صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 32

موضوع: معجزات سيّد الشهداء (ع ) بعد از شهادت

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اى حسين (ع ) يا مرگ يا شفا


    جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى مولوى دامت بركاته نقل فرمود:

    در قندهار حسينيه ايست از اجداد ما كه در آنجا اقامه
    عزاى حضرت سيدالشهداء(ع ) بر پا مى باشد.


    دختر عموى مادرم بنام (عالم تاب ) كه عمه مرحوم
    حاج شيخ محمّد طاهر قندهارى بود با اينكه به مكتب نرفته بود
    و درسى هم نخوانده و نمى توانست خط بخواند.

    بواسطه صفاى عقيده اى كه داشت وضو مى گرفت و يك صلوات
    مى فرستاد و دست روى سطر قرآن مجيد گذارده و آنرا تلاوت مى كرد
    و براى هر سطرى صلوات مى فرستاد و آنرا مى خواند و باين ترتيب
    قرآن را مى خواند و الان هم چنين است .

    اين زن پسرى دارد بنام عبدالرؤ ف كه در بچگى در سينه و پشت
    او كاملاً بر آمدگى (قوز) داشت و من خود بارها مشاهده كرده بودم
    كه در حسينيه مزبور شب عاشوراء براى عزادارى بچه چهار
    ساله خودش را همراه مى آورد.

    پدر و مادرش آرزوى مرگش را داشتند
    چون هم خودش و هم آنان ناراحت بودند.

    پس از پايان عزادارى گردنش را بمنبر مى بندند و مى گويند
    يا حسين از خدا بخواه كه اين بچه را تا فردا يا مرگ يا شفاى ده .

    ما خواب بوديم كه ناگهان از صداى غرش همه بيدار شديم ديديم
    بدن بچه مى لرزد و بلند مى شود و مى افتد و نعره مى زند ما پريشان شديم .


    مادر به عالم تاب گفت : بچه را به خانه رسان كه آنجا بميرد
    تا پدرش كه عصبانيست اعتراض نكند مادر بچه را در بر گرفت از
    شدت لرزش بچه مادر هم مى لرزيد تا اينكه منزلش رفتم لرزش بچه تا
    سه چهار روز ادامه داشت پس از اين لرزشهاى متوالى گوشتهاى زيادتى
    آب شد و سينه و پشت او صاف گرديد بطوريكه هيچ اثرى از بر آمدگى نماند.

    چندى قبل كه بزيارت باتفاق مادرش بعراق آمده بود او را ملاقات كردم
    جوان رشيد و بلندقدى شده بود.


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    احترام به حضرت سيدالشهداء (ع )

    مرحوم عالم بزرگوار سيد اعظم حاج ميرزا حسين نورى
    (اعلى اللّه مقامه ) نقل نموده كه استاد ما علامه بزرگوار شيخ عبدالحسين
    تهرانى (اعلى اللّه مقامه ) براى توسعه سمت غربى صحن مطهر
    حضرت سيدالشهداء (ع ) خانه هائى خريد و جزء صحن شريف قرار داد
    و قريب شصت سرداب براى دفن اموات در همان قسمت قرار داد و
    روى آنها طاق زدند و مردم مُردگان خود را در آن سردابها دفن مى كردند.

    چون مدتى گذشت دانسته شد كه طاق روى سردابها در اثر كثرت عبور
    مردم آن توانائى تحمل را ندارد و ممكن است فرو ريزد
    و سبب زحمت و هلاكت شود.


    لذا شيخ امر فرمود: كه طاق را بردارند و از نو با استحكام بيشترى
    بنا كنند و چون جماعت بسيارى در سردابها دفن شده بودند امر فرمود:

    سردابى را خراب كنند و بنا نمايند بعد سرداب ديگر و هر سردابى
    را خراب مى كردند يك نفر پائين مى رفت و خاك بر جسد مرده مى ريخت
    به مقدارى كه كشف نشود هتك حرمت اموات نگردد
    پس مشغول شدند تا رسيدند به سردابى كه مقابل ضريح مقدس بود


    چون پائين رفتند براى پوشانيدن جسدها ديدند تمام جسدهائى كه در
    اين قسمت هست سرهايشان كه در جهت غرب بوده بجاى پايشان كه
    رو به قبر شريف بوده قرار گرفته و پايشان به سمت غرب است .

    مردم با خبر شدند جماعت به شمارى مى آمدند اين منظره عجيبه
    را مشاهده مى كردند و آن جسدهائى كه در اين قسمت بوده منقلب گرديده
    سه جسد بود كه يكى از آنها جسد آقا ميرزا اسماعيل اصفهانى نقاش بود
    كه در صحن مقدس مشغول نقاشى بوده .


    پسرش وقتى كه منظره جسد پدر را مى بيند گواهى مى دهد كه
    من هنگام دفن پدرم حاضر بودم و بدن پدرم را كه دفن كردم پاهايش
    رو به ضريح مقدس بود و الحال مى بينم سرش رو به ضريح است
    و آشكار شد بر مردم اينكه اين تغيير وضع جسد چند مرده تاءديبى
    از طرف خداوند است بندگانش را، كه بشناسند راه ادب
    و طريقه معاشرت با ائمه (عليهم السلام ) را

    اى حسين جان همگى واله و شيداى توئيم
    گشته مدهوش از آن جرعه صهباى توئيم

    در نظر نقش نموديم رخ ماه تو را
    مات روى چومه و عاشق سيماى توئيم

    هر زمان خنده زند طفل جگر گوشه ما
    ياد گريان شدن اصغر نو پاى توئيم


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  4. تشكرها 2


  5. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    به جهت زيارت عاشوراء به اين مقام رسيد

    فقيد زاهد مرحوم شيخ جوادبن شيخ مشكور كه از اجله علماء
    و فقهاء نجف اشرف و مرجع تقليد جمعى از شيعيان عراق بوده و
    نيز از ائمه جماعت صحن مطهر بوده است در سال 1237 در حدود
    نودسالگى وفات نموده و در جوار پدرش در يكى از حجره هاى
    صحن مدفون گرديده نقل فرمود:

    در شب 26 ماه صفر 1236 در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائيل
    ملك الموت (ع ) را ديدم پس از سلام پرسيدم از كجا مى آيى ؟

    فرمود: از شيراز مى آيم و روح ميرزا ابراهيم محلاتى را قبض كردم .
    گفتم : روح او در برزخ در چه حال است ؟

    فرمود: در بهترين حالات و در بهترين باغهاى عالم برزخ و خداوند
    هزار ملك موكل او كرده است كه فرمان او را مى برند.


    گفتم : براى چه عملى از اعمال به چنين مقامى رسيده است ؟
    آيا براى مقام علمى و تدريس و تربيت شاگردان ؟ فرمود نه .
    گفتم : آيا براى نماز جماعت و رساندن احكام دين بمردم ؟

    فرمود: نه .
    گفتم : پس براى چه ؟
    فرمود: براى زيارت عاشوراء.


    (مرحوم ميرزاى محلاتى سى سال آخر عمرش زيارت عاشوراء
    را ترك نكرد و هر روزى كه بيمار ى يا امرى كه داشت و
    نمى توانست بخواند نايب مى گرفته است ).

    چون شيخ از خواب بيدار مى شود فردا به منزل آية اللّه ميرزا محمّد تقى شيرازى
    مى رود و خواب خود را براى ايشان نقل مى كند.

    مرحوم ميرزا تقى گريه مى كند و از ايشان سبب گريه را مى پرسند؟

    مى فرمايد: ميرزاى محلاتى از دنيا رفت و استوانه فقه بود،
    به ايشان گفتند: شيخ خواب ديده واقعيت آن معلوم نيست .

    ميرزا فرمود: بلى خواب است اما خواب شيخ مشكور است نه
    افراد عادى ، فرداى آنروز تلگراف فوت ميرزاى محلاتى از شيراز به
    نجف مى رسد و تصديق رؤ ياى شيخ مرحوم آشكار مى گردد.


    عاشقم بر سرور و مير شهيدان عاشقم
    آنكه كشتى را بود ناجى ز طوفان عاشقم

    بر حسين آن ماه تابان سرور آزادگان
    مظهر مهر و وفا و عشق و ايمان عاشقم

    آنكه مى تازيد بر هر ظالم بيدادگر
    بر معين و ياور و يار ضعيفان عاشقم

    آنكه بى تاب و توان مى شد ز ديدار يتيم
    بوسه ها از شوق داده بريتيمان عاشقم


    آنكه دشمن كرد از او جرعه آبى دريغ
    بر شهيد پاره پيكر شاه عطشان عاشقم

    آنكه با خون كرد بنيان مكتب آزادگى
    پاسدارى كرده از اسلام و قرآن عاشقم


    آن حسينى كه همه هستى براه دوست داد
    بود تسليم و مطيع امر يزدان عاشقم


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  6. تشكرها 2


  7. Top | #24

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    عطاى حسين (ع )

    جناب حاج ملاعلى بن حسن كازرونى رحمة اللّه عليه فرموده من در
    كودكى بى پدر و مادر شدم و كسى مرا به مكتب نفرستاد و بى سواد بودم
    تا سالى كه به عزم درك زيارت عرفه به كربلا مشرف شدم .

    روز عرفه برخاستم مشرف شوم از كثرت جمعيت راه عبور مسدود بود
    به طوريكه نمى توانستم حرم مشرف شوم و هر چه تفحّص كردم يك
    نفر با سواد را كه مرا زيارت دهد و با او زيارت وارده را بخوانم كسى
    را نديدم ، با دل شكسته و نالان به حضرت سيدالشهداء(ع ) خطاب كردم :



    آقا آرزوى زيارتت مرا اينجا آورده و سوادى ندارم
    كسى هم نيست مرا زيارت دهد.

    ناگهان سيد جليلى دست مرا گرفت فرمود: با من بيا، پس از وسط انبوه
    جمعيت راه باز شد پس از خواندن اذن دخول وارد حرم شديم ،
    زيارت وارث را با من خواند و پس از زيارت به من فرمود:


    بعد از اين زيارت وارث امين اللّه را مى توانى بخوانى و آنها
    را ترك مكن و كتاب مفاتيح تماماً صحيح است و يك نسخه آنرا از
    كتابفروشى شيخ مهدى درب صحن بگيريد.

    در اين حال متذكر شدم لطف الهى و مرحمت حضرت سيدالشهداء(ع )
    را كه چطور اين آقا را براى من رسانيد و در چنين ازدحامى موفق شدم ،
    پس ‍ سجده شكرى بجا آوردم چون سر برداشتم آن آقا را نديدم هر طرف
    كه رفتم او را نيافتم از كفش دارى پرسيدم گفت آقا را نشناختم .


    خلاصه چون از صحن خارج شدم و شيخ مهدى كتابفروش را ديدم
    قبل از آنكه از او مطالبه كتاب كنم اين مفاتيح را بمن داد و گفت
    نشانه صفحه زيارت وارث و امين اللّه را گذاشتم خواستم قيمت آنرا
    بدهم گفت پرداخت شده و بمن سفارش كرد اين مطلب را فاش نكن .



    چون به منزل رفتم متذكّر شدم كاش از شيخ مهدى پرسيده بودم
    شخصى كه حواله مفاتيح مرا به او داده چه كسى بوده است ؟


    از خانه بيرون آمدم كه از او بپرسم ، فراموش كردم و از پى كار
    ديگرى رفتم ، مرتبه ديگر بقصد اين پرسش از خانه بيرون شدم باز
    فراموش كردم خلاصه تا وقتى كه در كربلا بودم موفق نشدم .

    سفرهاى ديگر كه مشرف مى شدم در نظر داشتم اين پرسش را بكنم
    تا سه سال هيچ موفق نشدم پس از سه سال كه موفق بزيارت شدم
    شيخ مهدى مرحوم شده بود(رحمة اللّه عليه )


    خواهى كه به روز حشر گريان نشوى
    درمانده به پاى عدل و ميزان نشوى

    در سوگ حسين (ع ) اشكى امروز بريز
    تا در صف حشر اشك ريزان نشوى

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  8. تشكرها 2


  9. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    مقام و سلطنت حسين (ع )

    مرحوم آقاى سيد محمّد تقى گلستان (مدير روزنامه گلستان سابق ) نقل نمود:

    در اوائل سن جوانى چند همسال و با هم يك دل و يك جهت بوديم
    و دورانى داشتيم ، هر شبى در منزل يكى از دوستان مى رفتيم و با هم بوديم .


    يكى از آنان پدرش حسينى بود يعنى به حضرت سيدالشهداء (ع )
    سخت علاقمند بود و در تعزيه و گريه و زارى بر آن حضرت بى اختيار بود
    تا جائيكه شبى كه نوبت ميهمانى پسرش بود مى گفت :

    من راضى نيستم در منزل من بيائيد مگر اينكه روضه خوانى
    هم بيايد و ذكرى از حضرت سيدالشهداء (ع ) كند.



    و لذا هر شبى كه نوبت آن رفيق بود مجلس ما به تعزيه
    و روضه خوانى تبديل مى گشت .

    پس از چندى آن پير مرد محترم مرحوم شد مرگش همه ما را ناراحت كرد
    تا اينكه شبى در عالم رؤ يا او را ديدم و متفكر شدم كه مرده است
    و هر كس ‍ انگشت ابهام (شست ) مرده را بگيرد
    هر چه از او بپرسد جواب مى گويد.


    لذا ابهام او را گرفتم و گفتم تو را رها نمى كنم تا برايم
    حالات خود را از ساعت مرگ تا كنون را نقل كنى .

    حالت ترس و لرز شديدى بر او دست داد و گفت نپرس كه
    گفتنى نيست ، چون از گفتن حالش ماءيوس شدم ، گفتم :
    پس چيزى را كه در اين عالم فهميدى برايم بگو تا من هم بدانم .


    گفت : برايت بگويم امام حسين (ع ) را كه در دنيا يادش
    مى كرديم نشناختيم اينجا كه آمدم مقام و سلطنت و عزت او
    را مشاهده كردم و طورى است كه آن را هم نمى توانم
    به تو بفهمانم جز اينكه خودت بيائى در اين عالم ببينى

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  10. تشكرها 2


  11. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بواسطه خواندن زيارت عاشورا مرض برداشته شد

    علامه بزرگوار حضرت آقاى شيخ حسن فريد گلپايگانى كه از علماى
    طراز اول تهران هستند نقل فرمود از استاد خود مرحوم
    آية اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى اعلى اللّه مقامه كه فرمود:


    اوقاتى كه در سامراء مشغول تحصيل علوم دينى بودم اهالى سامراء به بيمارى
    وباء و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده اى مى مردند روزى در منزل استادم
    مرحوم سيّد محمّد فشاركى اعلى اللّه مقامه و جمعى از اهل علم بودند،
    ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمّد تقى شيرازى تشريف آوردند و صحبت
    از بيمارى وباء شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند.


    مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمى بدهم آيا لازم است انجام شود يا نه ؟
    همه اهل مجلس تصديق نمودند كه بلى .

    سپس فرمود: من حكم مى كنم كه شيعيان ساكن سامراء از امروز تا ده
    روز همه مشغول خواندن زيارت عاشوراء شوند و ثواب آنرا هديه روح شريف
    نرجس خانم والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (ع ) نمايند تا اين بلاء از آنها دو
    ر شود اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول زيارت عاشوراء شدند.


    از فردا تلف شدن شيعه موقوف شد و همه روزه عده اى از سنى ها
    مى مردند به طوريكه بر همه آشكار گرديده برخى از سنى ها از
    آشناهاى خود از شيعه ها پرسيدند: سبب اينكه ديگر از شما تلف نميشوند چيست ؟

    به آنها گفته بودند: زيارت عاشوراء، آنها هم مشغول شدند
    و بلاء از آنها هم بر طرف گرديد.

    جناب آقاى فريد سلمه اللّه تعالى فرمودند: وقتى گرفتارى سختى برايم پيش آمد
    فرمايش آن مرحوم بيادم آمد از اول محرم سرگرم زيارت عاشوراء شدم
    روز هشتم بطور خارق العاده برايم فرج شد

    آرزو دارم حسين جان تا شوم قربان تو
    جان ندارد قابلى گردد فداى جان تو

    آرزو دارم حسين جان تا ببينم روى تو
    كاش مى گشتم فداى روى تو در كوى تو

    آرزو دارم حسين جان تا ببينم كربلا
    اى همه هستى من بادا فداى نينوا


    آرزو دارم حسين جان تا بپويم راه تو
    روز و شب جويم ، شوم دلخواه تو

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  12. Top | #27

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    احترام به حضرت



    مرحوم حاج عبدالعلى معمار عالم فر (عليه الرحمه ) نقل كرد:

    اوقاتى كه موفق به زيارت كربلا بودم روزى در صحن مقدس
    حضرت اباعبداللّه (ع ) نشسته بودم يك نفر هم نزديك
    من نشسته بود اسم او را پرسيدم ؟



    گفت : خراسانى ، از شغل او پرسيدم ؟
    گفت : بنائى ، ديدم با من هم شغل است .

    پرسيدم : زوار هستى يا مجاور؟
    گفت : سالهاست در اين مكان شريف سرگرم بنائى هستم .


    گفتم : در اين مدت اگر عجائبى ديده اى برايم نقل كن .
    گفت : متصل به صحن شريف سمت قبله قبريست مشهور به قبر دده
    و چون مشرف به خرابى بود چند نفر حاضر شدند آن را تعمير كنند

    و به من مراجعه نمودند و من اقدام نمودم و براى محكم شدن شالوده
    به كارگرها دستور دادم اطراف قبر را بكنند قسمتى كه نزديك قبر بود
    در اثناء حفر جسد آشكار گرديد به من خبر دادند.



    چون مشاهده كردم ديدم جسد تازه است و لكن به سمت چپ
    خوابيده يعنى صورتش رو به قبر مطهر حضرت سيدالشهداء (ع ) است
    و پشت او رو به قبله است و بهمان حالت قبر را پوشانده و تعمير آن را به اتمام رساندم .

    بله به احترام آقا سيدالشهداء (ع ) همه مردگان رو به حضرت بودند


    جان به قربان تو و كرب و بلايت يا حسين
    اين سر شوريده ام دارد هوايت يا حسين


    روز و شب در آرزوى مرقدت آرم به سر
    كى شود ماوى كنم در كربلايت يا حسين


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  13. تشكر

    شهاب منتظر (23-12-2013)

  14. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    بى ادبى به ساحت مقدس


    فاضل صالح عالم متقى حاجى ملا ابوالحسن مازندانى (رحمة اللّه عليه ) نقل مى فرمود:

    مدتى پيش از ظهور اين معجزه داستان قبل ، خوابى ديدم كه در تعبير
    آن حيران بودم تا آن روزى كه اين معجزه تغيير
    مردگان تعبيرش آشكار گرديد و آن خواب اين بود.


    تقيه صالحه خاله فرزندم چون فوت شد او را همين قسمت
    از صحن مقدس ‍ (سرداب داستان قبل ) دفن كردم .

    شبى در خواب او را ديدم و از حالش پرسيدم
    و آنچه برايش پيش آمده پرسش كردم ؟

    گفت : به خير و عاقبت و خوبى و سلامتى هستم غير از اينكه تو
    مرا در مكان تنگى دفن كردى كه نمى توانم پايم
    را دراز كنم و دائماً بايد سرم را به زانو گذارم .


    چون بيدار شدم جهت آنرا ندانستم تا آن معجزه را كه
    فهميدم پا را بسمت قبر مطهر دراز كردن بى ادبى به
    ساحت قدس امام حسين (ع ) است

    كرب و بلا گلشن تو يا حسين
    جامه حق بر تن تو يا حسين

    غرق به درياى گناهان منم
    دست من و دامن تو يا حسين


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  15. تشكر

    شهاب منتظر (23-12-2013)

  16. Top | #29

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    از تربت خون مى ريزد

    آقاى عبدالحميد حسانى فرزند عبدالشهيد حسانى ساكن
    فراشنيد فارس نسبت به تربت امام حسين (ع ) قبلاً در داستانهاى شگفت
    تاءليف حضرت آية اللّه آقاى حاج سيد عبدالحسين دستغيب شيرازى خوانده بود، نقل مى كند:

    من و خانواده ام كه سواد فارسى داشتيم اين كتاب را خوانديم كه
    روز عاشورا تربت به رنگ خون در آمده است .

    در سال اخير قبل از محرم پدرم عازم كربلا شد و مقدارى تربت
    خريدارى كرده و آورد، خواهرم (بنام ساره ) متوسل شد به ائمه (عليهم السلام )
    تربتى كه پدرم آورده بود مقدار كمى از آن را با پارچه اى از
    حرم آقا ابوالفضل (ع ) مى پيچد و شب را احياء مى دارد(يعنى شب عاشوراء)

    و از ائمه و فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مى خواهد كه اگر ما يك ذره نزد
    شما قابليت داريم اين تربت همان حالتى كه آقا در كتاب نوشته اند براى ما بشود.


    اتفاقا روز عاشوراى گذشته بعد از نماز ظهر يك و ده دقيقه بعد از ظهر
    به آن نگاه مى كنند و خواهر و زن برادرم آن را مى بينند
    و يك مرتبه به گريه و زارى مى افتند.

    مى بينند همان حالتى كه آقا در كتاب نوشته اند اتفاق افتاد و
    تربت مزبور حالت خون پيدا كرده بود و حقير كه بعد از مسجد آمدم
    خودم هم ديدمو مقدارى به خدمت حضرت آقاى آية اللّه العظمى دستغيب دادم .

    و تربت مزبور هنوز موجود است و رنگ تربت به طور كلى جگرى شده
    رطوبت كمى برداشته بود بعد به تدريج حالت خشكى پيدا كرده و هنوز هم باقى است
    با همان رنگ جگرى و نظير همين قضيه كه ذكر شد.


    مقدارى تربت مزبور در سال 98 قمرى باز در فراشبند فارس كوى مسجد الزهراء
    منزل مشهدى عبدالرضا نوشادى بوده و در جلسه نشان دادند
    به خون مبدل شده كه همه آن را مشاهده كردند


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  17. تشكر

    شهاب منتظر (13-11-2014)

  18. Top | #30

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    خرج روضه خوانى را تاءمين كرد و به آن مقام رسيد



    مرحوم استاد شيخ عبدالحسين تهرانى رحمة اللّه عليه نقل نمود:

    وقتى ميرزا نبى خان كه يكى ازنزديكان محمّد شاه قاجار بود
    وفات كرد(او در حياتش به فسق و فجور در ظاهر معروف بود).



    شبى در خواب ديدم كه گويا در باغها و عمارتهاى بهشتى گردش مى كند و
    كسى نيز همراه من است كه منازل و قصرها را مى شناسد

    پس به جائى رسيديم ، آن شخص گفت : اينجا منزل (نبى خان ) است
    و اگر مى خواهى خودش را ببينى آنجا نشسته سپس به جائى اشاره كرد.


    من متوجه آنجا شده ديدم كه او(ميرزانبى خان ) در تالارى نشسته است
    اوچون مرا ديد به من اشاره كرد كه بيا بالا من نزد او رفتم پس برخاست
    و سلام كرد و مرا در صدر مجلس نشانيد و خودش به همان عادتى كه
    در دنيا داشت نشست ، و من در حال او متفكر بودم .


    او به من نگاه كرد و گفت : اى شيخ گويا از مقام من تعجب مى كنى ،
    زيرا اعمال من در دنيا خوب نبود نتيجه اى جز عذاب
    دردناك نداشتم البته اينطور هم بود.


    اما من در طالقان معدن نمكى داشتم و هر سال در آمد آن را به نجف اشرف
    مى فرستادم تا صرف برگزارى مراسم عزادارى حضرت سيدالشهداء (ع ) شود.
    خداوند اين مكان و باغ را در عوض آن به من عطاء كرد.

    مرحوم شيخ تهرانى گفت : من از خواب بيدار شدم در حالتى كه متعجب
    بودم ، فرداى آن روز اين رؤ يا را در مجلس بازگو نمودم
    پس يكى از فرزندان ملا مطيع طالقانى گفت :

    اين خواب صادقانه است او در طالقان معدن نمكى داشت و درآمد
    آن را كه نزديك صدتومان بود هرساله به نجف مى فرستاد و پدر من مسئول
    خرج كردن آن در راه عزادارى امام حسين (ع ) بود.



    مرحوم شيخ تهرانى فرمود: تا آن وقت من نمى دانستم كه او در طالقان
    ملك دارد و هر سال در نجف مراسم عزادارى بر پا مى كند



    هر كه شرح غم جانسوز تو بشنيد بسوخت
    يا مزار و حرمت كرببلا ديد بسوخت

    هر كه آزاده شد و تن به حقارت نسپرد
    بر دل صافى خود عشق تو بگزيد بسوخت

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  19. تشكر

    شهاب منتظر (13-11-2014)

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi