صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 20

موضوع: نقش کودکان در بالندگی حماسه عاشورا

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    وقتی یزید به واسطه مشورت حاضران و مشاوران، تصمیم به کشتن امام سجاد (علیه‏السلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) گرفت اما سپس دست شست و آنان را ساکت نمود،

    امام باقر (علیه‏السلام) که حدود چهار سال داشت به سخن آمد و با چند جمله آتش عصبانیت را که پدرش امام سجاد (علیه‏السلام) به جان یزید انداخته بود، دوباره روشن کرد به گونه‏ای که زخمِ التیام نیافته یزید از تندی کلام آتشین امام سجاد (علیه‏السلام)، دوباره سرباز نمود.

    امام باقر (علیه‏السلام) فرمود:

    مشاوران تو برخلاف مشاوران فرعون نظر دادند زیرا آنان در مقام مشورت با فرعون درباره موسی و هارون گفتند:

    أَرجِه وَ أخاهُ وَ أرسِل فِی المَدائِنِ حاشِرِینَ؛9 (و به فرعون) گفتند:

    او و برادرش را بازدار، و گردآورندگان را به شهرها (دنبال جادوگران) بفرست.

    اما مشاوران تو نظر به قتل ما دادند که البته بی علت هم نیست.
    امضاء

  2. تشكرها 3

    شهاب منتظر (09-12-2013)


  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    یزید با چشمانی گرد شده از شگفتی چنین معرفتی در این کودک پرسید:

    علت آن چیست؟ امام باقر (علیه‏السلام) فرمود:

    آنان فرزندانی پاک و حلال بودند و از درک کافی برخوردار.

    اما مشاوران تو نه آن درک را دارند و نه فرزندان حلالی هستند زیرا پیامبران و فرزندان آن‏ها را فقط ناپاکان می‏کشند [که نظر به چنین کاری دادند].

    یزید با شنیدن این سخن کوتاه و رسا، آبروی خود را رفته یافت و به ناچار سکوت کرد.10

    امضاء

  5. تشكرها 3

    شهاب منتظر (09-12-2013)

  6. Top | #13

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    نماد ظلم ستیزی


    یزید گر چه به سختی تلاش می‏کرد تا با به کارگیری حربه‏ای، برای یک بار هم که شده، اسیران کربلا را مغلوب خود سازد اما هر بار به گونه‏ای غیر قابل پیش بینی ناکام می‏ماند. اهل بیت را خارجی می‏خواند و دستور داد اهل بیت را تحقیر کنند و شهر را آذین بندند؛ شکست خورد.


    زیرا اسرا در ارتباط مستقیم با مردم قرار داد و امام سجاد (علیه‏السلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) ولی آنان خود را معرفی کردند و گفتند که خاندان پیامبرند و در قرآن آیاتی در شأن آنان وجود دارد.11


    به حربه افتخار متوسل شد و به سان سرداران پیروز اسیران را در مجلس شراب وقمار و عیاشی فراخواند ؛ و با بزرگی و تکبر با آنان سخن گفت ؛ اما باز هم شکست خورد زیرا هر چه گفت، پاسخ از آیات قرآن شنید و پیش سفیر روم رسوا گردید و به ناچار دستور به قتل سفیر داد.12 با خود گفت در مجلس که نشد بهتر است بر مردم فخر فروشی کنم؛ سر بریده اما را بر بالای کاخ خود نصب کرد ؛ و بار دیگر طعم تلخ شکست در کامش ریخته شد؛


    همسرش هند پرسید این سر کیست و هنگامی که دانست سر مولایش حسین (علیه‏السلام) است با موی باز به داخل کاخ دوید و یزید را برآشفته ساخت و یزید عبا از دوش خود برداشت و بر سر زنش انداخت.13


    گفت از درِ گفتگو و منطق وارد شوم ؛ نتیجه تغییری نکرد. دستور داد امام بالای منبر برود و برای مردم صحبت کند. دید خود زمینه رسوایی خویش را فراهم آورده و سخنان شیوا و رسای امام دارد همگان را بیدار می‏نماید، به ناچار دستور داد مؤذن اذانی دروغین بگوید تا امام مجبور شود سخن خود را قطع کند.14


    امضاء

  7. تشكرها 3

    شهاب منتظر (21-12-2013)

  8. Top | #14

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    همه تیرهایش به سنگ می‏خورد؛ مدام شکست پشت شکست. این بار تصمیم گرفت تا گناه قتل شهدای کربلا را به دیگران بیندازد و این گونه دست به عوامفریبی بزند. گناه قتل امام حسین علیه‏ السلام و یارانش را به گردن عبیدالله انداخت و اذعان داشت که آنان خودسرانه دست به چنین جنایتی زده‏ اند و او تنها دستور به ستاندن بیعت از امام داده بود.


    15 اما انتشار این خبر را هم موجب از بین رفتن شکوه و جلال خود می‏دید. پس چه باید می‏کرد؟ بهتر دید از راه درست و اظهار همدردی وارد شود و وانمود کند که گذشته ‏ها را باید فراموش کرد. او که فکر می‏کرد راه حلی بکر و مؤثر به ذهنش آمده است برای عوض کردن فضا و ایجاد فضایی عاری از تشنج ـ لااقل برای خود ـ پسرش خالد را فراخواند و رو کرد به یکی از کودکان که «عمربن الحسن علیه ‏السلام»، فرزند دیگری از امام مجتبی (علیه ‏السلام) بود و با لبخندی مرموز به او گفت:

    با پسر من کُشتی می‏گیری؟ آن فرزند خردسال امام مجتبی (علیه‏السلام) که هرگز خاطره شهادت برادران، عمو و دیگر اعضای خانواده‏ اش را از یاد نبرده بود، با بغضی سنگین در گلو، کوبنده پاسخ داد:


    ولکن إعطنی سکّینا و اعطه سکّینا ثم اقاتله؛
    نه [چرا کُشتی بگیریم] بهتر است خنجری به من و خنجری نیز به او بدهی تا با هم بجنگیم.

    یزید از این پاسخ یکّه خورد و زیر لب غرّید:


    شِنْشِنَةٌ اَعرِفُها مِن اَخْزَمَ هَل تَلِدُ الحَیَّةَ اِلاّ الحَیَّةَ؟

    این خوی و عادتی است که از اخزم آن را سراغ دارم. آیا مار جز مار می‏زاید.16


    آری، این بار نیز سیاست‏های عوام فریبانه و مزوّرانه یزید با شکست روبه ‏رو گردید و ظلم ستیزی فرزندی از خاندان اهل بیت (علیهم‏السلام) او را در دستیابی به اغراض پلیدش ناکام گذاشت.
    امضاء

  9. تشكرها 3

    شهاب منتظر (21-12-2013)

  10. Top | #15

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    • نماد ایستادگی و جانفشانی

      خوش رنگ‏ترین نگار عاشورا، ایستادگی و جانفشانی آنان است که از ساعتی که صدای زنگ شتران از مدینه بلند شد در پرده حماسه عاشورائیان ظاهر گردید و از آغاز سفر بر سرلوحه قلبشان نقش بست.

      امام حسین (علیه‏السلام) به آنان می‏فرمود:

      صَبراً بنی الکِرام! فَمَا المَوتُ الاّ قَنطَرَة تَعبُرُ بِکُم عَنِ البُؤسِ وَ الضَّرّاءِ الَی الجِنانِ الواسِعَةِ و النَّعیِمِ الدّائِمَةِ؛


      ای بزرگ زادگان! پایداری کنید که مرگ تنها پلی است که شما را از رنج و سختی به سوی گستره بهشت و جاودانگی نعمت‏ها رهنمون می‏شود.1/17





    امضاء

  11. تشكرها 3

    شهاب منتظر (22-12-2013)

  12. Top | #16

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    عاشورائیان دریافته بودند که ایستادگی و پایمردی است که آنان را جاودانه می‏کند. این گونه است که در پرده عاشورا، هر یک رنگی از چشم نوازترین پایمردی‏ها را در نقش می‏آورند و سهمگین‏ترین تازیانه ‏های نیستی را بر سینه فکار خویش می‏خرند و هر آن، برافروخته ‏تر می‏شوند، تا به هستی چنگ زنند.


    تشنگی بی تابشان نمی‏کند، زخم شمشیر و نیزه‏ها، به زمین شان در نیندازد، سوگ عزیزان، به فریادشان نمی‏آورد، و سنگدلی دشمن و تنهایی در بیابان.


    غبار از حقد و حقارت بر سیمای شان نمی‏نشاند؛ آمده‏ اند که فنا شوند تا به بقا برسند که «لِیَرْغَبُ المَؤمِنُ فِی لِقَاءِ اللّهِ.»2/17

    عجب رازی در این رمز نهفته است؛ کربلا آمیزه کرب است و بلا.

    و بلا افق طلعت شمس اشتیاق است.

    و آن تشنگی که کربلائیان کشیده‏ اند. تشنگی راز است. و اگر کربلائیان تا اوج آن تشنگی ـ که می‏دانی ـ نرسند. چگونه جانفشان سرچشمه رحیق مختوم بهشت شود؟

    آن شراب طهور که شنیده‏ای بهشتیان را می‏خورانند، میکده‏ اش کربلاست و خراباتیانش این مستانند که این چنین بی سر و دست و پا افتاده‏ اند.

    آن شراب طهور که شنیده‏ ای، تنها تشنگان راز را می‏نوشانند و ساقی‏ اش حسین (علیه‏السلام) است، حسین (علیه‏السلام) از دست یار می‏نوشد و از دست حسین (علیه‏السلام).18


    می‏جنگیدند ولی سرودند:

    صبراً علی الاسیاف و الأسنّة
    صبراً عَلَیها لدخول الجنّة

    صبر بر ضربه شمشیر و نیزه‏ ها می‏کنم،
    صبر تا به واسطه آن وارد بهشت شوم.19
    امضاء

  13. تشكرها 3

    شهاب منتظر (22-12-2013)

  14. Top | #17

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    این ویژه آنانی بود که جنگیدند و صبر بر ضربه شمشیر را زبان جانفشانی و ایستادگی خود کردند. اما، ایستادگی و جانفشانی خلاصه در شمشیر به دستان عاشق نمی‏باشد،

    گروهی دیگر نیز بودند که وسعت سینه و صبر جگرسوز را ترجمان عشق خود کردند و بردبارانه ایستادند و ظرف وجود خود را از شکیبائی پر کردند و آن گاه که ظرف لبریز از شکیبایی و بردباری شان شد، فنا یافتند وبه بقا دست یازیدند.


    آنان که ضربه‏ های دردناکِ خنجر دیدن و دم بر نیاوردن، را به جان خریدند و در سکوت و صبر معنا شدند.

    شمشیر برنده، سنخیتی با گوشت دست آدمی ندارد؛ می‏دَرَد و پاره می‏کند. اما سخت‏تر از ضربه شمشیر هم هست :

    - آن فراق دیدن و آه نکشیدن است ؛
    -پرپر شدن عزیزان دیدن و کمر خم نکردن است ؛
    -ناسزا شنیدن و پاسخ نگفتن است؛
    -تهمت خوردن و تسلیم نشدن است ؛
    -خارجی خوانده شدن و قرآن خواندن است؛
    -سر دلبر بر نی دیدن و استوار ایستادن است؛
    -چوب بر لب و دندان معشوق دیدن و زاری نکردن است؛
    -سر بریده در طشت طلا دیدن و گلایه نکردن است؛
    -سر دلدار خاکستری دیدن و بغض فروخوردن است
    -و سر بریده پدر در آغوش گرفتن و خنده دیدار کردن است.
    امضاء

  15. تشكرها 3

    شهاب منتظر (22-12-2013)

  16. Top | #18

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    شیخ صدوق می‏نویسد:


    یزید دستور داد اهل‏بیت امام حسین(علیه‏السلام) را به همراه امام سجاد(علیه‏السلام) در خرابه ‏ای زندانی کنند. آن‏ها در آن‏جا نه از گرما در امان بودند و نه از سرما؛ به‏ گونه‏ ای که بر اثر نامناسب بودن آن محل و گرما و سرمای هوا، صورت‏های‏شان پوست انداخته بود.20


    در میان ناله و اندوهِ بانوان رها شده از زنجیر ستم، کودکان مظلومی به چشم می‏خوردند. آنان در حالی که گرسنه بودند، هر روز عصر با لباس‏های کهنه جلوی در خرابه صف می‏کشیدند و مردم شام را که دست کودکان‏شان را گرفته بودند و با آذوقه به خانه‏ های‏شان برمی‏گشتند، غریبانه تماشا می‏کردند و آه حسرت می‏کشیدند.

    دامان عمه را می‏گرفتند و می‏پرسیدند:

    «عمه! مگر ما خانه نداریم؟ پدران ما کجا هستند؟»

    حضرت زینب (علیهاالسلام)نیز برای تسلای دل کوچک و غم‏دیده آنان می‏فرمود:

    «چرا عزیزانم! خانه شما مدینه است و پدران‏تان به سفر رفته‏ اند.»21
    امضاء

  17. تشكرها 3

    شهاب منتظر (22-12-2013)

  18. Top | #19

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    نگاشته ‏اند در یکی از شب‏های اقامت اسیران کربلا در خرابه شام، رقیه (علیهاالسلام)پدرش را در خواب می‏بیند و پریشان از خواب برمی‏خیزد.

    او گریه‏ کنان می‏گوید:

    من پدرم را می‏خواهم!

    هر چه اهل خرابه خواستند او را ساکت کنند، نتوانستند. داغ همه از گریه او تازه‏ تر گردید و همه به گریه و زاری پرداختند.


    مأموران خرابه پرسیدند:
    چه خبر شده است؟

    گفتند:
    دختر خردسال امام حسین(علیه‏السلام)پدرش را خواب دیده است و او را می‏خواهد.


    آنان سر بریده حضرت را در درون طبقی نهادند و روی آن را با پارچه‏ ای پوشاندند و جلوی او گذاشتند. شدت ضعف و گرسنگی، کودک را به توهّم انداخته بود. او گریه می‏کرد و می‏گفت:

    من که غذا نخواستم؛ من پدرم را می‏خواهم. مأموران گفتند:

    این پدرت است. وقتی رقیه (علیهاالسلام)روپوش را کنار زد، سر بریده پدر را به سینه چسباند و دلسوزانه می‏گفت:
    امضاء

  19. Top | #20

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    «یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الّذِی خَضَبَکَ بِدِمَائِکَ؟
    یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِی قَطَعَ وَرِیدَکَ؟
    یَا اَبَتَاه! مَن ذَا الَّذِی اَیتَمَنِی عَلی صِغَرِ سِنِّی؟
    یَا اَبَتَاه! مَن بَقِیَ بَعدَکَ نَرجُوهُ؟
    یَا اَبَتَاه! مَن لِلیَتِیمَةِ حَتَّی تَکبرُ؟
    یَا اَبَتَاه! مَن لِلنِّسَاءِ الحَاسِراتِ؟
    یَا اَبَتَاه! مَن لِلاَرَامِل المُسبَیَاتِ؟
    یَا اَبَتَاه! مَن لِلعُیُونِ البَاکِیَاتِ؟
    یَا اَبَتَاه! مَن لِلضَّایِعَاتِ الغَریبَاتِ؟
    یَا اَبَتَاه! مَن لِلشُّعُورِ المَنشُورَات؟
    یَا اَبَتَاه! مَن بَعدُکَ؟ وَا خَیبَتَاه مِن بَعدِکَ، وَا غُربَتَاه!
    یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی لَکَ الفِدَاءُ!
    یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی قَبلَ هَذَا الیَومِ عُمیَاءٌ!
    یَا اَبَتَاه! لَیتَنِی تَوَسَّدتُ التُّرَابِ وَ لا اَری شَیبَکَ مُخضَباً بِالدِّمَاءِ»22


    ای پدر! چه کسی صورتت را با خون سرت رنگین کرد؟
    چه کسی رگ‏های گلویت را برید؟
    چه کسی مرا در این خردسالی یتیم کرد؟
    چه کسی بانوان را در پناه خود می‏گیرد؟
    چه کسی زنان بیوه شده را آشیان می‏دهد؟
    چه کسی اشک از چشم‏های اشک‏بار پاک می‏کند؟
    چه کسی زنان آواره را مأوا می‏دهد؟
    چه کسی موهای پریشان‏مان را می‏پوشاند؟ پس از تو که... وای بر خواری پس از تو؟ وای از غریبی!
    کاش پیش از دیدن این روز کور می‏شدم!
    کاش چهره در خاک می‏بردم و محاسن تو را خونین نمی‏دیدم.

    امضاء

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi