صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 38 , از مجموع 38

موضوع: شناخت حیاء

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شناخت حیاء

    فصل سوّم : آثار حياء

    در اين فصل به نتايج و فوائد اخلاقى و تربيتى كه اين شجره طيبه از خود به جاى مى گذارد، اشاره مى كنيم :
    الف) عفت :

    83- عن امير المومنين : الحياء قرين العفاف (غرر الحكم : 152/1)
    «حياء و شرم همنشين عفت است.»

    84- عن امير المومنين : ثمره الحياء العفه (غرر الحكم : 326/3)
    «فايده و حاصل حياء ، عفت است.»
    85- عن امير المومنين : سبب العفه الحياء (غرر الحكم : 122/4)
    «علت و سرچشمه عفت حياء است.»
    86- عن امير المومنين : على قدر الحياء تكون العفه (غرر الحكم : 312/4)
    «به تناسب اندازه حياء، عفت هم موجود مى شود.»
    اينجا مناسب است تعريفى هم براى عفّت بيان كنيم ؛ گر چه تحقق آن بحث طولانى مى طلبد. عفّت عبارت است از خود نگهدارى از تمايلات غير شايسته و شهوات نفسانى ؛ بنابراين قوام و استوارى عفّت را بايد در بستر شهوت ملاحظه نمود.
    87- عن الامام الجواد عن آبائه عن امير المومنين : (بحار الانوار: 81/75 از كشف الغمه : 140/3)
    «فضيلت و برترى ها چهار گونه است : يكى حكمت است كه اصل و استوارى آن در تامل و انديشه است. دوم عفّت است كه قوام و پايه اش در شهوت است. سوم نيرو و توان است كه پايدارى و قوامش در خشم و غضب است ، چهارم عدل و برابرى است كه درستى آن در تناسب و ميانه روى نيروهاى نفس است.»
    و چون بيشتر تمايلات شهوانى مربوط به شكم و فرج است عفّت هم غالباً در همين دو مورد اطلاق مى شود. (61)

    88- عن الامام الباقر : ما عبداللّه بشى افضل من عفه بطن و فرج (كافى : 79/2)
    «خداوند به چيزى برتر از عفت و خود نگهدارى نسبت به شكم و فرج ، بندگى و عبادت نمى شود.»
    همچنين عفت ، در خصوص فرج و عمل چنسى كاربرد زيادى دارد. (62)
    و چون دنباله روى از شهوات و تمايلات ناشايست حيوانى خلاف مقام و شرافت انسان است ، رابطه عفت با حياء به عنوان فايده و نتيجه آن روشن مى شود.

    89- عن امير المومنين : العفاف يصون النفس و ينزهها عن الدنايا (غرر الحكم : 106/2)
    «عفيف بودن ، نفس را در امان مى دارد و آن را از پستى و فرومايگى دور و پاك مى كند.» (63)


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #32

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شناخت حیاء

    ب) حفظ از زشتى و بدى :

    90- امير المومنين : الحياء يصدّ عن فعل القبيح (غرر الحكم : 366/1)
    «حياء انسان را از كار زشت و ناپسند باز مى دارد.»
    ج) وقار :

    91- عن رسول اللّه : فتشعب من الحياء الرّزانه و من الرّزانه المداومه على الخير (بحار لاانوار : 117/1 از تحف العقول : ص 16)
    «از حياء ، وقار و آرامى و آهستگى جدا و حاصل مى شود. و از وقار و سنگينى نيز پايدارى و ادامه بر خير بدست مى آيد.»
    92- عن رسول اللّه : ان من الحياء وقارا و ان من الحياء سكينه (موسوعه نضره النعيم : ص 1806 از صحيح بخارى : 100/7)
    «بدرستيكه از فوائد حياء ، وقار و سنگينى است ، و بدرستيكه از نتايج حياء آرامش و طمانينه است.»
    روايت ذيل ، شيوه عملى وقار و پيوند آن با حياء را بيان مى فرمايد :
    93- عن رسول اللّه : (بحار الانوار: 129/1 از تحف العقول : ص 29)
    «نشان و چگونگى عاقل آن است كه در برابر كسى كه بر او نادانى كند ، بردبار است و از كسى كه به او ستم روا دارد ، گذشت مى كند و نسبت به پائين تر از خود فروتن است و با بالاتر از خود در جستجوى نيكى رقابت دارد. وقتى بخواهد سخن گويد ، انديشه و تدبّر مى كند ؛ پس اگر خوب باشد سخن مى گويد و بهره مى برد (يا : فايده مى رساند) و اگر بد باشد سخن نمى گويد و بى گزند مى ماند و چون آزمايش و امتحانى براى او پيش آيد ، به خداوند پناه مى برد و دست و زبانش را نگه مى دارد و چون فضيلت و مزيتى ببيند ، آن را غنيمت مى شمارد و به تاخير نمى اندازد. حياء از او جدا نمى گردد و حرص و زياده جويى در او پيدا نمى شود. اين ده صفت است كه به وسيله آن عاقل شناخته مى شود.» (64)

  4. Top | #33

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شناخت حیاء

    د) هيبت و ابّهت :

    شكوه ، رفعت و حرمت را مى توان نتيجه طبيعى حياء دانست. در فصل اول از اين بخش ، بعضى از روايات ، حياء را به عنوان پرده پوش عيوب انسان معرفى فرمود و نيز پوشش حياء را مايه تكــــميل سناء و زيادى رفعت و شكوه او بيــــان كرد. اين خود يكى از ثمرات مـــــهم حياء است لكن پوشيده بودن عيب و نقص و بدى صاحبت حـــــــياء از يك طرف و وقار و سنگينى او از طرف ديگر ، هيبت و شــــــكوهى براى او نزد ديگران ايجاد مى كند كه نتيجتاً باعث حياء متقابل مى شود.
    جناب فرزدق در آن قصـــيده مشهور خود ، در مــــدح و ســـــتايش حضر على بن الحـــــــسين امام زين العابدين اين ويژگى را بسيار زيبا بيان نموده است :
    يغضى حياء و يغضى من مهابته
    فلا يكلم الا حين يتبسم
    الارشاد : 51/2
    «حضرت امام زين العابدين چشمان خود را از روى حياء فرو مى گيرند و چشمان مردم هم از شكوه و جلال ايشان فرو خوابانيده مى شود. و در نتيجه هيچ كس را ياراى سخن گفتن نيست مگر وقتى كه حضرتش لبخند و تبسّمى نمايند.»
    94- عن اميرالمومنين : (بحار الانوار: 29/74 از ارشاد القلوب : ص 182)
    «خداوند عزوجل در شب معراج به پيامبر گرامى اش فرمود : هر كس بر طبق خشنودى و پسند من رفتار كند ، سه ويژگى و صفت را پيوسته و همراه او مى كنم. از جمله اينكه حياء را پوشش او قرار مى دهم به طوريكه تمام مردم از او شرم مى كنند.»

  5. Top | #34

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شناخت حیاء

    ه) فوائد ديگر :

    95- عن رسول اللّه : (بحار الانوار : 118/1 از تحف العقول : ص 18) (65)
    «و از حياء نتيجه و حاصل مى شود نرمى و لطافت ، مهربانى زياد، مواظبت و حراست از امر خداوند در پنهان و آشكار ، بى گزندى و سلامت ، پرهيز و دورى جستن از بدى ، خرمى و گشاده رويى ، جوانمردى و سخاوت ، پيروزى و كامابى ، و ستايش و تعريف نيكو در ميان مردم.
    اين ها فوايدى است كه انسان عاقل به وسيله حياء به آن مى رسد ؛ پس خوشا به حال كسى كه اندرزهاى خداوند را بپذيرد و از پرده بردارى و رسوا ساختنش بهراسد.»
    فصل چهارم : حياء و حرمان

    شرم و حجاب ما را، در پيچ و تاب دارد
    خون خوردن است كارش ، تيغى كه آب دارد
    ديوان صائب تبريزى : 622/1
    بُعد حيوانى انسان ، همراه با وساوس شيطان و فريبندگى دنيا، در رسيدن به مراد و تمايلات خود ، زمنيه آماده و راحتى را داراست ، لكن بيشتر فضايل و كمالات انسانى از آزادى و توسعه آن جلوگيرى مى كند.
    جنبه روحانى و ملكوتى انسان ، در مسير هدايت اميال و درستى خواسته هاى شهوانى غالباً با روش پرهيز و محدوديت عمل مى كند. و در اين ميان حياء گذشته از اين صفت بازدارندگى ، كه رسم غالب فضائل اخلاقى است ، داراى طبيعت محروم كننده ويّژه اى است كه گاهى صاحبش ‍ را حتى از رسيدن به امور غير نفسانى هم ناكم مى كند.
    96- عن اميرالمؤ منين (ع) : (نهج البلاغه ، حكمت : 20، ص 1096)
    «شكوه و جلال با نااميدى و شكست همراه است ، و شرم و حياء با محروميّت و بى بهرگى پيوسته و وقت و مجال هاى مناسب مانند گذر ابرها سپرى مى شود ؛ پس وقت هاى خوب را غنيمت شمريد. (66)
    روايت ذيل محروميت فوق را بيشتر تبيين مى كند :
    97- (بحار الانوار: 356/43 از مناقب : 16/4)
    «معاويه از حضرت امام حسن (ع) درخواست كرد كه بر منبر روند و خويشى و نسبت خود را بيان كنند. حــضرت هم به بالاى منبر رفتند ؛ حمد و ستايش خداوند را نموده و سپس فرمودند : اى مردم ! هر كس مرا مى شناسد كه مى داند و كسى كه مرا نمى شناسد ، خودم را براى او معرّفى و بيان مى كنم : سرزمين و خانه من مكه و منى است و من هم فرزند مروه و صفا هستم ؛ من فرزند پيامبر برگزيده خداوندم ؛ من فرزند كسى هستم كه بر كوه هاى محكم و استوار بلندى يافت و من فرزند كسى هستم كه نيكويى وجود و فرغ زيبائى هايش را ، شــرم و حياء پوشانيد و آشكار نساخت ؛ من فرزند حـــضرت فاطــــــمه بــرترين زنــان هــستم ؛ مـــن فــــــرزند خاندانى هستم كه كم نقص و امين و خالص و پاكدل اند.
    و نيز در مباحث فقهى چنين روايتى وارد شده است :
    98- عن رسول اللّه (ص) : ما اخذ بسوط الحياء فهو حرام (شرح الازهار : 302/3)
    «آنچه با تازيانه حياء گرفته شود ، نامشروع و غير جايز است.»
    در بغضى از روايات از اين حالت ، تعبير به آفت شده است :
    99- عن امير المؤمنين (ع) : (كنز العمال : 204/16)
    «براى هر چيز آسيب و آفتى است. آسيب دانايى فراموشى است ، آفت بندگى و طاعت ، خود نمايى و تظاهر است ؛ بلاى عقل و خرد ناب ، خود پسندى و باليدن است ؛ و گزند اصالت و شرافت نژاد ، كبر و خود بزرگ بينى است ؛ آسيب زيركى و كياست ، پر ادعايى و لاف زدن است و بلاى بخشش و دست بازى ، زياده روى و ولخرجى است ؛ و آفت حياء ، سستى و ناتوانى است ، و گزند بردبارى ، خوارى و زيردستى است ؛ و آسيب چابكى و پر طاقتى ، سفتى و سختى و ستم كردن است.»
    در ابتداى اين نوشتار هم گذشت كه برخى براى ارجاع دو معناى ((حياء)) و ((حيات)) به هم ، از همين راه پيش آمده اند كه انكسار و محروميّت و ضعفى كه از ناحيه حياء حاصل مى شود ، از حيات انسان مى كاهد و زندگى را براى او كوتاه مى كند. (67)
    نظام الدين زاكانى در اين باره مى گويد :
    " خود روشن است كه صاحب حياء از همه نعمت ها محروم باشد و از اكتساب جاه و اقتناء مال قاصر. حياء پيوسته ميان او و مرادات او مانعى عظيم و حجابى غليظ شده ، همواره بر بخت و طالع خود گريان باشد. گريه ابر را كه حياء گفته اند از اينجا گرفته اند. "
    البته اين كلام حمل بر مبالغه مى شود ولى يادآورى اين نكته مفيد است كه ويژگى حرمان و بازدارندگى در بيشتر فضائل اخلاقى وجود دارد. قيد و محدوديّتى كه دستورات اخلاقى اسلام براى هر پايبندى ايجاد مى كند ، امرى است روشن و بديهى و سيره عملى پيشوايان دين بهترين شاهد آن است.
    التزام به دستورات دين و قبول محروميّت هاى ناشى از آن در تاريخ اسلام ، بخصوص شيعه ، آن قدر فراوان است كه آدمى بــــــــــسيارى را شكست هاى ظاهرى را برخاسته از آن مى يابد ؛ گر چه از طرف ديگر بى شك يكى از علل استحكام و استوارى اين شجره طيبه مى باشد.
    گروهى به جهت همين نامرادى و ضعف ناشى از حياء ، قائل به حياء مذموم شده اند. حتى از ظاهر بعضى از عبارات استفاده مى شود كه اصلا اين جهت محروميت از تعريف و محدوده حياء خارج است !
    مثلا مرحوم بغدادى در تعريف حياء مى گويد : «حد الحياء: التوسط بين الفحه و الانحصار» (69)
    لكن مباحث گذشته ناتمامى اين اقول را روشن نموده است.

  6. Top | #35

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شناخت حیاء

    فصل پنجم : مواردى كه نبايد حياء كرد

    با نگاهى دوباره به تعريف حياء و خير بودن هميشگى آن ، اين پرسش ‍ مطرح مى شود كه چرا در روايات نسبت به بعضى موارد از حياء كردن منع شده است ؟
    پاسخ آن است كه اين روايات مانع از دو دسته بيرون نيست :
    دسته اول رواياتى است كه از حياء نمودن منع نمى كند و به تعبير منطقى منكر فراهم بودن موضوع حياء نيست ؛ ولى توصيه مى كند كه حياء نبايستى مانع از مصلحت مهمتر شود.

    بهترين شاهد بر مضمون اين دسته ، روايت ذيل است :
    100- عن امير المؤ منين (ع): لا تستحى من اعطاء القليل ، فان الحرمان اقل منه (نهج البلاغه ، حكمت 64، ص 1115؛ غرر الحكم : 283/6)
    «از بخشش كم و اندك شرم نكن ، چون محروم و نوميد كردن كمتر از آن است - و به شرمندگى سزاوارتر است.»
    قطعا مقصود روايت اين نيست كه در انفاق مال كم حياء نكن ! خير ؛ خود ائمه در مظنّه اعطاء قليل ، حياء مى فرمودند؛ بلكه تذكّر مى دهد كه اين شرم نبايد جلوى بخشش كم را بگيرد.
    101- عن على بن الحسين زين العابدين : المومن سصمت ليسلم و ينطق ليغنم ، لا يحدث امانته الاصدقا و لا يكتم شهادته من البعدا و لا يعمل شيئا من الخير رياء و لا يتركه حياء. ان زكى خاف مما يقولون يستغفر اللّه مما لايعلمون ، لايغره قول من جهله و يخاف احصاء ما عمله
    (بحار الانوار : 270/64 از كافى : 231/2) (70)
    «مومن خاموش و ساكت مى ماند تا بى گزند بماند ، و سخن مى گويد تا فايده برد. سرّ و امانت خود را با دوستان هم در ميان نمى گذارد و شهادت و گواهى را از بيگانگان كتمان و نهان نمى سازد. چيزى از كار خوب را از روى خود نمايى انجام نمى دهد و به خاطر شرم و حياء هم آن را رها نمى كند. اگر او را بستايند ، از گفته هاى آنها مى هراسد و نسبت به آنچه نمى دانند ، از خداوند طلب آمرزش مى كند. تعريف و سخن كسى كه از حال و كردار او خبر ندارد ، وى را نمى فريبد و از حساب و حفظ و ضبط آنچه كرده است ، ترس و پروا دارد.»
    102- عن الامام الصادق (ع) : (تهذيب الاحكام : 27/1) (71)
    «حضرت موسى به خداوند متعال عرض كرد : اى پروردگارم ! بر من وضع و حالاتى مى گذرد كه در آن از ذكر و ياد تو شرم مى كنم. خداوند متعال فرمود : اى موسى ! ذكر و ياد من در هر وقت و حالتى نيكوست.»
    103- عن امير المؤمنين (ع) : (نهج البلاغه : خطبه 159، ص 512) (72)
    «به خدا سوگند آنقدر اين جبه و لباسم را وصله زده ام كه از دوزنده آن شرم مى كنم. شخصى به من گفت : آيا آن را بعد از اين همه وصله و پينه دور نمى اندازى ؟ به او گفتم : از من دور شو! هنگام صبح از مردم شب رو ستايش ‍ و قدردانى مى شود.»
    104- وسائل الشيعه : 54/5 از ارشاد القلوب : ص 104
    «پيامبر اكرم لباس خود را وصله مى زدند و كفششان را مى دوختند و از گوسفندان خود شير مى دوشيدند و با بردگان غذا مى خوردند و بر روى زمين مى نشستند و بر دراز گوش سوار مى شدند و (گاهى) كسى را هم با خود سوار مى كردند (يا : و بر عقب ترك آن مى نشستند) و شرم و حياء آن حضرت را باز مى داشت از اين كه لوازم زندگى را از بازار تهيه كنند و به منزل ببرند. با توانگر و بى چيز دست مى دادند و دست خود را از دست هيچكس ‍ بيرون نمى كشيدند تا وقتى او دستش را بكشد.»

  7. Top | #36

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شناخت حیاء

    105- عن ابى بصير : قلت لابى عبداللّه : رحل كان له مال فذهب ، ثم عرض عليه الحج فاستحيى ؟
    فقال : من عرض عليه الحج فاستحيى و لو على حمار اجدع مقطوع الذنب فهو ممن يستطيع الحج
    (بحار الانوار : 109/96 از محاسن : 296/1)
    «ابوبصير به امام صادق (ع) عرض كرد : مردى دارايى داشت كه از بين رفت ، سپس هزينه سفر حج به او داده شد و وى از گرفتن آن حياء نمود. امام فرمودند : هر كس مخارج سفر حج به او تقديم شود و بتواند حتى بر الاغ گوش بريده و دم جدا سوار شود ولى شرم كند ، او از كسانى است كه براى حج مستطيع شده است.»
    دسته دوّم رواياتى است كه به نبود موضوع و جايگاه حياء اشاره دارد و به اين حقيقت توجه مى دهد كه كم رويى مذموم نبايد شما را به اشتباه اندازد و جايى را كه در واقع موضوع حياء وجود ندارد ، از موارد بكارگيرى حياء پنداشته شود.
    در روايات تفسيرى آمده است كه وقتى خداوند متعال مثال هايى از ذباب (مگس) و عنكبوت زدند و درباره منافقين به داستان آتش و صاعقه نظير آوردند (73) كافران به طعنه و سرزنش پرداخته و وحى و آسمانى بودن قرآن را به تمسخر گرفتند. (74)
    در پاسخ به آنها، اين آيه شريفه فرستاده شد :
    ان اللّه لا يستحيى ان يضرب مثلا ما بعوضه فما فوقها فاما الذين آمنوا فيعلمون انه الحق من ربهم و اما الذين كفروا فيقولون ماذا اراد اللّه بهذا مثلا يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين (بقره ، 26)
    «بدرستيكه خداوند از اين كه مثال به پشه و حتى بالاتر زا آن بزند ، شرم نمى كند. پس در اين بين كسانى كه ايمان آورده اند ، مى دانند كه آن حقيقتى است از طرف پروردگارشان ؛ ولى كسانى كه كفر ورزيده اند ، مى گويند : خداوند از اين گونه مثال ها چه منظورى دارد ؟ آرى ! خداوند گروه زيادى را با آن گمراه و عده فراوانى را راهنمايى مى كند و البته تنها تبهكاران را با آن گمراه مى سازد.»
    106- عن امير المؤمنين (ع) : (غرر الحكم : 338/3)
    «سه چيز است كه از آنها نبايد حياء كرد : رسيدگى و مواظبت نسبت به مهيمان خود ، برخاستن از جاى خود براى پدر و آموزگار خود ، طلب و خواستن حق اگر چه كم باشد.»

    107- عن امير المؤمنين (ع) : من استحيى من قول الحق فهو احمق (غرر الحكم : 339/5)
    «كسى كه از گفتن حق حياء كند ، او بى عقل است.»

    108- عن الامام الصادق (ع) : من لم يستح من طلب الحلال خفت مونته ونعم اهله (امالى مرحوم شيخ طوسى : ص 721)
    «كسى كه از جستن روزى حلال حياء نكند هزينه زندگى اش سبك و و خانواده اش خوشى پيدا مى كنند.»

  8. Top | #37

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شناخت حیاء

    109- من وصايا لقمان الحكيم لابنه (ع) : يا بنى شاور الكبير و لا تستحيى من مشاوره الصغير (الاختصاص : ص 338)
    «یكى از سفارشات حضرت لقمان به فرزندشان اين بود كه فرمود : اى پسركم ! با شخص بزرگ صلاح پرسى و كنكاش كن و از نظر خواستن و مشورت با خرد و كوچك شرم مكن.»
    و در تائيد اين معنا، روايت ذيل هم مناسب است :
    110- عن امير المومنين (ع) : لا تستصغرن عندك الراى الخطير اذا اتاك به الرجل الحقير (غرر الحكم : 287/6)
    «نظر و راى بزرگ و مهم را در نزد خود كوچك بحساب نياور وقتى مرد ناچيز و كوچکى آن را به تو بدهد.»
    111- عن امير المومنين (ع) : (نهج البلاغه : حكمت 79، ص 1123) (75)
    «هيچكدام از شما وقتى از چيزى كه نمى داند پرسيده شود ، نبايد از اينكه بگويد "نمى دانم" شـــــــــــــرم كند و نيز هيچكس وقتى چيزى را نمى داند ، نبايد از ياد گرفتن آن حياء كند.»
    112- عن الامام الصادق (ع) : (بحار : 292/75 از تحف العقول : 324)
    «از سفارشات حضرت امام صادق (ع) به محمد بن نعمان اين است كه : علم را براى سه چيز مجوى : براى خود نمايى با آن ، براى باليدن به وسيله آن و براى جدال و ستيزه كردن و به جهت سه چيز هم آن را رها نكن : نادانى خواستن ، بى رغبتى به دانستن و شرم از مردم.» (76)
    113- عن الامام الصادق (ع ): من رق وجهه رق علمه (بحار الانوار : 330/68 از كافى : 106/2)
    «كسى كه از جستجوى علم و پرسيدن از ديگران به شرم آيد ، دانش او هم كم و ناچيز است.»

  9. Top | #38

    عنوان کاربر
    عضو خودماني
    تاریخ عضویت
    March 2010
    شماره عضویت
    278
    نوشته
    1,355
    تشکر
    0
    مورد تشکر
    503 در 331
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : شناخت حیاء

    پاورقی :

    41. و نيز : مشكاة الانوار : ص 235؛ صحيح بهارى : 100/7؛ سنن ابن ماجه : 1399/2؛ مكارم الاخلاق ابن ابى الدنيا : ص 72
    42. و نيز : المجازات النبويه : ص 96 و نزهه الناظر و تنبيه الخاطر : ص 32
    43. و نيز الترغيب و الترهيب ، ج 3، ص 255 و ص 256 ؛ و كافى : 106/2
    44. در نسخه هاى متاخر از كتاب "روضه الواعظين" روايتى از پيامبر اكرم اين چنين ضبط شده است : ((الحياء من الاحياء من الايمان)) اين قسمت اضافه ((من الاحياء)) گذشته از نارسايى معنا، در مجمع ديگر روايى هم يافت نشده است ، بعلاوه در نسخه هاى هطى همين كتاب هم كه مورد ملاحظه قرار گرفت ، وجود ندارد.
    45. مراجعه شود به بحار الانوار : ج 44 ص 44 و ص 80، به نقل از الخرائج و الجرائح : ص 576 و الاحتجاج : 36/2
    46. البته در ضبط نسخه موجود از ((التمحيص)) به جاى ((حلفه)) چنين آمده است : «و خلقه الحياء»
    47. مضمون اين روايت ، در منابع ديگرى نقل شده است و همه نسبت به اين سه امر اتّفاق دارند :
    صدق ، حياء و حسن خلق و لكن امر چهارم مختلف بيان شده است : اداء امانت ؛ شكر ؛ وفاء.
    مراجعه شود به كافى : 56/2 و 107/2؛ تحف طوسى : ص 73 و خصال : 151/1
    48. مضمون اين روايت نيز با اندك تفاوت در منابع ديگرى نقل شده است.
    مراجعه شود به : بحار الانوار : 372/66 از خصال : 197/3، و بحار : 367/67 از كافى : 55/2
    49. اين روايت با قدرى تفاوت در منابع ديگرى هم آمده است. مراجعه شود به بحار الانوار : 397/66 از امالى مرحوم شيخ مفيد : ص 121 و از التمحيص : ص 68 و نيز بحار الانوار : 245/75 از تحف العقول : ص 380
    50. و نيز در ص 705 از همان آدرس ، اين روايت از طريق حضرت امير المومنين نقل شده است.
    همچنين مراجعه شود به : الترغيب و الترهيب : 255/3 ؛ صحيح بخارى : 100/7؛ مكارم الاخلاق ابن ابى الدنيا : ص 64
    51. تحف العقول : ص 319 عين همين بيان را ذيل وصاياى حضرت امام صادق به عبداللّه بن جندب آورده است.
    و مشكاة الانوار : ص 234 از روضه الواعظين 6 ص 504 ، و نيز بحار الانوار : 281/65 از محاسن : ص 286، و همچنين من لا يحضره الفقيه : 263/4 نظير آن را آورده است ؛ با اين تفاوت كه به جاى "زينته الوقار" چنين آمده است : "زينته الوفاء" البته در بحار الانوار : 156/74 از تحف العقول : ص 51، از حياء به "دثار" يعنى جامه روپوش تعبير شده است و در بحار الانوار : 379/65 و 82/27 از امالى مرحوم شيخ طوسى : ص 84 ، از حياء به جاى لباس ، به "زينت" ياد شده است.
    52. به همين مضمون در وصاياى حضرت امير المومنين به محمد بن حنفيه از كتاب من لا يحضره الفقيه : 279/4 آمده است :
    «من كساه الحياء ثوبه اختفى عن العيون عيبه» و نيز غرر الحكم : 311/5
    53. سوره اسراء آيه 64
    54. و نيز : الزّهد : ص 7، و بحار الانوار : 147/74 از تحف العقول : ص 43
    55. اين مضمون در منابع ديگرى هم يافت مى شود : بحار الانوار : 335/68 از معانى الاخبار : ص 410 ؛ بحار الانوار : 110/69 از كافى : 291/2؛ مشكاة الانوار : ص 233؛ كنز العمال : 126/3 و الترغيب و الترهيب : 257/3
    56. و نيز مراجعه شود به : قصص الانبياء مرحوم راوندى : ص 278 ؛ بحار : 335/68 از خصال : 13/1؛ نيز مشكاة الانوار : ص 235؛ كنز العمال : 125/3؛ عيون الاخبار : 279/1؛ ادب الدنيا و الدين : ص 241؛ تنبيه الغافلين : ص 374؛ صحيح بخارى ؛ 100/7؛ سنن ابن ماجه : 1400/2؛ سنن ابى داود : 252/4؛ النهايه ابن اثير : 47/1؛ لسان العرب : 429/3
    57. اين مثل در ادبيات فارسى اين گونه بيان شده است : يك جو از حياء كم كن و هر چه مى خواهى بكن.
    مراجعه شود به لغت نامه دهخدا، ذيل لغت ((حياء))
    يكى از نويسندگان در اين باره مى گويد : وقتى آشتگى و بى بندوبارى و لجام گسيختگى نسل جديد اروپا پس از جنگ جهانى دوم به كشورهاى ديگر صادر شد و مرزهاى اخلاقى نيم بند از سر راه نسل جديد برداشته شد ، اولين و مهمترين تغيير و كه در نسل جوان آن روز تحقق يافت ، از ميان رفتن نيروى بازدارنده اى به اسم شرم و حياء بود. آنگاه آزادى عمل نامحدودى در جهت غرايز و شهوات نصيب نسل جوان شد كه آثار شوم آن تا به امروز باقى است. آيين بهزيستى اسلام : 283/4 (با كمى تصرف)
    58. براى توضيح اين حديث مناسب است به جريانى از تاريخ اشاره كنيم كه در كتاب بحار الانوار : 113/44 از خصال : 143/1، به طور مفصّل آمده است ؛ و ما آن را به نحو ترجمه و خلاصه به مقدارى كه مربوط به محل بحث است بيان مى كنيم :
    عبد الملك بن مروان مى گويد : روزى نزد معاويه بوديم و گروهى از قريش هم كه در ميانشان عده اى از بنى هاشم به چشم مى خورد ، نزد او جمع بودند. معاويه سوالاتى از بنى هشام كرد و جناب ابن عباس ‍ پاسخ داد. وقتى معاويه از جواب ماند ، به ابن عباس گفت : من تو را به خاطر چهار ويژگى دوست دارم و از چهار كار بد تو هم چشم پوشى و گذشت مى كنم. آنگاه در بيان آن چهار كار گفت : يكى از آنها اين است كه تو بر ضد عايشه ، ام المومنين ، به همكارى با كسانى پرداختى كه بر عليه او اقدام كرده بودند. جناب ابن عباس پاسخ داد : ... و اما آنچه راجع به كوشش من بر ضد عايشه ياد آور شدى ، پس ‍ مى گويم كه خداوند تبارك و تعالى به او دستور داده بود كه در خانه خود بنشيند و پشت پرده پبنهان بماند ، ام ااو وقتى پوشش و پرده حياء را دريد ((فلما كشفت جلباب الحياء)) و با پيامبر خدا مخالفت ورزيد ، آنچه ما با او به جا آورديم ، روا و سزاوار گشت.
    59. و نيز مراجعه شود به كشف الغمه : 424/2
    60. در نسخه موجود از كنز العمال ((تحيط الاعمال)) درج شده است كه به نظر غلط چاپى بود و صحيح آن ((تحبط الاعمال)) است.
    61. براى توضيح بيشتر مراجعه شود به مراة العقول : 66/8
    62. مراجعه شود به وسائل الشيعه : 355/20 باب : 31 از ابواب نكاح محرّم
    63. اكنون كه بدنبال حياء از عفت صحبت به ميان آمد ، مناسب است تعريفى هم از غيرت داشته باشيم.
    غيرت اجمال عبارتست از : صفت تولى و حفظ منافع و حقوق خود يا ديگران و غالباً در محافظت از آبرو ، عزّت ، حريم ، عصمت و ناموس ، بخصوص نسبت به زن و خانوانده انسان استعمال مى شود.
    64. در بخش چهارم ، درباره وقار، مطالب بيشترى ارائه مى شود. انشاالله
    65. و نيز مراجعه شود به علل الشرايع : 138/1
    66. و نيز مراجعه كنيد به غرر الحكم : 95/1، /493/4، 142/5، 71/1، 44/1
    67. مراجعه شود به ص 24 ، فصل اول از بخش اول
    68. اخلاق الاشراف : ص 187
    69. الحدود و الفروق : ص 70؛ يعنى : «تعريف و حقيقت حياء عبارت از ميانه روى بين گستاخى و دريدگى و بستگى و محدوديّت»
    و نيز مراجعه شود به تفسير بيضاوى : 71/1، روانشناسى تحليلى : ص 164
    70. اين مضمون در منابع ديگر هم آمده است : بحار الانوار : 291/64 از امالى مرحوم صدوق : ص 399، بحار الانوار : 138/75 از تحف العقول : ص 287 و نيز مراجعه شود به بحار الانوار : 344/64 از امالى مرحوم صدوق : ص 459 و بحار الانوار : 161/74 از تحف العقول : ص 57 و نيــــــــز غررالحكم : 281/6
    71. و نيز من لا يحضره الفقيه : 20/1 و علل الشرايع : 330/1
    72. و نيز امالى مرحوم شيخ صدوق : ص 496 و غرر الحكم : 33/5
    73. مراجعه شود به آيات : 73/22، 41/29 ، 20-17/2
    74. مراجعه شود به تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (ع) : ص 205
    75. و نيز غرر الحكم : 341/2، 277/6
    76. چنانكه در روايتى ، حضرت امام صادق درباره فقها و دانشمندانى كه گمان مى كنند با اطلاع بر احاديث پيامبر اكرم همه چيز را مى دانند و ديگر به پرسيدن از اهلبيت نيازى ندارند ، مى فرمايند :
    «و يستحيون ان ينسبهم الناس الى الجهل و يكرهون ان يسالوا»
    يعنى از اين كه مردم آنها ار به نادانى متهم كنند شرم مى كنند ولى از پرسيدن خوششان نمى آيد.
    مراجعه شود به الاختصاص : ص 258

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi