اول رفیق، دوم طریق
وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَینِ أَوْ أَمْضِی حُقُبًا كهف/60؛
و چنین بود كه موسی به شاگردش ( دوستش) گفت: دست از سیر و طلب بر ندارم تا به مجمع البحرین برسم، یا آنكه روزگارانی دراز راه بپیمایم.(خرّم)
وَ اجْعَلْ لی وَزیرًا مِنْ أَهْلی طه/29؛
و برای من دستیاری از كسانم قرار ده (فولادوند)
... فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ شعراء/13؛
(برادرم) هارون را نیز رسالت ده (تا مرا یاری كند)! (مكارم)