صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 42

موضوع: سوز دل {مجموعه اشعار شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها}

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    خوابیده تو خرابه ،یه دختر صغیره
    خواب بابا رو دیده،بهونه شو می گیره

    با ناله های غمبار،می ریزه اشک هجرون
    اگه نبینه بابا ،شاید یه وقت بمیره

    عمه بغل می گیره،رقیه ی یتیمو
    یتیمی که به دست،دشمن دین اسیره

    اما آروم نمیشه،دختر ک سه ساله
    دختری که به زهرا،شبیه ونظیره


    یزیدی ها شنیدن،صدای گریه هاشو
    فرستادن براش سر،شاید آروم بگیره

    سر بابارو برداشت،چسبوند بروی سینه
    دختر برای بابا،داره زبون می گیره


    کجا بودی بابا جون،تنها گذاشتی مارو
    یه وقت نگفتی دختر،از غم تو می میره

    بابا ببین رقیه ت ،با اینکه هست سه ساله
    سفید شده موهاشو،انگاری پیره پیره

    یادش بخیربابا جون،عموی خوبم عباس
    رفته وباغ عمرم،مثال یک کویره

    اسم تو رو باباجون،هروقت زبون میارم
    جواب من یه سیلی ،از دشمن حقیره


    بشم فدای راس ،منور تو بابا
    امشب خرابه از تو ،حسابی نور می گیره

    حالا که اومدی تو،منو ببر به همرات
    هجرون تو عزیزم،به قلب من یه تیره


    یه وقت دیدن رقیه،ساکت وبی زبون شد
    گفتن خدارو شکری،رفته خواب این صغیره

    زینب اومدکنارش،صداش زد اما افسوس
    دید دیگه جون نداره اون دختر اسیره


    شاعر : اسماعیل تقوایی


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 31-10-2016 در ساعت 09:17
    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  2. تشكرها 3



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #32

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    تو گفته ای که روضه برایت به پا شود
    از کربلا به شام حسینیه وا شود

    تاریخ از حماسه ی تو قد کشیده است
    باور کنم که قد بلند تو تا شود ؟!


    طفلِ یتیمِ گوشه ی ویران چه کوچک است
    ای واژه بر مقام رقیه جفا شود

    گفتی بزن به حرمله و خولی و سنان
    اصلا بزرگ هر که شود با بلا شود !


    سیلی ، لگد ، کبودی صورت بهانه بود
    تا حق روضه خوانی بابا ادا شود

    گمنام بودی و به تو نام رقیه داد
    باید که قاب نام قشنگت طلا شود


    از گوشواره می گذرم شرم می کنم
    باید که حق روضه ی مادر ادا شود !

    نام رقیه روضه ی مادر می آورد
    در پهلوی شکسته دو تا روضه جا شود !

    تازه عزای حضرت زینب رسیده است
    وقتی رقیه از سر بابا جدا شود !!!


    شاعر : محمد موحدی


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 14-10-2018 در ساعت 11:11
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  5. تشكرها 3


  6. Top | #33

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن ایران شناسی
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1938
    نوشته
    13,518
    صلوات
    1998
    دلنوشته
    2
    « اَلـلّـــهُـــمَّ عَـجِّـــل لِـولـیِّـــنَاالـفَـــرَجَ »
    تشکر
    114,344
    مورد تشکر
    42,176 در 11,163
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض








    ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد

    با غمت گاهی نباید ساخت ، باید گریه کرد



    امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را

    از تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد ، گریه کرد




    ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد

    مادرم نذر تو را هر وقت "هم زد" گریه کرد



    با تمام این اسیران فرق داری ، قصه چیست؟

    هر کسی آمد به احوالت بخندد ، گریه کرد




    از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش

    شاید آن شب "زجر" هم وقتی تو را زد ، گریه کرد



    وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد

    آن زن غساله هم اشکش در آمد ، گریه کرد



    کاظم بهمنی





    امضاء

    http://www.ayehayeentezar.com/signaturepics/sigpic1938_35.gif


  7. تشكرها 2


  8. Top | #34

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    8502
    نوشته
    3,310
    صلوات
    1000
    دلنوشته
    10
    هدیه ی به صدیقه ی شهیده
    تشکر
    5,084
    مورد تشکر
    4,343 در 2,043
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    مرا دشمن به قصد کُشت می‌زد
    به جسم کوچک من مُشت می‌زد


    هرآن گه پایم از ره خسته می‌شد
    مرا با نیزه‌ای از پُشت می‌زد

    توئی ماه من و من چون ستاره

    غمم گشته پدرجان بی‌شماره


    اگر روی کبودم را تو دیدی
    مکن دیگر نظر بر گوش پاره

    بیا بشنو پدرجان صحبتم را
    غم تو بُرده از کف طاقتم را


    دو چشم خویش را یک لحظه وا کن
    ببین سیلی چه کرده صورتم را



    امضاء



  9. تشكرها 2


  10. Top | #35

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    دوباره پر زده سویت دل کبوتری ام
    دوباره سر زده ای تو به خواب آخری ام

    خیال روی تو را با بهشت عوض نکنم
    مرو به خواب کسی این منم که مشتری ام

    به دختری که نکرد اعتنا به من گفتم
    مرا که دختر عشقم مگیر سرسری ام

    سرور سینۀ من دیدن سر باباست
    به پای نیزه نشستن کمال سروری ام

    هزار مرتبه خواندم دعا بیایی تو
    کنون که آمده ای باز هم نمی بری ام؟

    ای آفتاب دل فاطمه نگاهم کن
    ببین که صورت من گشته رنگ روسری ام

    قدی خمیده و خیری ندیدن از مردم
    کبودی تن من گشته ارث مادری ام

    به پیش چشم ترم چوب بر لبت می خورد
    ببین پدر که شکسته غرور حیدری ام

    برای اهل خرابه پدر اذان گفتم
    صدا زدم که بدانید علی اکبری ام

    شاعر : مجتبی شگریان همدانی


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  11. Top | #36

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    بابا نبودی بعد تو بال و پرم ریخت

    آتش گرفتم سوختم برگ و برم ریخت

    بابای خوبم تا تو بودی خیمه هم بود

    تا چشم بستی دشمنت سوی حرم ریخت

    عمه صدا میزد همه بیرون بیایید

    جاماندم و آتش به روی چادرم ریخت

    بابا، عمو، داداش، عموزاده، کجایید؟

    مشتی حسود بد دهن دور و برم ریخت

    چشمم، سرم، دستم، کف پاها و پهلوم ...

    بابا سپاهِ درد روی پیکرم ریخت

    موهای من بابا یکی هست و یکی نیست

    ازبس که دست و سنگ و آتش بر سرم ریخت

    هم گوشواره هم النگوی مرا برد

    میخواست معجر را برد موی مرابرد

    باسر رسیدی پس چرا پیکر نداری؟

    تو هم که جای سالمی در سر نداری!

    این موی آشفته چرا شانه نخورده؟

    بابا بمیرم من مگر دختر نداری؟

    مثل خودم خیلی مصیبت ها کشیدی

    اما تو مَردی و غم معجر نداری

    قرآن نخوان بر روی نیزه، می زنندت

    بنشین به زانویم اگر منبر نداری

    هربارکه رفتی سفر چیزی خریدی

    بابا از آن سوغات ها دیگر نداری؟

    داود رحيمي



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  12. Top | #37

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ما گمشدگانیم به عرفان رقیه
    دلها شده محزون و پریشان رقیه

    او دختر معصوم بود و خواهر معصوم
    هم عمه معصوم ،نگر شأن رقیه


    حاتم که بود شهره آفاق سخایش
    محتاج بود بر در احسان رقیه

    پرچم زده در شام نماینده زینب
    کنسول گری عشق شد ایوان رقیه


    گه سینه زند گاه کند ناله و افغان
    این هیئت پرشور محبان رقیه

    ذهنش بنمود عمه مظلومانه بگفتا
    از جان خودم سیر شدم جان رقیه


    رفتی ز برم ای به من غمزده مونس
    دل خون شده چو لاله ز هجران رقیه

    گوشوارۀ غارت شده ات را بگرفتم
    شاید بخندد لب خندان رقیه


    رفتم به مدینه نکنم شادی و عشرت
    پرسد ز من ار خواهر نالان رقیه

    کی خواهر زیبای من عمه به کجا رفت
    آخر چه بگویم به عزیزان رقیه


    گویم به دل ویران مکان شد به عزیزم
    آمد پدرش در شب پایان رقیه

    بگرفت به دامان سر خونین حسین را
    آلوده به خون شد بله دامان رقیه


    لبهای پدر بوسه زد و جان به رهش داد
    بگریست بر او دیده مهمان رقیه




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  13. Top | #38

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    لبريز شهد عاطفه جام رقيه است
    آواي مهر جان ز کلام رقيه است


    جان سوز و کفر سوز و روان سوز و ظلم سوز
    در گوشه خرابه کلام رقيه است


    چون او کسي به عهدِ محبت وفا نکرد
    اين سکّه تا به حشر به نام رقيه است


    با دست هاي کوچک خود نخل ظلم کند
    عالي ترين مرام، مرام رقيه است


    يک جمله گفت و کاخ ستم را به باد داد
    خونين ترين پيام، پيام رقيه است

    آن قصّه اي که خاطره انگيز کربلاست
    افسانه ي خرابه ي شام رقيه است

    هرگز نَميرد آن که دلش زنده شد به عشق
    عشق حسين رمز دوام رقيه است


    گاهي به کوه و دشت و گهي در خرابه ها
    در دست عشق دوست، زمام رقيه است

    هر کس دلي به دست حبيبي سپرده است
    «پروانه» هم، غلام غلامِ رقيه است


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  14. Top | #39

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    هرکس که بود سهم خودش را به ضربه اي
    در گيرودارِ خيمه به رويم نشاند و رفت

    آن را که عمه گفت يتيمي ز کوفه بود
    اين ساق پاي نازک من را شکاند و رفت


    زجري که با شنيدن نامش گريستم
    موي مرا گرفت و کشيد و کشاند و رفت


    در بين راه با لگدي روي پهلويم
    جان مرا به روي لبانم رساند و رفت


    يک تکسوار بغض علي را بروز داد
    در پشت ناقه طفل تو را مي دواند و رفت


    يک نيزه بي هوا به سرم خورد اي پدر
    در پيش عمه خون دلم را چکاند و رفت


    از من مپرس بر سر بازارهاي شام
    شامي مرا که دختر شاهم چه خواند و رفت!؟


    موي سرم که تا کمرم مي رسيد، حيف
    پيرِزني گرفت و کشيد و کشاند و رفت





    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  15. Top | #40

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ای دشمن بی شرم من بابا ندارم
    در بین صحرا مانده ام ماوا ندارم

    زخمی شدم از بس که در صحرا دویدم
    مجروح و زخمی مانده دیگر پا ندارم

    دیروز بر دوش عمویم بودم اما
    امروز تنها ماندم از ره نا ندارم

    سیلی زدی با بغض مانده از سقیفه
    محکم بزن چون دیده ی بینا ندارم

    چشمم پر از خون شد گمانم ای پدر جان
    من فرق با افراد نابینا ندارم

    گفتم به عمه کاش می شد گیسوانم
    می بافتی نزد پدر ، اما ندارم

    از بس ملامتهای شامی را شنیدم
    دیگر برای فحش ها جایی ندارم

    تا گیسوانم را بدست باد دادم
    گفتم خدا را شکر دیگر نا ندارم

    با عمه ام گفتم دعا کن بر وفاتم
    از بی کسی خسته شدم بابا ندارم

    گوشم شده پاره ز سنگینی سیلی
    در فاطمه بودن ببین همتا ندارم

    شیرین زبانی کار هر روز رقیه است
    بابا ببین مثل گذشته تا ندارم

    چشم کنیزی دوخت بر ما مرد شامی
    بابا دگر راهی بجز افشا ندارم

    با ضربه هایی که عدو بر پیکرم زد
    فرقی دگر با مادرت زهرا ندارم

    چشمان پر خون شما خیره به من شد
    من را ببر بابا که دیگر پا ندارم


    شاعر : اصغر چرمی


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi