صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18

موضوع: غنچه ای شکفته در خون *ویژه نامه شهادت ششماهه کربلا , حضرت علی اصغر(ع)*

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    غنچه ای شکفته در خون *ویژه نامه شهادت ششماهه کربلا , حضرت علی اصغر(ع)*





    غنچه شکفته در خون
    ویژه نامه شهادت ششماهه کربلا,حضرت علی اصغر(ع)







    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:33
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    فقط نه غنچه خود عاشقانه بو می کرد
    تمام غربت خود روی دست رو می کرد


    جواب قطره ای از آب حرمله تیری
    رها به سوی سفیدی آن گلو می کرد


    شهادت جانسوز کوچکترین سرباز کربلا,غنچه نشکفته پرپر
    آقـا ابـا عبدالله الحسیـن علیـه السـلام , باب الجـوائـج ,

    حضرت علی اصغرعلیه السلام بر سوگواران حضرتش
    و عاشقان اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام تسلیت باد







    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:34
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    لالا، لالا ... گل پرپر...
    لالا... لالا... علی اصغر...

    مادر بخواب!
    امشب بوی کربلا می‏دهد لالایی ‏هایم.
    مادر بخواب؛ نمی‏خواهم امشب خون دلم را ببینی.


    مادر بخواب... علی کوچکم بخواب!
    چرا این همه زاری می‏کنی مادر؟

    نکند تو هم فهمیده ‏ای امشب
    ستاره‏ ها برای که جشن تولد گرفته ‏اند؟


    چرا ضجّه می‏زنی مادر؟
    آسمان امشب دارد خودش را سبک می‏کند روی شانه ‏های زمین.

    این باران نیست؛ اشک‏های ملایک است برای تطهیر خاک.
    می‏دانی کودکم، امشب عشق به دنیا می‏آید؛

    با همه کودکی‏ اش، با همه کوچکی‏ اش.
    امشب، شیرین‏ ترین خواب دنیا آشفته است.


    می‏دانم که فهمیده‏ ای مادر، بگذار قصه
    تشنه‏ ترین لب‏های کوچک دنیا را برایت نگویم!


    بگذار اندوهم را خواب کنم!
    بگذار از ماهی‏های بیرون از آب چیزی نگویم!


    لالا... لالا... بغضم چرا شکست مادر؟
    تشنگی‏ ات را پنهان کن! امشب تشنگی تازه به دنیا می‏آید.

    امشب آب برای همیشه تلخ می‏شود
    فرشته ‏ها این پایین، گهواره یکی را نشان هم می‏دهند
    و برایش از همین امشب، بهشت را آذین می‏بندند.


    فرشته‏ ها می‏دانند طولی نخواهد کشید
    که عشق از گلوی کوچک این پروانه طلوع کند

    .
    ماهی‏های بیرون از آب،
    قدر اشک‏های او را بهتر از ما می‏دانند، مادر!


    لالایی امشب از من نخواه کودکم!
    این‏که می‏بینی نمی‏توانم آرامت کنم، از ضعف نیست؛
    نمی‏توانم آهنگ منظّم نفس‏هایت را بشنوم امشب.


    امشب شش ماهه ‏ترین خورشید، بیدار می‏شود،
    امشب که ماه، خودش را بر آسمان می‏کشد،

    چطور می‏توانم تو را آرام کنم؟
    کودکم، شیرینم، علی اصغرم!


    معصومیت را می‏توان در قنداقه خونی نوزادها هم دید،
    می‏توان از گلوی شکفته، تصویر خُدا در چشم‏ها جاودانی کرد.


    می‏توان به خُلود اندیشید، به جذبه رسید
    و دور گاهواره ‏ای چرخ زد که تمام ستاره ‏ها دور آن می‏چرخند...
    لالایی کودک شیرینم، لالایی!


    این لالایی امشب برای سکوت خوانده می‏شود.
    این لالایی برای اشک است.

    این لالایی خون است،
    لالایی پروانه‏ ها،

    لالا لالا، گل بی‏ سر.
    لالا لالا علی اصغر...



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:37
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    لب تر كن از پياله ي كوثر توهم برو
    برخيز علي اصغر خيبر تو هم برو

    از صبح گريه كردي و دل شوره داشتي
    ديدي رسيد نوبتت اخر توهم برو

    شش ماه ميشود به تو من خو گرفته ام
    باشد، عصاي پيري مادر توهم برو

    فكر دل شكسته ي عمه نمي كني؟
    كم بود داغ قاسم و اكبر؟ تو هم برو

    هر شعبه ي سه شعبه براي تو نيزه ايست
    در بزم تيرو نيزه و خنجر توهم برو

    بعد از عموت ماندت اصلا ً صلاح نيست
    او رفت پيش ساقي كوثر توهم برو


    تا خيمه ها هنوز به غارت نرفته است
    قبل از شروع معركه بهتر.... تو هم برو

    سید جواد پرئی



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:37
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    بخواب علی‌اصغرم
    بخواب که راه درازی در پیش روی ماست


    می‌دانم که شدّت رنج و محنت این سرزمین،
    خواب را از چشمان کوچکت ربوده است

    پدرت حسین(علیه‌السلام) می‌فرمایند:
    (( این جا غاضریه، نینوا و بهتر بگویم؛کربلاست


    محلّ فروآوردن ما و سرزمین ریخته شدن خون‌های ما.
    این جاست که حرمت ما را می‌شکنند و مردان و کودکانمان را می‌کشند))

    این دشمن از نسل همان‌هایی است که در جنگ بدر
    و در مبارزه‌ی با حجّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به جهنّم پیوستند

    آن روز در مخالفت با رسول الله قد علم کردند
    و امروز در مخالفت با سبط او، حسین(علیه‌السلام)

    در مدّت این شش ماهی که در این دنیا زیسته‌ای،
    سرود شهامت و شهادت را برایت زمزمه کردم


    و از شیره‌ی جانم که آمیخته
    با ولای حسین(علیه‌السلام) بود، سیرابت نمودم

    برایت گفتم که حق و باطل با هم جمع نمی‌شوند
    گفتم که یا ولایت امام نار یا امام نور

    ولی امان از این قوم که ولایت امام نور را
    رها کردند و به ولایت امام نار گردن نهادند

    نامه‌های دعوت کوفیان هنوز هم همراه ماست
    امام زمانشان را به سوی خود می‌خوانند
    و از برای کشتنش شمشیر از غلاف برون می‌کشند


    اینان آن قومی را که(( از یک صبح تا شب، چهل پیامبر خدا را
    کشتند و فردای آن، به راحتی به بازارهایشان رفتند
    و مشغول سرگرمی‌های دنیایشان شدند)) رو سفید کردند

    آنان یحیی(ع) کُشان امروزند در سال شصت و یک هجری
    فرعون وجودشان در برابر موسی زمان ایستاده است


    نمرود وجودشان، در برابر خدا سینه سپر کرده
    و بانگ برآورده که ((اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلی))

    آن‌ها را خواب دنیا فراگرفته
    و به چند روز زندگی دنیا دل خوش نمودند


    سوره‌ی فجر را با هوای نفس می‌خوانند
    و از تأویل آن که حسین بن علی است، غافلند

    "دین لقلقه‌ی زبانشان شده
    و موقع ابتلا، دین داران واقعی، چه قلیل‌اند!"


    حسین(علیه‌السلام) را که جامع همه‌ی آیات الهی است،
    قرآن است و باطن دین و کشتی نجات آن‌ها،
    به زر و سیم دنیا می‌فروشند

    اگر می‌خواهی تفسیر و عینیّت آیه‌ی
    ((لا تَشتَرو بِآیاتی ثَمَناً قلیلاً و ایّای فَاتَّقون)) را ببینی،
    به آن‌ها که روبروی آیت خدا، حسین(علیه‌السلام) ایستاده‌اند، نگاه کن


    آری این‌جا سرزمین ((کرب)) و ((بلا)) در سال شصت و یک هجری است
    سال موعود، زمین موعود و حادثه موعود

    این‌جا انبیاء و اولیای الهی آمده اند
    « همه‌ی آن‌ها از آدم(علیه‌السلام) تا نوح، ابراهیم،
    موسی، عیسی و محمد که سلام و درود خدا بر آن‌ها باد،
    از این جا عبور کردند و بر مصیبت خاندان رسول خاتم
    محمّد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله» ناله کردند و گریستند


    گویا همین دیروز بود که پدربزرگ غریبت،
    علی(علیه‌السلام) از صفین بازمی‌گشت
    و چون به این زمین تفتیده و مضطرب رسید،
    اشک پهنای صورتش را شست

    اصحاب دلیل را جویا شدند و فرمودند :
    «اینجاست که حسینم را می‌کشند
    در حالی که روزها آب را بر او و اهل بیت او بسته‌اند»


    خداوند می‌خواهد مردان و سربازان پدرت را در راهش،
    کشته ببیند و ما زنان و کودکان خیام را، اسیر

    خداوند می‌خواهد که همه‌ی ما،سربازان حسین(علیه‌السلام) شویم
    و مانند مادرمان فاطمه سلام‌الله‌علیها فداییان ولایت و در این میان
    قرار است که کوچکترین و اقیانوس‌ترین سرباز حسین(علیه‌السلام) تو باشی

    پاره جگر رباب، کمتر تقلّا کن
    زود است که تو را به دستان حسین بسپارم
    تا آخرین اتمام حجّت این قوم شوی و دلیل مظلومیت
    مولایمان حسین(علیه‌السلام)

    ف.بهمنی





    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:38
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض






    گوش تا گوش تو ای غنچه گلستان شده است
    آب آب لب تو بانی باران شده است

    خون حلق تو نرفته نفست بند آمد
    که به یک چشم زدن جسم تو بی جان شده است


    از زمین می رود این بار به سمت ملکوت
    قطره هایی که پر از باده عرفان شده است

    تو که سیراب شدی تازه دلم می سوزد
    از همین خشکی زخمی که نمایان شده است

    تو به اندازه خون پدرت مظلومی
    غصه ات بر جگرم داغ دو چندان شده است

    کاش می شد پسرم زیر عبا گریه کنم
    ناله ام در دل هر هلهله پنهان شده است


    مادرت بند دلش بسته به گیسوی تو بود
    مادرت چشم به راه است و پریشان شده است

    ردپایی که چنین دور خودش چرخیده است
    حال روز پدری هست که حیران شده است


    محمد امین سبکبار





    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:38
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    نه! از جدایی حرف نزن!
    تو با این حرف‏ها، آتش به جانم می‏زنی. نرو! ...

    مرا در بی‏کسی ‏هایم تنها مگذار!
    مرا طاقت وداع نیست،

    که شانه‏ هایم زیر آوار
    این اندوهِ بزرگ، خواهد شکست.

    بمان! گرچه می‏دانم تشنه ‏ای و عطش،
    بر تار و پودِ جسم نحیفت پیچیده است.


    چه کنم که تهیدستم و مرا جرعه ‏ی آبی نیست
    تا گوارای وجودت کنم.

    آرامش قلبم! نرو.
    که آن بیرون، جز تیر و خون،
    چیز دیگری انتظارت را نمی‏کشد.


    تو، هنوز برای جنگیدن کوچکی! خیلی کوچک.
    دوست ندارم لحظه‏ی پرواز سرخت را به تماشا نشینم.

    آرام بگیر، عزیزم! نمی‏دانم چرا
    دیگر تکان‏هایم آرامت نمی‏کند؟!

    گریه نکن، غنچه‏ ی شش ماهه‏ ی من!
    مبادا صدای گریه ‏ات را بشنوند و تو را از من جدا کنند!

    نمی‏دانم این همه شتاب برای چیست؟
    چه می‏بینی که این طور عاشقانه سر از پا نمی‏شناسی
    و به شوق وصال بی‏تاب شده‏ ای؟


    آیا از من خسته شده‏ ای؟
    من گهواره‏ی خوبی برایت نبوده ‏ام؟

    با من بگو! پس از تو، دیگر حضور چه کسی
    آغوشم را معطّر خواهد ساخت؟


    راستی! دیشب، کابوس بدی دیدم،
    خوابِ یک قنداقه ‏ی خونین را،

    خوابِ یک تیر را دیدم که از آن،
    خون می‏چکید؛ خونِ گلوی نازک تو!

    خواب فرشته ‏هایی را دیدم
    که برای گرفتن یک قطره از خون حلقت،
    از هم سبقت می‏گرفتند؛

    خواب سرگردانیِ خودم را دیدم
    که به غارت می‏ بردنم.


    حالا به من حق می‏دهی که دلواپس و مضطرب باشم؟
    حق می‏دهی علی جان؟!

    تو، تنها دلیل بودنِ منی!
    آخر بی‏ تو من به چه کار آیم؟
    گهواره بی‏ کودک، می‏شود؟! ...

    برگرد، آرام جانم!
    این قدر از «رفتن» حرف نزن!
    به خدا که من تحمّل این جدایی را ندارم!

    کاش می‏دانستم، این همه بی‏ تابی ‏ات را چگونه پاسخ دهم!
    من نیز در رویایی شیرین، دیده ‏ام
    خوابِ خونین شهادت را.





    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:39
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,219
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,181 در 63,569
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    گهواره ‏ی من! این قدر برایم لالایی «ماندن» مخوان!
    دیگر جنبیدن تو مایه ‏ی آرامش قلبم نیست؛
    که مرا عشق بزرگی، بی‏تاب کرده است.

    مگر بابا را نمی‏بینی؟
    گل‏های محمدی صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله ‏وسلم ، یکی یکی پژمردند؛
    دیگر در بوستان اهل بیت، جز من، گلی نمانده!


    توفان در راه است، باید خود را به «کشتی نجات» برسانم!
    من آخرین بازمانده از قافله‏ ی عاشورا هستم!

    رفیق لحظه ‏های خوب من!
    بارها در گرمای آغوشی آرمیدم
    و بارها به نغمه‏ی دلنواز لالایی‏ات دل سپردم


    امّا ... این لحظه، نه آغوش تو،
    و نه آغوش مادر، هیچ کدام آرامم نمی‏کند.

    که من صدای لالایی خدا را می‏شنوم!
    که من آغوش باز خدا را می‏بینم!


    وقت تنگ است؛ باید بروم؛
    این قدر بر «ماندم» اصرار مکن!

    در خیمه ماندن و از عطش مردن؟ ... نه! ... نه!
    تا درهای شهادت را نبسته ‏اند باید بروم!


    من تشنه ‏ی پروازم. می‏خواهم از بابا دفاع کنم.
    معراج سرخ من، روی دست‏های بابا دیدنی است!

    گهواره‏ ی من! به خدا که آرزوی بهشت،
    لحظه ‏ای رهایم نمی‏کند. من آخرین سرباز حسینم!


    و مظلوم‏ترین شهید کربلا؛ باید بروم،
    دنیا منتظر پرواز من است ... .




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:40
    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    «گهواره خالی»




    مردی به مهر، مرا بر دست‏هایش بلند کرده بود:
    «این جنگ، جنگِ ماست؛
    آیا کودک خُردسال مرا آبی نمی‏دهید؟»

    می‏دیدم صحرا، شلوغِ وحشت‏ آ ور تیر و شمشیر، و خاکی که از
    خون، گل شده بود. من از درونِ خیمه می‏دیدم سایه‏ ی سوارانی را که مشعل
    به سمت خیمه ‏ها پرتاب می‏کردند. من ترس و عطش را می‏گریستم.


    و زنی که هر دَم مرا در آغوش می‏کشید و نوازش می‏کرد.
    سیلِ التهابی غریب از خیمه بیرون می‏ریخت و من می‏شنیدم هر
    لحظه صداهایی که اذنِ جنگ و شهادت می‏خواستند و من، معنیِ
    این کلمات را خوب نمی‏دانستم

    صدای مردی که بسیار دوستش می‏داشتم و بسیار دیده بودمش
    را می‏شنیدم که در پاسخ، دعایشان می‏کرد و به جهاد می‏فرستادشان و
    وعده می‏داد که ما نیز ساعتی پس از شما، به شما خواهیم پیوست.


    نمی‏دانم قرار بود به کجا بروند، من نمی‏فهمیدم؛ امّا عطش را خوب می‏فهمیدم؛
    آخر، تمامِ وجودم را می‏سوزاند.
    چرا کسی به من آب نمی‏دهد؟

    و من می‏گریستم و حس می‏کردم که گریه ‏ی من، هر لحظه چروکی بر
    چهره‏ اش می‏اندازد؛ بر چهره‏ی همان زنی که عمّه ‏ی من بود، و ناله‏ های
    عطشناکِ من، گویی دشنه‏ای بود که به قلبش می‏نشست.

    پدر، شرمگینِ تشنگی من بود؛ این را حس می‏کردم.
    ناگهان، پرده‏ی خیمه کنار می‏رود. نور، چشمانم را نیمه بسته می‏کند.

    حضورِ پدر را حس می‏کنم که مرا در آغوش می‏فشارد.
    نگاهش، مهر و لبخند است؛ امّا آمیخته ‏ی اندوه و شرم؛ گویی با من وداع می‏کند.


    مرا از خیمه می‏بَرَد، من در آغوش او هستم و صدای ضربان قلبش
    را می‏شنوم که هر لحظه تندتر می‏تپد.

    التهابی وجودش را فرا گرفته است.
    مرا بر دست بلند می‏کند:
    «این جنگ، جنگِ ماست،
    آیا کودک خردسال مرا آبی نمی‏دهید؟»

    نگاه می‏کنم؛ هیچ کس برای آوردنِ آب نمی ‏آید.
    زیرِ گرمای آفتاب، عطش گلویم را بیشتر چنگ می‏زند؛
    امّا دیگر نخواهیم گریست.


    حسی سراسر وجودم را سرشار کرده است.
    می‏بینم که کمانی کشیده می‏شود، دستِ پدر می‏لرزد. تیری از کمان رها می‏شود؛

    ناگهان احساس می‏کنم که حنجره‏ام داغ شده است
    و چیزی بر سطح سینه ‏ام، جاری می‏شود.


    درد و سوزش، عطش را از یاد برده است.
    چشمانم را می‏بندم؛ حس می‏کنم که از آغوشِ پدر جدا می‏شوم.

    چشمانم را می‏گشایم؛ آسمان چقدر نزدیک شده است!
    سرم را برمی‏گردانم؛ به پایین که نگاه می‏کنم، پدرم را می‏بینم؛


    با دستانِ خونی که مرا بر سینه می‏فشارد و می‏گرید.
    حالا دور و دورتر می‏شوم و آدم‏ها هر لحظه کوچکتر به نظر می‏رسند.

    حالا نه عطشی هست نه دردی نه سوزشی.
    فقط فرشته ای را می‏بینم که مهربان، مرا در آسمان، در آغوش می‏گیرد


    و می‏گوید:
    «خوش آمدی! باید برویم؛ پدرت نیز تا لحظه ‏ای بعد، نزدِ تو خواهد بود.»




    مهدی میچانی فراهانی



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:40
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    «پرواز خون»




    لالا، لالا، لالایی
    دردی که درمان ندارد؛ اندوه پنهان ندارد
    یادت علی جان، علی جان داغ است و پایان ندارد ...

    تبسّم کن! همه منتظر سپیده ‏اند؛ سپیده ‏ای که تصویر اولین شفق
    را در کنار گل‏های نسترن خواهد آویخت.


    تبسّم کن، علی جان! مبادا شام غریبان از راه برسد
    و تا ابد، گلِ تبسّم بر لبانت بخشکد.

    ... و آن همیشه نامرد، دست به کمان می‏برد؛
    نبض آسمان از تپش باز می ‏ماند، تمام نگاه‏ها می‏خشکند و
    انگشت‏های خونین، گرمای عاطفه را حس می‏کنند.

    اینک گاه پرواز است؛
    «پرواز خون»، در سینه‏ ی لاجوردی آسمان، تبخیر خونین
    شبنم در معراجی پر از عشق.

    آه! چقدر سنگین است اندوهان داغ تو، علی جان!
    مثل شاخه گلی که در توفان پژمرده می‏شود، سر در
    آغوش پدر ـ امّا همچنان متبسّم و خندان ـ با پدر وداع می‏کند
    و شهادت، بوسه بر حنجره‏ی گلگونش می‏زند.


    هستی، اختیار از دست می‏دهد.
    خروشی عظیم در عرش به راه می‏افتد و حضرت جبرییل علیه‏السلام ،
    قنداقه ‏ی خونین را در آغوش فشرده، می‏نالد:

    این گلِ حسّاس، علی‏ اصغر است
    غنچه ‏ی احساس، علی ‏اصغر است

    آن‏که برایش به شهادت رسید
    حضرت عباس، علی ‏اصغر است


    تربتی کوچک امّا به اندازه‏ ی تمام غربت‏ها و داغ‏ها، در دل صحرا
    پدید می ‏آید و نام شهیدی دیگر از آل اللّه‏، به شاخه ‏ی طوبی آویخته می‏شود.

    اَلسلام علیک یا علی بن الحسین الاصغر علیه‏السلام ،
    بِاَبی اَنْتَ و اُمّی و نفسی ...


    درود بر تو و بلند آزادگی ‏ات!
    درود بر تو و عظمت بی‏ پایانت!

    درود بر تو و گهواره‏ ی خالی ‏ات!
    درود بر تو و قنداقه ‏ی خونینت!


    درود بر تو و حنجره‏ ی گلگونت!
    درود بر تو و تربت آسمانی‏ ات!

    مولاجان، ای باب الحوایج کربلا!
    از ما دستگیری کن که درماندگانیم ...


    آب و آیینه گریه خواهد کرد،
    صبح آدینه گریه خواهد کرد

    دل به هر سینه گریه خواهد کرد
    تا قیامت به یاد تو مولا!



    سیدعلی‏ اصغر موسوی


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:41
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi