صفحه 13 از 13 نخستنخست ... 3910111213
نمایش نتایج: از شماره 121 تا 130 , از مجموع 130

موضوع: ناله زد بین در و دیوار مهدی جان بیا....{ اشعار شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها}

  1. Top | #121

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    101,795
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,440
    مورد تشکر
    204,111 در 63,520
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...
    کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

    نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...
    نوشت نام تو را، نام آشنایی که -


    پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
    و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

    نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
    نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد


    نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
    دلیل خلق زمین و زمان معین شد

    نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
    غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است


    نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
    ز درک خاک مقام فراتری دارد

    خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
    درون خانه بهشت معطری دارد


    پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
    برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

    چرا که روی زمین واژه‌ی وزینی نیست
    و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست


    و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
    و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

    خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را
    گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را


    که گرد چادر تو آسمان طواف کند
    و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند

    ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
    که این شکوه جهان را پر از عفاف کند


    کتاب زندگی‌ات را مرور باید کرد
    مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

    در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
    و وصف مردمش الهاکم‌التکاثر بود


    درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود
    شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

    بهشت عالم بالا برایت آماده است
    حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است


    به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
    علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

    چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
    به نان خشک علی ساختی، به جان علی


    از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم
    اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم-

    به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
    کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم


    شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم
    و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

    به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
    و مادری کن و این بار هم اجازه بده

    به افتخار بگوییم از تبار توایم
    هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم

    اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
    کنار حضرت معصومه[س] در کنار توایم


    فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ی توست
    "کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست"


    حمید رضا برقعی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #122

    عنوان کاربر
    مدیر بخش علوم پزشکی
    تاریخ عضویت
    December 2012
    شماره عضویت
    4618
    نوشته
    17,563
    صلوات
    114
    دلنوشته
    2
    سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف
    تشکر
    9,100
    مورد تشکر
    7,879 در 2,471
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    ای تنت خرمنی از صد گل پاشیده شده
    زخمی و خسته غم مثل تو کم دیده شده


    مگر ای گل در ودیوار نمی دانستند
    پیکر پاک تو از یاس تراشیده شده


    بعد تو قامت خیبر شکنت می شکند
    مرحمی باش براین قامت رنجیده شده


    کمترین مهریه ات آب فرات است اما
    درکنارش لب عباس تو خشکیده شده


    بوی گل می دهد از هر طرفی خاک بقیع
    بس که گل بر تن تبدار تو روییده شده


    چه کسی کاشت به پهلوی تو گلهای کبود
    ای تنت خرمنی از صد گل پاشیده شده


    فرامرز عرب عامری


    امضاء



  4. Top | #123

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    من چو مــــادر مردگانم، در عـزایت گریه کردم
    گریه کردی، من بــــرای گریه هایت گریه کردم

    حضرت صاحب زمان"ع" اکنون عزادارتو باشد
    او بــــریزد اشک، من هم، در عزایت گریه کردم

    قلــــب من آتـــش گرفته، دیـــــگر آرامش ندارد
    بیـــت الاحزان، از برای های هایت ،گریه کردم

    مــــادر ســــادات، مـــــن ماننــــد طفلان یتیمم
    فاطــــمیه، در عـــــزای جانگدازت گریه کردم

    شیــــعیان ماتم زده، هرساله در سـوگت نشینند
    هــــــر زمـان یادم فتاده، در هوایت گریه کردم

    سیــــلی و دیوار و در، با من حکایت ها بگوید:
    روضـه می خواند برایم، من برایت گریه کردم

    واژه ها، بـــــا من عزادارند، با هم اشکریزان
    بـــی امان درکنج خلوت، همنوایت گریه کردم

    قصــــه ی تنهائی مـــولاعلی "ع" جانــم گدازد
    در نجف ،در سامره، در کربلایت گــریه کردم

    ای تمام قوم و خویشم، حضرت زهـرای اطـهر
    گـــر گرفتم، ناله کردم ، در قفایت گـریه کردم

    گفتــم وگفتم: "فرائی" طاقتش از کف برون شد
    پیـــر شد، پیــــرانه مادر، برحیایت گریه کردم

    "عبدالمجید فرائی"



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #124

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    101,795
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,440
    مورد تشکر
    204,111 در 63,520
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی
    ما را در اوج غم تک و تنهاگذاشتی

    برداشتی تو بار خودت را ز بستر و
    آن را به روی شانه بابا گذاشتی


    یادم نمی رود بخدا لحظه ای که تو
    با یا علی به آتش در پا گذاشتی

    مادر لباس محسن خود را نبرده ای
    آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی


    این یادگاری ات جگرم را کباب کرد
    دربین شانه موی خودت را گذاشتی

    گفتم که چار ساله کجا مادری کجا
    این کار را برای اما گذاشتی


    آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود
    آخربرای زینب کبری گذاشتی






    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  6. Top | #125

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    گل، بر من و جوانی من گریه می‌کند
    بلبل به خسته جانی من گریه می‌کند

    از بس که هست غم به دلم، جای آه نیست
    مهمان به میزبانی من گریه می‌کند


    از پا فتاده پا و ز کار اوفتاده دست
    بازو به ناتوانی من گریه می‌کند

    گل‌های من هنوز شکوفا نگشته‌اند
    شبنم به باغبانی من گریه می‌کند


    در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
    پیری، بر این جوانی من گریه می‌کند

    گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها
    بر قامت کمانی من گریه می‌کند


    این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه
    بر چهره‌ی خزانی من گریه می‌کند

    فردا مدینه نشنود آوای گریه‌ام
    بر مرگ ناگهانی من گریه می‌کند


    علی انسانی


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  7. Top | #126

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    101,795
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,440
    مورد تشکر
    204,111 در 63,520
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    بار الها چه کنم گوهرم از دستم رفت
    همدم و مونس و غم پرورم از دستم رفت


    ماه من در شب تاریک نهان شد در خاک
    آخر آن مرغ شکسته پرم از دستم رفت

    ناگزیرم دگر از شهر مدینه بروم
    چه کنم گر نروم همسرم از دستم رفت


    فاتح خیبرم و خانه نشینم کردند
    کشته شد فاطمه و یاورم از دستم رفت

    درگهم مقتل محبوب جوانمرگ من است
    هیجده ساله حمایتگرم از دستم رفت


    غسل میدادم و دیدم بدنش مجروح است
    وا مصیبت گل نیلوفرم از دستم رفت

    فاطمه یک تنه بر من عوض لشگر بود
    موج زد فوج بلا ، لشگرم از دستم رفت


    صِهر پیغمبرم و خسته ز جور امّت* *(صِهر:داماد)
    ساقی کوثرم و کوثرم از دستم رفت

    دگر از ناله اش اهل وطن آسوده شدند
    راحتی بخش دل مضطرم از دستم رفت


    آبِ رفته که شنیدست به جو برگردد
    عاقبت نور دو چشم ترم از دستم رفت

    کاش میبود خدیجه سر قبرش میگفت
    وای بر حال علی دخترم از دستم رفت


    نفسی میکشم و همنفسی میجویم
    درد دل با که کنم دلبرم از دستم رفت

    ترسم از آن که بُوَد زندگیم طولانی
    سیرم از جان که ز جان بهترم از دستم رفت


    گردد از ناله ی زینب جگرم خون شبها
    گوید ای وای خدا مادرم از دستم رفت




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  8. Top | #127

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    باران گرفت و قصه ی دریا شروع شد
    تکبیرهای جنگل و صحرا شروع شد

    بابا که رفت دختر خود را بغل کند
    بغضش گرفت و عشق همانجا شروع شد


    صف بسته بود جمع ملائک در انتظار
    پرده کنار رفت و تماشا شروع شد

    کوثر به جوش آمد و رضوان خروش کرد
    جشن و سرور عالم بالا شروع شد


    چشمش به چشمهای پدر خورد و بعد از آن
    لبخندهای ام ابیها شروع شد

    تا سالها برای پدر، مادری کند
    همراه او بماند و پیغمبری کند


    تا عشق را نفس بکشد در هوای او
    بابا برای او شود و او برای او

    هی دور او بچرخد و پروانه ای شود
    دستش برای موی پدر شانه ای شود


    خیره شود به صورت او تا به ماه خود-
    بوی بهشت هدیه کند با نگاه خود

    تا پاره ی تنش بشود، میوه ی دلش
    آئینه ای مقابل شکل و شمایلش


    تا سالها همین بشود ماجرای او:
    بابا برای او شود و او برای او

    بادی وزید و خنده ی دریا تمام شد
    احساس خوب جنگل و صحرا تمام شد


    خورشید او غروب خودش را بغل گرفت
    یخ بست قلب عالم و گرما تمام شد

    آئینه ای شکست و غمی انعکاس کرد
    آئین مهربانی دنیا تمام شد


    تنها بهانه بود برای وجود او
    راهی شد و بهانه ی زهرا تمام شد

    این کار، کار کیست؟! چه بد می زند به در
    باور نکردنیست ، لگد می زند به در؟!


    مشعل گرفته است که آتش به پا کند
    یا با طناب دست شما را جدا کند

    شاید تو بی علی شوی و او بدون تو...
    از پشت در صدا بزنی یا علی نرو!


    یعنی که قطره قطره بریزی به کوچه ها
    نامش نیفتد از دهنت تا به انتها

    یعنی بجنگ! وقت تماشا نمانده است
    یعنی به او نشان بده تنها نمانده است

    اینجا کجاست؟! چادر خاکی! چه می کنی؟!
    تنها ترین نشانه ی پاکی چه می کنی؟!

    اینجا غریبه نیست، چرا رو گرفته ای؟!
    آیا تویی که دست به زانو گرفته ای؟!


    دیر آمدم بگو که چه کردند کوچه ها
    بانوی قد خمیده! زمین می خوری چرا؟!

    این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟!
    هی دست مشت کرده به دیوار می زند

    حق دارد او که طاقت این روز را نداشت
    روزی که خانه دست کم از کربلا نداشت

    روزی که از صدای غمت شهر خسته شد
    روزی که چشمهای تو یکباره بسته شد


    روزی که زخمهای عمیقت دوا نداشت
    روزی که گریه های تو دیگر صدا نداشت

    ای کاش بر زمین اثری از فدک نبود
    ای کاش دست شوهر تو بی نمک نبود


    توفان گرفت و آن شب یلدا شروع شد
    خون گریه های عالم بالا شروع شد.



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  9. Top | #128

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    زهرایت ای علی جان جز نیمه جان ندارد
    امید زنده ماندن در این جهان ندارد

    خواهم که اشک غربت از چهره ات بگیرم
    شرمنده ام که دیگر دستم توان ندارد

    جز فضه کس نداند در پشت در چه ها شد
    من لب نمی گشایم محسن زبان ندارد

    هر کس سراغم آمد با او بگو که زهرا

    قدرش عیان نگردید قبرش نشان ندارد

    حتی یهودیان هم در خانه در امانند
    در بین خانه ی خود زهرا امان ندارد

    حبیب الله موحد




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  10. Top | #129

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    101,795
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,440
    مورد تشکر
    204,111 در 63,520
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    شکرخدا که سینه پراز حبِّ حیدر است
    شکرخداکه زمزمه ام وای مادر است


    شکرخدا لباس غم فاطمیِّه را
    دارم به جسم وچشم ترم حوض کوثراست

    شکرخدا که سینه زن مجلسی شدم
    که روضه خوان ونوحه سَرایش پیمبراست


    شکرخدا دلم حرمی شد که نیمه شب
    بااشک وآه فاتحه خوانان منوَّر است

    شکرخدا که گریه امانم نمی دهد
    وقتی که حرف فاطمه و آتش و در است


    شکرخدا شبانه واز روی پیرُهن
    شُست و ندید ردِّ چه ها روی پیکراست؟!

    شکرخدا که می رسد آن ساعتی که تیغ
    با نیَّت تقاص غمت دست دلبر است


    "حسین ایمانی"



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  11. Top | #130

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    101,795
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,440
    مورد تشکر
    204,111 در 63,520
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    چشم خشک از چشمهای تر خجالت می کشد
    چشمه وقتی خشک شد ، دیگر خجالت می کشد


    سوختن در شعله ی دل کمتر از پرواز نیست
    هر که اینجا نیست خاکستر ، خجالت می کشد



    بستن در بهر شرمنده شدن بی فایده ست
    این گدا وقت کرم بهتر خجالت می کشد


    لطف این خانه زیاد و خواهش ما نیز کم
    دستهای سائل از این در خجالت می کشد



    طفل بازیگوش را شرمی نباشد از کسی
    بیشتر با دیدن مادر خجالت می کشد


    تا عروج فاطمه جبریل را هم راه نیست
    در مسیر عرش، بال و پر،خجالت می کشد



    حتم دارم که قیامت هم از او شرمنده است
    با ورود فاطمه ، محشرخجالت می کشد


    نامه اعمال نوکرها بدست فاطمه ست
    آنقدر می بخشد و.... نوکرخجالت می کشد


    آنچه مادر می کشد،دردش به دختر می رسد
    گر بیفتد مادری ، دختر خجالت می کشد


    دست این از دست آن و...دست آن از دست این....
    آه....دارد همسر از همسر خجالت می کشد



    هر کجا حرف "در" و "دیوار" و...ازاین چیزهاست
    چشم خشک از چشمهای تر......



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




صفحه 13 از 13 نخستنخست ... 3910111213

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi