صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 32

موضوع: معجزات سيّد الشهداء (ع ) بعد از شهادت

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    تربت خونين در کفن

    مرحوم مغفور جنت مكان حاجى مؤ من رحمة اللّه عليه فرمود:

    مخدره محترمه اى (كه نماز جمعه اش را ترك نمى كرد) بمن خبر داد كه
    مقدار نخودى تربت اصلى حضرت امام حسين (ع ) بمن رسيده
    و آنرا جوف كفن خود گذارده ام و هر سال روز عاشورا خونى مى شود
    بطورى كه رطوبت خون ها به كفن سرايت مى كند و بعد تدريجا خشك مى شود.


    از آن مخدره خواهش كردم ، كه روز عاشورا به منزلش
    بروم و آن را ببينم قبول كرد.

    روز عاشورا رفتم بمنزل آن مخدره بقچه كفنش را آورد و باز كرد.
    حلقه اى از حلقه خون در كفن مشاهده نمودم و تربت مبارك را ديدم
    همانطورى كه آن مخدره گفته بود تر و خونين و علاوه لرزان است .

    از ديدن آن منظره و تصور بزرگى مصيبت آن
    حضرت سخت گريان و نالان و از خود بيخود شدم .

    اى حسين جانم سفر تا كوى جانان كرده اى
    خاك گرم كربلا را بوسه باران كرده اى

    خاتم انگشترى را نوش كردى جاى آب
    با سر از تن جدايت ذكر قرآن كرده اى



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نقل قول نوشته اصلی توسط yanoor نمایش پست ها
    با تشکر لطفا نام منبع را ذکر کنید

    سلام خدمت شما سرکار یا نور گرامی

    منبع این مطالب کتاب کرامات الحسینیه (ع) نوشته على مير خلف زاده هستش
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پناهندگى به مولاى خود



    سيد جليل القدر جناب آقاى سيد محمّد جعفر نقل فرمود:

    در سالى باتفاق مرحوم والده كربلا مشرف بودم و آن مرحومه مريض شد
    و مرضش بيش از چهل روز طول كشيد و به
    اين واسطه مبتلاى به قرض ‍ بسيارى شدم .

    در اين مدت هم ، نه از شيراز و نه از راه ديگر، چيزى بمن
    نرسيد، پناهنده به مولاى خود آقا سيدالشهداء(ع ) شده به حرم مطهر مشرف شدم .

    همان بالاى سر عرض كردم يا مولاى شما كه مى دانى چقدر ناراحت
    و گرفتار هستم به فرياد من برسيد.


    از حرم خارج شدم پس از فاصله كمى نماينده مرحوم
    آية اللّه آقا ميرزا محمّد تقى شيرازى اعلى اللّه مقامه بمن رسيد
    وگفت از طرف ميرزا سفارش شده كه هر چه لازم داريد
    به شما بدهم ، گفتم : تا چه اندازه ؟

    گفت : تعيين نشده بلكه هر چه شما تعيين كنيد.
    پس تمام قروض را اداء كردم و تا كربلا مشرف بودم
    تمام مخارج من تاءمين گرديد.


    اى حسين جان كه ترا عاشق شوريده بسى است
    هر كه شد واله و دلداده عشق تو كسى است

    عاشقان را مكن از كرب و بلايت محروم
    تا كه از عمر دمى مانده و باقى نفسى است


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 20-11-2013 در ساعت 11:50
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    سوء ظن به عزادار حسينى (ع )


    سيد بزرگوار عالم ربانى مرحوم سيد محمود عطاران رضوان اللّه تعالى عليه فرمود:

    سالى در ايام عاشورا جزء دسته سينه زنان محله سردزك بودم .
    جوانى زيبا در اثناء زنجير زدن بزنان نگاه مى كرد من طاقت نياورده
    و غيرت كردم و او را سيلى زدم و از صف خارجش كردم .



    چند دقيقه بعد دستم درد گرفت و تدريجا شدت كرد تا اينكه به ناچار به
    دكتر مراجعه كردم . دكتر گفت :

    اثر درد و جهت آن را نفهميدم ولى روغنى است كه دردش را ساكت مى كند.

    روغن را به كار بردم نفعى نبخشيد بلكه ديدم هر لحظه دردش شديدتر
    و ورمش و آماسش بيشتر مى شود.

    به خانه آمدم و فرياد مى زدم ، شب خواب نرفتم ، آخر شب لحظه اى خوابم برد.
    حضرت شاهچراغ (ع ) را ديدم ، فرمود: بايد آن جوان را راضى كنى .


    چون بخود آمدم دانستم سبب درد چيست .
    رفتم جوان را پيدا كردم و معذرت خواستم و بالاخره راضيش كردم
    در همان لحظه درد ساكت و ورمها تمام شد

    و معلوم شد كه من خطا كرده بودم و سوء ظن بوده است
    و به عزادار حضرت سيدالشهداء (ع ) توهين كرده بودم


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مهمان نوازى حضرت



    آقاى حاج سيدعبدالرسول خادم نقل فرمود:
    از سيد عبدالحسين كليددار حضرت سيّدالشّهداء (ع ) پدر كليددار
    فعلى كه آن مرحوم اهل فضل و از خوبان بود.

    شبى در حرم مطهر مى بيند عربى پابرهنه خون آلود پاى خونين
    و كثيف خود رابه ضريح زده و عرض حال مى كند.

    آن مرحوم او را نهيب مى دهد و بالاخره امر مى كند كه او را از
    حرم بيرون نمايند در حال بيرون رفتن آن عرب رو به ضريح حضرت
    امام حسين (ع ) كرد و گفت : يا حسين من گمان مى كردم اين خانه تو است
    حالا معلوم شد خانه ديگريست و با حال منقلب از در حرم بيرون رفت .


    همان شب آن مرحوم در خواب مى بيند آقا حضرت امام حسين (ع )
    روى منبر در صحن مقدس تشريف دارند در حالى كه ارواح مؤ منين
    در خدمت هستند حضرت از خادم خود شكايت مى كند كليددار مى ايستد
    و عرض ‍ مى كند يا جدا مگر چه خلاف ادبى از ما صادر شده ؟




    حضرت مى فرمايد امشب عزيزترين مهمانان مرا از حرم من با زجر
    بيرون كردى و من از تو راضى نيستم و خدا هم از تو راضى نيست
    مگر اينكه او را راضى كنى .

    عرض كردم يا جداه او را نمى شناسم و نمى دانم كجاست ؟

    حضرت فرمود: الان در خان حسين پاشا (نزديك خيمه گاه ) خوابيده
    و به حرم ما آمده بود زيرا او را با ما كارى بود كه انجام داديم و
    آن شفاى فرزندش ‍ كه مفلوج بوده و فردا با قبيله اش مى آيند آنان را استقبال كن .




    چون بيدار مى شود با چند نفر از خادمها به سوى خان پاشا مى رود
    و آن غريب را در همانجائى كه حضرت فرموده بود مى يابد
    و دستش را مى بوسد و با احترام بخانه خود مى آورد
    و از او بخوبى پذيرائى مى نمايد.


    فردا هم به اتفاق سى نفر از خدام به استقبال مى رود
    چون مقدارى راه مى رود مى بيند جمعى هوسه كنان (شادى كنان )
    مى آيند و آن بچه مفلوج را كه شفا يافته بود همراه آوردند و به
    اتفاق به حرم مطهر آقا امام حسين (ع ) مشرف مى شوند


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    خدا را به حق حسين قسم داد


    جناب حجة الاسلام آقاى شيخ محمّد انصارى رحمة اللّه عليه
    ساكن سر كوه داراب نقل فرمود:

    در سنه 1370 كربلا مشرف شدم و پسرم مريض شد،
    او را به قصد استشفاء همراه بردم .


    روز اربعين شد با فرزندم در كنار و گوشه اى از شريعه فرات
    براى غسل زيارت در آب رفتيم و مشغول غسل كردن بودم كه ناگهان
    ديدم آب فرزندم را برد و فاصله زيادى بين من و او قرار گرفت

    و تنها سر او را مى ديدم و توانائى شنا كردن نداشتم
    و كسى هم نبود كه بتواند شنا كند و او را نجات دهد


    پس با كمال حضور قلب و خلوص و شكستگى دل به پروردگار
    ملتجى شده و خدا را بحق حضرت سيدالشهداء (ع ) قسم دادم
    و فرزندم را طلب كردم هنوز فرزندم را مى ديدم ،
    كه ناگاه ديدم رو بمن بر مى گردد تا نزديك من رسيد
    دست او را گرفته از آب بيرون آوردم از حالش پرسيدم .

    گفت :
    كسي را نديدم ولى مثل اينكه كسى بازوى مرا گرفته بود و مرا به
    شما رسانيد پس به سجده رفتم و خداى را بر اجابت دعايم شكر نمودم

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شاهرگهاى بريده در دل سنگ كارگر شده

    جناب حجة الاسلام عالم جليل صدرالدين ابن ملاحسن قزوينى
    رضوان اللّه عليه در كتاب خود رياض الاحزان ذكر نموده .

    در سفرى كه به مكه داشتم عبورم به شهر حماء افتاد كه در ميان باغات
    و بستانهاى آن شهر مسجدى را مشاهده نمودم كه مسمى به مسجد الحسين (ع ) بود.

    وارد آن مسجد شدم در بعضى از عمارات آن مسجد پرده كشيده شده بود
    و آن پرده از سقف به پائين آويخته بودند چون كنار پرده را برچيدم ديدم سنگى
    بديوار نصب است و اثر موضع گلوى بريده و شريان در آن سنگ نقش بسته بود
    و خون خشكيده در آن موضع از جاى گلو در آن سنگ موجود بود.


    از خدام مسجد پرسيدم اين سنگ چيست ؟
    و اين خون چه مى باشد؟


    گفتند: اين سنگى است كه چون لشكر ابن زياد (عليه اللعنة و العذاب الاليم )
    از كوفه به دمشق مى رفتند و سرهاى شهيدان و اسيران را مى بردند
    به اين شهر وارد شدند و سر مطهر حضرت سيد الشهداء (ع ) را روى اين سنگ نهادند.

    فَاَثَرَ ف ى هذَا الْحَجَرَ ما تَراهُ، پس اثر در اين سنگى كه مى بينى كرده
    يعنى اوداج (شاهرگهاى ) بريده در دل سنگ كارگر شده .


    يكى از آن خدام گفت من سالها است خادم اين مسجدم ، لاينقطع از ميان
    عمارت مسجد صداى قرائت قرآن مى شنوم و كسيرا نمى بينم و در هر سال
    كه شب عاشوراى حسينى (ع ) مى شود شب كه از نيمه مى گذرد نورى از
    اين سنگ ظاهر مى شود كه بدون چراغ مردم در مسجد جمع مى گردند
    و اطراف اين سنگ گريه و زارى و عزادارى مى كنند و در آخرهاى
    شب عاشورااز موضع گردن بنا به خون ترشح كردن مى كند.

    (وَ يَبْقى كَذلِكَ وَ يَنْجَمِدُ و همين طور كه مى بينى خون مى ماند
    و مى خشكد و احدى جراءت جسارت ندارد كه از آن خون بردارد.


    سپس آن خادم گفت : آن خدّامى كه قبل از من در اين مسجد خدمت
    مى كردند او هم سالهاى سال اين سنگ را به همين حالت با اين اثر با اين خون
    منجمد با صوت قرآن و نور در نصف شب عاشورا مشاهده مى كرده و مى گفت :

    خدام قبل از او هم همين را براى او نقل كرده بوده پس از مسجد بيرون آمدم
    و از اهالى آن شهر كيفيات آن مسجد و سنگ را سئوال نمودم
    همه گفته هاى آن خادم را گفتند.

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    احترام به پدر و مادر

    عالم زاهد و وارسته زمانش مرحوم شيخ حسين بن شيخ
    مشكور رضوان اللّه تعالى عليه فرمود:

    در عالم رؤ يا ديدم در حرم مطهر حضرت ابا عبداللّه (ع )
    مشرف هستم و حضرت در آنجا تشريف دارند.


    يك نفر جوان عرب معدى (دهاتى ) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت
    سلام كرد و حضرت با لبخند جوابش دادند.

    فرداى آن شب كه شب جمعه بود به حرم مشرف شدم و در گوشه
    حرم توقف كردم ناگهان آن جوان عرب معدى را كه در خواب ديده
    بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدس رسيد با لبخند به آن
    حضرت سلام كرد ولى حضرت سيدالشهداء (ع ) را نديدم
    و مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد.


    عقب سرش رفتم و سبب لبخندش را با امام (ع ) پرسيدم .
    و تفصيل خواب خود را برايش نقل كردم و گفتم چه كرده اى
    كه امام (ع ) با لبخند بتو جواب مى دهد.

    گفت : مرا پدر و مادر پيرى است و در چند فرسخى كربلا ساكنيم
    و شبهاى جمعه كه براى زيارت مى آيم يك هفته پدرم را سوار بر
    الاغ كرده مى آوردم و يك هفته هم مادرم را مى آوردم .


    تا اينكه شب جمعه اى كه نوبت پدرم بود چون سوارش كردم مادرم گريه كرد
    و گفت : مرا هم بايد ببرى شايد هفته ديگر زنده نباشم .

    گفتم : باران مى بارد، هوا سرد است ، مشكل است ، نپذيرفت ناچار
    پدر را سوار كردم و مادرم را بدوش كشيدم و با زحمت بسيار آنها
    را به حرم رسانيدم


    و چون در آن حالت با پدر و مادرم وارد حرم شدم حضرت سيدالشهداء (ع )
    را ديدم و سلام كردم آن بزرگوار برويم لبخند زد و جوابم را داد و از
    آن وقت تا بحال هر شب جمعه كه مشرف مى شوم حضرت امام حسين (ع )
    را مى بينم و با تبسم جوابم را مى دهد

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    شفاى بچه


    جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى مولوى حفظه اللّه نقل فرمود:

    كه برادرم محمّد اسحاق در بچگى مسلول شد و از درمان نا اميد گرديديم .

    پدرم او را به كربلا برد و در حرم حضرت اباالفضل (ع ) او را به ضريح مقدس
    ‍ بست و از آن بزرگوار خواست كه از خداوند متعال شفاء يا مرگ او را بخواهد.

    بچه را بست و خود در رواق مشغول نماز شد.
    هنگاميكه برمى گشت بچه گفت بابا گرسنه ام بصورتش نگاه
    كردم ديدم رخسارش تغيير كرده و شفا يافته است .


    او را بيرون آورده و فرداى آنروز انار خواست و 8 دانه انار و
    يك قرص نان بزرگ خورد و اصلاً از آن مرض خبرى نشد.

    ما غريقيم و توئى هادى و كشتى نجات
    دست ما گير كه يكقطره ز درياى توئيم

    تو چراغ شب تارى و همه مانده براه
    گمرهانيم كه هر دم به تمناى توئيم


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    عزادارى شير

    عالم بزرگوار جناب حاج سيد محمّد رضوى كشميرى فرزند
    مرحوم آقا سيد مرتضى كشميرى فرمود:

    در كشمير بدامنه كوهى حسينيه ايست و اطراف آن طوريست كه مى توان
    از بيرون داخل آن را ديد و پشت بام آن جهت روشنائى و هوا مقدارى باز است .

    هر سال ايام عاشوراء در آن اقامه عزاى حضرت سيدالشهداء(ع ) مى شود و گروهى
    از شيعيان جمع مى شوند و عزادارى مى كنند از شب اول محرم از بيشه نزديك
    شيرى مى آيد و بپشت بام حسينيه مى رود و سرش را از همان روزنه داخل مى كند
    و عزادارى را مى نگرد و قطرات اشگ پشت سر هم مى ريزد.

    و تا شب عاشوراء هر شب بهمين كيفيت ادامه مى دهد و پس از پايان مجلس مى رود.
    و فرمود در اين قريه اول محرم هيچ وقت مشتبه و مورد اختلاف نمى شود و با آمدن
    شير معلوم مى شود شب اول عاشوراى حضرت امام حسين (ع ) است

    در عشق حسين (ع ) با دلى پاك بيا
    بسيار سر و به سينه چاك بيا

    با ياد ز عطشان لب و سوزان جگرش
    دلسوخته و ديده نمناك بيا


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi