبعلی خیاط

    ایثار


    ايثار شب عيد
    مرحوم « شيخ عبدالكريم حامد » نقل میكرد كه: من شاگرد خياطی جناب شيخ بودم و روزی يك تومان دستمزدم بود. شب عيد نوروز، جناب شيخ پانزده تومان پول داشت، مقداری از آن را به من داد برنج تهيه كنم و برای چند آدرس ببرم، بالاخره پنج تومان از آن مبلغ ماند، آن را هم به من دادند!.
    پيش خود گفتم: شب عيد دست خالی به منزل می‌رود؟ در همان وقت سر زانوی فرزندش پاره است. لذا پول را داخل كشو گذاشتم و فرار كردم. هر چه جناب شيخ صدا زد، برنگشتم. پس از رسيدن به خانه متوجه شدم كه مرا صدا می‌كند و با اوقات تلخی فرمود:
    « چرا پول را برنداشتی؟ »
    و با اصرار پول را به من داد!


    ايثار نسبت به همسايه ورشكسته
    يكی از فرزندان جناب شيخ نقل می‌كند:
    پدرم يك شب مرا از خواب بيدار كرد و دو گونی برنج از منزل برداشتيم، يكی را من حمل كردم و ديگری را خودش. برديم در خانه پولدارترين فرد محل خودمان، ضمن تحويل آن به صاحب خانه گفت:

    « داداش! يادت هست انگليس‌ها مردم رابردند در سفارت‌خانه خود و به آن‌ها برنج دادند و در عوض هر يكدانه آن يك خروار گرفتند و باز هم آنها را رها نمیكنند! »

    با اين شوخی برنج‌ها را تحويل او داديم و برگشتيم. صبح آن روز مرا صدا زد و گفت:

    « محمود! يك چارك برنج نيم دانه بگير ودو ريال هم روغن دنبه، بده به مادرت تا برای ظهر دم پختك درستكند »!

    در آن هنگام، اين گونه حركات پدر برای من سنگين و نامفهوم بود، كه چرا آن چه برنج در منزل هست را به پولدارترين فرد محل می‌دهد در حالی كه برای نهار ظهر بايد برنج نيم دانه بخريم!؟
    بعد فهميدم اين بنده خدا ورشكسته شده و روز جمعه مهمانی مفصلی در خانه داشت.
    انصاف

    انصاف در گرفتن اجرت
    شيخ در گرفتن اجرت برای كار خياطی، بسيار با انصاف بود. به اندازه ای كه سوزن می‌زد و به اندازه كاری كه می‌كرد مزد می‌گرفت. به هیچ وجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتری چیزی دریافت کند.

    در حدیث است که امام علی (ع) فرمود:
    «
    الانصاف افضل الفضائل
    :
    انصاف برترین فضیلتها است
    . »

    يكی از روحانيون نقل می‌كند كه : عبا و قبا و لباده‌ای را بردم و به جناب شيخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟
    گفت: « دو روز كار می‌برد، چهل تومان. »
    روزی كه رفتم لباسها را بگيرم گفت :« اجرتشبيست تومان می‌شود. »
    گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟
    گفت: « فكر كردم دو روز كار می‌برد ولی يك روز كاربرد. »!


    امضاء

  13. تشكرها 4

    parsa (19-03-2010), شهیده (11-04-2013), شهاب منتظر (04-12-2013)

  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شیخ رجبعلی خیاط

    احسان


    سر خلقت
    جناب شيخ به اين اصل تربيتی فوق‌العاده اهميت می‌داد. يكی از شاگردانش از او نقل می‌كند كه فرمود:

    « با خداوند انسی داشتم، التماس كردم كهسر خلقت چيست؟ به من فهماندند كه سر خلقت، احسان به خلق است. »

    امام علی عليه السلام می‌فرمايد:
    «
    بتقوي الله امرتم، و للإحسان و الطاعة خلقتم؛

    به تقوی الهی امر شده اید و برای نيكو كاری و فرمانبرداری (از
    خدا) آفريده شده‌ايد. »

    يكی از دوستان شيخ می‌گويد: روزی به او گفتم: آميرزا! چيزی به من بدهيد كه به درد من بخورد! گوش مرا پيچاند و فرمود:
    « خدمت به خلق، خدمت به مردم! »

    و گاه به مزاح می‌فرمود:
    « روز به خلق خدا نيكی كن و شب برایگدايی در خانه او برو »!.


    احسان به عيالواری بيكار
    يكی از دوستان شيخ نقل می‌كند: مدتی بيكار بودم و سخت گرفتار، به منزل ايشان رفتم تا شايد راهی پيدا شود و از گرفتاری خلاص شوم، همين كه به اتاق شيخ وارد شدم و نگاه او به من افتاد، فرمود:
    « حجابی داری كه چنين حجابی كمترديده‌ام! چرا توكلت از خدا سلب شده؟ شيطان سرپوشی بر تو قرارداده كه نتوانی بالا را درك كنی! »

    در اثر فرمايشات شيخ انكساری در من پديد آمد و خيلی منقلب شدم، فرمود:
    « حجابت برطرف شد ولی سعی كن ديگرنيايد. »

    بعد فرمود:
    « شخصی بيكار است و مريض و دو عيال رابايد اداره كند، اگر می‌توانی برو قدری پارچه برای بچه‌ها وخانواده او تهيه كن و بياور. »

    با اين كه من بيكار بودم و از نظر مالی ناتوان، رفتم و از مغازه يكی از دوستان قديم - كه بزازی داشت - مقداری پارچه نسيه خريدم و به محضر ايشان آوردم. همين كه بقچه پارچه‌ها را خدمت ايشان بر زمين نهادم، استاد نگاهی به من كرد و فرمود:

    « حيف كه ديده برزخی تو باز نيست، تاببينی كعبه دور سر تو طواف می‌كند، نه تو دور خانه. »!


    مقام حضرت عبدالعظيم الحسنی
    يكي از ياران شيخ می‌گويد: با شيخ به زيارت سيد الكريم عليه السلام رفتيم، (جناب شيخ) از ايشان ( يعنی از حضرت عبدالعظيم ) پرسيدند كه:

    « از كجا به اين مقام رسيديد؟ »
    حضرت عبدالعظيم عليه السلام فرمود:
    از طريق احسان به خلق، من قرآن می‌نوشتم و با زحمت می‌فروختم و پول آن را احسان می‌كردم!




    اطعام چهل نفر و شفای بيمار
    يكی از دوستان شيخ می‌گويد: فرزندم تصادف كرده و در بيمارستان بستری بود، نزد جناب شيخ رفتم و عرض كردم: چه كنم؟ فرمود:

    « ناراحت نباش، گوسفندی بخر و چهل نفراز كارگرهای ميدان را جمع كن و برايشان آبگوشت درست كن و يك روضهخوان هم دعوت كن تا دعا كند. وقتی آن چهل نفر «آمين» گفتند، بچهتو خوب می‌شود و روز بعد به خانه می‌آيد. »


    بركت سير كردن يك حيوان گرسنه!
    يكی از دوستان شيخ نقل می‌كند كه: روزی به اين جانب فرمود:

    « شخصی از يكی از كوچه‌های قديمی تهران عبور می‌كرد، ناگاه چشمش به داخل جوی به سگی افتاد كه چند بچه داشت، بچه‌ها به پستان مادر حمله می‌برند ولی مادر از فرط گرسنگی قارد به شير دادن نبود و از اين وضع رنج می‌برد، او بلافاصله به دكان كبابی در همان كوچه رفت و چند سيخ كباب گرفت، و پيش آن سگ ريخت...، در سحر همان شب خداوند متعال به آن شخص عنايتی كرد كه گفتنی نيست. »


    احسان براساس خدا خواهی
    مسأله اصلی در خدمت به مردم از ديدگاه جناب شيخ، انگيزه و چگونگی آن است. شيخ معتقد بود كه:
    ما بايد همان گونه در خدمت مردم باشيمكه امامان ‌ما و اوليای الهی بودند، آنان هدفی در خدمت جز خداوندمتعال نداشتند، خدمت آنان به مردم برای خدا و به عشق او بود

    در اين ‌باره می‌فرمود:
    « احسان به خلق بايد بر اساس خدا خواهیباشد؛ ﴿ إنما نطعمكم لوجه الله ﴾، هزينه فرزندت را چگونهمی‌پردازی و قربان و صدقه‌اش هم می‌روی؟ آيا كودك كاری برای پدرو مادر می تواند انجام دهد؟ پدر و مادر عاشق فرزند خردسال خودهستند، و از روی خاطر خواهی برای او خرج میكنند، حال چرا باخداوند متعال اين گونه معامله نمی‌كنی؟! چرا به اندازه فرزند خودبه او عشق نمی‌ورزی؟! و اگر گاهی هم به كسی احسان می‌كنی برایپاداش آن كيسه می‌دوزی؟! »



    امضاء

  15. تشكرها 4

    parsa (19-03-2010), شهیده (11-04-2013), شهاب منتظر (04-12-2013)

  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شیخ رجبعلی خیاط

    اخلاص


    يكی از اصلی ترين مسايلی كه شيخ در تعليم و تربيت شاگردان هميشه بر آن تأكيد داشت، مسئله اخلاص بود. اخلاص نه تنها در عقيده و عبادت، بلكه اخلاص در همه كارها.

    او بارها تأكيد میكرد كه:
    « دين حق همين است كه بالای منبرهاگفته می‌شود ولی دو چيز كم دارد: يكی اخلاص و ديگری دوستی خداوندمتعال، اين دو بايد به مواد سخنرانی‌ها افزوده شود. »

    همه كارها برای خدا

    یکی از سخنان ارزنده و بسیار آموزنده جناب شیخ این است که می فرمود:
    « همه چیز خوب است، اما برای خدا »!

    اخلاص حتی در خوردن و خوابیدن

    براساس رهنمود پيامبر اكرم صلی اللهعليه و آله كه به ابوذر فرمود:
    «
    يا ابا ذر، ليكن لك في كل شيء نية صالحة، حتي في النوم والأكل؛

    ابوذر! بايد در هر كاری نيتی پاك داشته باشی، حتی در خوردن و
    خوابيدن. »

    شيخ به شاگردان خود مكرر تأكيد می‌كرد كه:
    « همه كارها بايد برای خدا باشد، حتیخوردن و خوابيدن. »
    و می‌افزود:
    « هرگاه اين استكان چای را به قصد خدابخوری، دل تو به نور الهی منور می‌شود، ولی اگر برای حظ نفسخوردی، همان می‌شود كه خواسته بودی. »


    برای خدا بيا!
    يكی از شاگردان شيخ توصيه‌های ايشان به اخلاص را چنين توصيف می‌كند: شيخ می‌گفت:
    « اين جا (خانه شيخ) كه می‌آييد برایخدا بياييد، اگر برای من بياييد ضرر می‌كنيد! »

    حال عجيبی داشت، مردم را به خدا دعوت می‌كرد، نه به خود.


    برای خدا ببوس!
    آيت الله فهری، توصيه‌های شيخ درباره اخلاص را چنين توصيف می‌كند: تكيه كلام ايشان: « كار برایخدا بود ». آن قدر ضمن فرمايشات خود تكرار می‌كرد كه: « كار برای خدا بكنيد، كار برای خدابكنيد » كه برای شاگردانش « كار برای خدا » حالت ملكه پيدا می‌كرد. مانند يك فيل بانی كه مرتب با چكش به سر فيل می‌كوبد، مرتب بر انديشه شاگردانش میكوبيد كه « كار برای خدا ».
    مثال‌هايی از خود و ديگران در اين زمينه می‌آورد تا حالت ملكه در مخاطب ايجاد شود. به همه و در همه حال تأكيد میكرد:

    « كار برای خدا ».

    می‌فرمود:
    « شب كه به خانه می‌روی و همسرت رامیخواهی ببوسی، برای خدا ببوس »!

    می گفت:
    « در تمام زوايای زندگی انسان بايد خداباشد. »

    مقامات و مكاشفات كسانی كه در مكتب شيخ پرورش می‌يافتند در اثر عمل به اين دستورالعمل بود.]


    وای بر من!
    يكی از شاگردان شيخ كه نزديك به سی سال با ايشان بوده نقل می‌كرد كه: شيخ به من می‌فرمود:
    « روح شخصی از علمای اهل معنا - ‌كهساكن يكی از شهرهای بزرگ ايران بود - را در برزح ديدم كه تأسفمی‌خورد و مرتب بر زانوی خود می‌زد و می‌گفت: وای بر من، آمدم، وعملی خالص برای خدا ندارم!
    از او پرسيدم كه چرا چنين ميكند؟ پاسخ داد: در ايام حيات، روزی
    با يكی از اهل معنا كه كاسب بود برخورد كردم، او مرا به برخی ازخصوصيات باطنی خود متذكر ساخت، پس از جدا شدن از او تصميم بهرياضت گرفتم، تا مانند آن شخص ديده برزخی پيدا كنم و به مكاشفاتو مشاهدات غيبی دست يابم. مدت سی سال رياضت كشيدم تا موفق شدم،در اين هنگام مرگم فرا رسيد، اكنون به من می‌گويند: تا آن هنگامكه آن شخص اهل معنا تو را متذكر ساخت گرفتار هوای نفس بودی، و پساز آن تقريباً سی سال از عمر خود را صرف رسيدن به مكاشفات و رؤيتحالات برزخی كردی، اينك بگو: عملی كه خالص برای ما انجام داده‌ایكدام است؟!. »


    غلبه بر شيطان!
    يكی از بركات كار برای خدا غلبه بر شيطان است. شيخ در اين باره، می‌فرمود:

    « كسی كه برای خدا قيام كند نفس با هفتاد و پنج لشگر و شيطان باجنود خود، برای از بين بردنش قيام می‌كنند ولی « جند الله همالغالبون ». عقل هم دارای هفتاد و پنج لشگر است و نخواهد گذاشتبنده مخلص، مغلوب شود: ﴿ إن عبادي ليس لك عليهم سلطان: بدان کهبر بندگان ( خالص) من دست نخواهی یافت. سوره حجر آیه 42 ﴾. اگرعلاقه به غير خدا نداشته باشی، نفس و شيطان زورشان به تونمی‌رسد، بلكه مغلوب تو می‌گردند. »

    و می فرمود:
    « در هر نفس كشيدن امتحانی است، ببين با انگيزه رحمانی آغازمیشود يا با انگيزه شيطانی آميخته می‌گردد! »


    بركات مادی و معنوی اخلاص
    يكی از ارادتمندان جناب شيخ می‌گويد: شيخ از من پرسيد:

    « شغل شما چيست؟ »
    گفتم: نجار هستم.
    فرمود:
    « اين چكش را كه به ميخ می‌زنی به ياد خدا می‌زنی يا به يادپول؟! اگر به ياد پول بزنی، همان پول را به تو می‌دهند و اگر بهياد خدا بزنی هم پول به تو می‌دهند و هم به خدا می‌رسی. »


    برای خدا درس می‌دادم!
    يكی از شاگردان شيخ از ايشان نقل می‌كند كه:

    « در تشييع جنازه آيت الله بروجردی - رحمه الله عليه- جمعيتبسياری آمدند و تشييع باشكوهی شد، در عالم معنا از ايشان پرسيدمكه چطور از شما اين اندازه تجليل كردند؟ فرمود: تمام طلبه‌ها رابرای خدا درس می‌دادم. »



    امضاء

  17. تشكرها 3

    شهیده (11-04-2013), شهاب منتظر (04-12-2013)

  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شیخ رجبعلی خیاط

    احترام


    احترام ويژه به سادات
    به فرزندان علی (ع) و فاطمه (ع) و سادات خيلی احترام می‌كرد. بارها ديده شد كه دست و پايشان را می‌بوسيد و به ديگران نيز توصيه می‌كرد كه به سادات احترام كنند.
    سيد بزرگواری بود كه گه گاهی به ديدار شيخ می‌آمد. او به قليان عادت داشت، هنگامی كه برای او قليان آماده می‌كردند، شيخ با اين كه اهل دود نبود، برای آن كه سيد شرمنده نشود، نخست خودش نی قليان را به لب نزديك می‌كرد و وانمود می‌ساخت كه قليان می‌كشد، آن گاه به سيد تعارف می‌كرد.
    يكي از دوستان شيخ نقل می‌كند: روزی در فصل سرما، در محضر شيخ بودم فرمودند:

    « بيا با هم برويم در يكی از محله‌های قديم تهران »

    با هم رفتيم در يكی از كوچه‌های قديمی، يك دكان خرابه بود و پير مردی از سادات محترم - كه مجرد بود- در آنجا زندگی می‌كرد و شب‌ها همان جا میخوابيد و شغلش زغال فروشی بود.
    معلوم شد شب گذشته، كرسی آتش گرفته و لباس‌ها و بعضی از وسايل او سوخته بود، شرايط زندگی آن پير مرد به گونه‌ای بود كه بسياری از مردم حاضر نيستند در چنين مكان‌هايی حضور پيدا كنند. شيخ با نهايت تواضع نزد او رفت و پس از احوال پرسی لباسهای نشسته و كثيف او را برای اصلاح و شستشو برداشت.
    پير مرد گفت: آقا سرمايه‌ام تمام شده و نمی‌توانم ذغال فروشی كنم. جناب شيخ به من فرمود:

    « چيزی به او بده كه سرمايه كارش كند. »


    طبع شعر


    جناب شيخ به اشعار عرفانی و اخلاقي بسيار علاقه‌مند بود. بيشتر وقت ها مواعظ شيخ آميخته با اشعار آموزنده بود و در اين ارتباط به شعرهای حافظ و مثنوی طاقديس خيلی اهميت می‌داد و هنگامی كه اشعار آنان خوانده می‌شد می‌گريست.
    به مثنوی طاقديس خيلی علاقه داشت، و مي‌فرمود:
    « اگر در همه شهر يك كتاب طاقديس ملااحمد نراقی بود، هر چه داشتم می‌دادم و آن كتاب را می‌خريدم. »

    دكترابوالحسن شيخ، كه سال ها از نزديك با جناب شيخ آشنايی داشته میگويد: شيخ، حافظ شناس خوبی بود و اشعار حافظ را خوب تفسير می‌كرد.
    شیخ در مورد حافظ می فرمود:

    « حافظ از جنبه معنوی واقعاً كوتاهی و فروگذار نكرده، و آن چه كه لازمه بيان حقايق معنوی و ذوقيات عرفانی بوده در شعر او هست. »

    شيخ به حافظ بيش از ديگر شاعران ارادت می‌ورزيد و اشعار او را به زبان می‌آورد و حتی اگر می‌خواست كسی را تنبيه كند و يا هشدار دهد شعر حافظ می‌خواند.


    اساتید و شاگردان


    جناب شيخ، هر چند از دانستنی‌های رسمی حوزه و دانشگاه بی‌بهره بود، ولی محضر برخی بزرگان علم و معرفت و معنويت را درك كرده بود. كسانی همچون مرحوم آيت الله محمدعلی شاه آبادی، استاد حضرت امام خمينی (ره)، مرحوم آيت الله ميرزا محمدتقی بافقی و مرحوم آيت الله ميرزا جمال اصفهانی سمت استادی وی را داشتند. همچنين جناب شيخ از درسهای دو عالم بزرگوار: آقا سيدعلی مفسر و سيدعلی غروی- مفسر و امام جماعت مسجدی در محله سلسبيل تهران- استفاده می‌كرد.
    ايشان، در نتيجه همين تحصيلات غيررسمی، با قرآن كريم و احاديث اسلامی كاملاً آشنا شده ‌بود و در مجالسی كه بر پا می‌داشت، قرآن و احاديث وادعيه را ترجمه و تفسير می‌كرد و معانی لطيفی از آن‌ها ارائه می‌نمود، كه ديگران كمتر بدان توجه می‌كردند.

    يكی از ارادتمندان جناب شيخ نقل می‌كند كه: ايشان میفرمود:

    « من استاد نداشتم، ولی در جلساتمرحوم شيخ محمدتقی بافقی كه شب‌ها در صحن مطهر حضرت عبدالعظيم (ع) برگزار می‌شد وايشان سخنرانی می‌كرد شركت می‌كردم، او اهل باطن بود. يك شب نگاهی بهمجلس كرد و خطاب به من فرمود: تو به جايی می‌رسی. »


    شیخ شاگردان زیادی داشت، که آنها عبارت بودند از تحصیلکردکان دانشگاه و افراد تاجر و کاسب و افراد دیگر، که اسامی تعدادی از آنان به شرح زیر است:

    مرحوم دکتر عبدالعلی گویا ( دکترای فیزیک هسته ای از فرانسه )،
    جناب دکترعلی مدرسی ( دکترای فیزیک )،
    جناب آقای دکتر حمید فرزام ( دکترای ادبیات فارسی )،
    جناب مرحوم دکتر ابوالحسن شیخ ( پدرشیمی ایران )،
    دکترهوشنگ ثباتی،
    دکتر حاج حسن فرشچی ( مشهور به توکلی- دندانپزشک )،
    دکتر میر مطهری،
    مهندس فروغی زاده،
    دکتر خوانساری،
    دکتر محمد محققی،
    مرحوم شيخ عبدالكريم حامد،
    جناب آقای صنوبری،
    جناب آقای شایسته،
    جناب آقای حاج مهدی ابوالحسنی،
    جناب آقای رستمیان،
    جناب آقای پاچناری
    وجناب سید حسن میرمالک.....



    امضاء

  19. تشكرها 3

    parsa (19-03-2010), شهیده (11-04-2013)

  20. Top | #10

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,729
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,865
    مورد تشکر
    7,628 در 2,117
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شیخ رجبعلی خیاط

    تحول معنوی


    شبيه داستان حضرت یوسف
    جناب شيخ در ديداری كه با حضرت آيت الله سيد محمدهادی ميلانی داشته تحول معنوی خود را چنین بازگو نموده است كه:

    « در ايام جوانی ( حدود 23 سالگی ) دختری رعنا و زيبا از بستگان،دلباخته من شد و سرانجام در خانه‌ای خلوت مرا به دام انداخت، با خودگفتم: « رجبعلی! خدا میتواند تو را خيلی امتحان كند، بيا يك بار تو خدارا امتحان كن! و از اين حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر كن. سپس به خداوند عرضه داشتم:
    «
    خدايا! من اين گناه را برای تو ترك می‌كنم، تو هم مرا برای خودت
    تربيت كن.»»

    آنگاه دليرانه، همچون يوسف (ع) در برابر گناه مقاومت می‌كند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب می‌ورزد و به سرعت از دام خطر میگريزد. اين كف نفس و پرهيز از گناه، موجب بصيرت و بينايی او می‌گردد. ديده برزخی او باز می‌شود و آن چه را كه ديگران نمی‌ديدند و نمی شنيدند، می‌بيند و می‌شنود. به طوری كه چون از خانه خود بيرون می‌آيد، بعضی از افراد را به‌صورت واقعی خود می‌بيند و برخی اسرار برای او كشف می‌شود.

    مشروح این داستان را شیخ برای کمتر کسی بیان کرده است، گاهی به مناسبتی بدان اشارتی می کرد و می فرمود:

    « من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را برای رضایت خودت ترک میکنم و از آن چشم می پوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن. »
    تاوان اندیشه مکروه
    آيت الله فهری نقل می‌كند كه جناب شيخ به ايشان فرمود:

    « روزی برای انجام كاری روانه بازار شدم، انديشه مكروهی در مغزم گذشت،ولی بلافاصله استغفار كردم. در ادامه راه، شترهايی كه از بيرون شهرهيزم می‌آوردند، قطاروار از كنارم گذشتند، ناگاه يكی از شترها لگدی بهسوی من انداخت كه اگر خود را كنار نكشيده بودم آسيب می‌ديدم. به مسجدرفتم و اين پرسش در ذهن من بود كه اين رويداد از چه امری سرچشمهمی‌گيرد و با اضطراب عرض كردم: خدايا اين چه بود؟
    در عالم معنا به من گفتند: اين نتيجه آن فكری بود كه كردی
    .
    گفتم: گناهی كه انجام ندادم
    .
    گفتند: لگد آن شتر هم كه به تو نخورد
    ! »


    تو سير و همسايه گرسنه؟!
    يكی از شاگردان شيخ می گويد: از ايشان شنيدم كه فرمود:

    « شبی در عالم رؤيا ديدم مجرم شناخته شدم و مأمورانی آمدند تا مرا بهزندان ببرند، صبح آن روز ناراحت بودم كه سبب اين رؤيا چيست؟ با عنايتخداوند متعال متوجه شدم كه موضوع رؤيا به همسايه ام ارتباط دارد. ازخانواده خواستم كه جستجو كنند و خبری بياورند. همسايه ام شغلش بنايیبود، معلوم شد كه چند روز كار پيدا نكرده و شب گذشته او و همسرش گرسنهخوابيده اند؛ به من فرمودند: وای برتو! تو شب سير باشی و همسايه اتگرسنه؟! در آن هنگام من سه عباسی پول نقد ذخيره داشتم! فوراً از بقالسر محل، يك عباسی قرض كردم و با عذرخواهی به همسايه دادم و تقاضا كردمهر وقت بيكار بودی و پول نداشتی مرا مطلع كن. »


    مقامات معنوی شیخ


    غرق در توحيد


    يكی از شاگردان شيخ كه نزديك به سی سال با وی در ارتباط بوده می‌گويد:
    به توصيه شيخ به ديدارآيت الله كوهستانی رفتم. مرحوم كوهستانی ضمن مطالبی، درباره شيخ فرمود:

    مرحوم شيخ رجبعلی خياط هر چه داشت از توحيد داشت، او مستغرق در توحيد بود.
    عاشق خدا
    يكی ديگر از شاگردان شيخ در توصيف او می‌گويد:
    مرحوم شيخ از كسانی بود كه وجود او را خدا مسخر كرده بود، او غير از خدا نمی‌توانست ببيند، او هر چه می دید خدا می دید، او هر چه می‌گفت از خدا می‌گفت اول و آخر كلامش خدا بود، چون عاشق خدا بود. او عاشق خدا و اهل بيت(ع) بود، هر چه می‌گفت از آنها می‌گفت. مقدسی، غير از عاشقی است. شيخ رجبعلی، عاشق بود. هنر او محبت خدا و كار برای خدا بود، كسانی كه در معنويات عاشق اند چشم هايشان نشان میدهد، چشم های او چشم معمولی نبود، گويا چيزی غير از خدا نمی ديد.
    شيخ چنان عاشق خدا بود كه در محضرش غير از مكالمات ضروری حاضر نبود سخنی غير از محبوبش به ميان آيد.


    ديدار ملكوت!
    يكی از شاگردان شيخ نقل میكند كه: از مرحوم حاج مقدس پرسيدم كه اين حديث از پيامبر صلي الله عليه و آله درست است كه فرمود:

    « لولا أن الشياطين يحومون علي قلوب بني آدم لنظروا إلی الملكوت»؟
    ايشان پاسخ داد: آری.
    گفتم: شما ملكوت آسمان‌ها و زمين را مي‌بينيد؟
    پاسخ داد: خير، ولی «شيخ رجبعلی خياط» می‌بيند.


    حالات شيخ در سن شصت سالگی
    از مرحوم شيخ عبدالكريم حامد نقل شده است كه: شيخ در شصت سالگی از حالی برخوردار بود كه وقتی توجه می‌كرد هر چه می‌خواست می‌فهميد.
    جناب آقای دکتر مدرسی ( شاگرد شیخ ) می گوید با تنی چند از اساتید دانشکده علوم که در جلسات هفتگی شیخ شرکت می کردیم سوالاتی از مسائل مشکل فیزیک می پرسیدم، شیخ میفرمود:

    « می پرسم و جواب می دهم »

    سپس سر فرود میکرد و لختی بعد برمی آورد و برای سوالات جوابی درست می آورد.
    دکتر فرزام می گوید که بارها در حضور شاگردان به صراحت میفرمود:

    « رفقا! خدا در حق من كرامت فرموده و من قالببرزخی اشخاص را می‌بينم. »


    امضاء

  21. تشكرها 3

    parsa (19-03-2010), شهیده (11-04-2013)

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi