مسلم بن عوسجه در شب عاشورا با آن سخنان روشنگر به همراهان خود نیز روشنی بخشید. با آن جمله به امام خود گفت:
شما میگوئید ما برویم، چگونه برویم، کجا برویم؟ همه را متوجه کرد که مرکز هستی حسین(ع)است.
گفت:
به خدا از این سرزمین نمیروم تا سرنیزهام را در سینهی دشمن بشکنم و به شمشیر خود تا قبضهی آن در دستم است دل او را بشکافم، از شما جدا نمیشوم و پروانهوار جلو شما را دارم تا به همراه شما و پیش پای شما بمیرم.
مسلم بن عوسجه قدرت ارادت به امام معصوم را نشان داد و معلوم کرد معنویتِ ارادت به امام هر جا بار اندازد، پرندهی ضعیف را تبدیل به شیری دلاور میکند و پیران را حرارت جوانی میدهد و از عدهای اندک دلاورانی بیباک میسازد که گویا در آن شب هیچ غمی در سینهی آنها نیست،چون با آنچه باید باشند یعنی با امامشان بهسر میبرند.
بیخود نیست که حضرت صاحب الزمان(عج) در زیارت مسلم با طرح سجایای او بر او سلام میکنند که به حسینu در موقعی که حضرت اذن انصراف به او دادند گفت:
آیا ما از شما جدا شویم؟ پس چه عذری نزد خدا داریم در اداء حق شما؟