از بحث های فوق چنین استنباط می گردد که قضیه سالبه از هیچ چیزی درخارج حکایت نمی کند،بلکه حکایت می کندازاین که،این چیز در خارج نیست. بنابراین،اینکه گفته شده: "القضیة ان کان لنسبته خارج تطابقه او لاتطابقه فخبر، والا، فانشاء" در مورد قضایای سالبه صادق نخواهدبود زیرابرای قضیه سالبه،خارجی به معنای متعارف، که باآن مطابقت یاعدم مطابقت داشته باشد، وجودندارد و تنهاقضیه موجبه است که برای نسبت آن، خارجی رادرنظرمی گیرند. (13)
از جمله دیگر شبهات مطرح شده در این نظریه، یعنی نظریه مطابقت، این است که اگر واقعیت خارجی و عینی، مساوی با واقعیتهای مادی تصور شود; و تنها این معیار صدق و کذب مربوط به قضایایی باشد که بتوان آنها را با واقعیت خارجی مادی سنجید; خودبه خود قضایای دیگر از شمول این اصل خارج می گردند، لذا فلاسفه اسلامی ظرف این نوع قضایا را که "واقع" عینی و خارجی ندارند، "نفس الامر" دانسته اند.
میرداماد نفس الامر را به مرتبه ذات اشیاء، یعنی حد ذات هر شیی ء، تعریف نموده است. چون در هر طرفی که آن چیز یافت می شود به همان حد و اندازه خواهدبود، مانند اینکه می گویی: "انسان حیوان است" و "مفهوم کلی بر افرادش صدق می نماید"، در مقابل امور فرضی، مانند: "انسان یا سنگ است یا پرنده".
متصوفه نفس الامر را عالم امرمی دانند،که روح و حقیقت عالم عینی است. بعضی از فلاسفه نفس الامر را عالم مفارق از ماده دانسته وآن را عبارت از عقل کل، یا عقل فعال، که عقل جزیی هر بسیط ومرکب، و کوچک وبزرگی درآن مستتراست، (14) می دانند.
علامه حلی از خواجه طوسی درباره نفس الامر سؤال نموده، و او جواب داده که مراد از نفس الامر عقل فعال که محل صور و حقایق موجودات است، می باشد.
اغلب این تعبیرات درباره نفس الامرتکلف آمیزبوده وبه بحث قضایا چندان ارتباطی ندارد، و مشکل قضایا راحل نمی کند.
نفس الامر همان حقیقت شیی ء است.به عبارتی خود شیی ءاست، در رابطه با قضایای ذهنی، و حتی قضایای حقیقی، این سؤال باقی می ماند که سرانجام برای ارزش یابی این نوع قضای، مقیاس صدق وکذب چیست؟ازمیان تعاریف متنوع ومختلف از نفس الامر، آنچه درمبحث قضایاقابل پذیرش است این است، که نفس الامر غیر از واقعیات خارجی و عینی، ظرف ثبوت عقلی محکیات می باشد که در موارد مختلف متفاوت است،ودرمواردی مرتبه خاصی از ذهن است،مثل قضایای منطقی; و در مواردی ثبوت خارجی مفروض است، مانند محکی قضیه: "اجتماع نقیضین محال است;" و در مواردی بالعرض به خارج نسبت داده می شود، چنان که می گوییم: "علت عدم معلول، عدم علت است" که رابطه علیت در حقیقت بین وجود علت و وجود معلول، با لذات برقراراست وبالعرض، به عدم آنها هم نسبت داده می شود: