تخريب چي هايي كه وقت نماز شهيد شدند
نماز مغرب و عشاء رو خونديم و بچه ها لباس غواصي به تن كردند و با ماشين اومديم لب اسكله، همه فرماندهان جمع بودند، روي كالك آخرين نكات رو تذكر دادند، احتمال مي رفت كه هنگام پياده شدن در ساحل با كمين دشمن درگير شويم.
نويد شاهد: عمليات بيت المقدس 4 در بامداد روز 6 فروردين 67 با رمز «يا اباعبدالله(ع)» در منطقه عمومي دربنديخان آغاز شد. لشگر ده سيدالشهداء(ع) به همراه چند يگان ديگر در اين عمليات شركت نمودند. منطقه مورد نظر براي عمليات، منطقه اي كوهستاني بود كه از شمال به درياچه دربنديخان و شاخ تيمورژنان، از جنوب به ارتفاعات شاخ خيشك و بمو، از شرق به رودخانه زيمكان و كوه بيزل، و از غرب به سد دربنديخان منتهي مي شد.
مهمترين ارتفاعات و عوارض اين منطقه، شاخ سورمر، شاخ شميران، برددكان، درياچه دربنديخان و دشت تولبي بود.
تخريب لشگر ده سيدالشهداء(ع) هم مثل ساير واحدهاي لشگر در اين عمليات شركت فعال داشت. لشگر ده براي پشتيباني عمليات والفجر10 به منطقه دزلي رفته بود و بعد دستور رسيد كه بايد در منطقه دربنديخان عمليات كند اواخر اسفند ماه 66 واحدهاي پشتيباني وارد منطقه شدند و بچه هاي اطلاعات عمليات و تخريب براي شناسايي در اطراف درياچه سد دربنديخان مستقر شدند و شبها با پوشيدن لباس غواصي از درياچه دربنديخان عبور ميكردند و مواضع دشمن را شناسايي مي كردند.
روز 5 فروردين ماه بود كه دستور رسيد امشب بايد به دشمن حمله كنيد. مقرر شده بود كه غواص هاي تخريب و اطلاعات از پايين ارتفاع تيمورژنان وارد آب شوند و با نفوذ در ساحل دشمن و گرفتن سرپل ساير گردانها هم وارد منطقه شده و عمليات گسترش پيدا كند. عصر روز پنجم اين طرح لغو شد و قرار شد همه غواص ها سوار بر قايق به سمت ساحل دشمن حركت كنند.
هنوز ظهر نشده بود كه با تعدادي از دوستان رفتيم سمت اسكله لشگر10 كه حدود چهار كيلومتر با منطقه درگيري فاصله داشت و داخل شياري كه از آتش در امان باشد ايجاد شده بود. كنار اسكله دستم را داخل آب كردم؛ تمام بدنم يخ كرد.گفتم: "خدا كنه امشب ما مجبور نشيم داخل اين آب شنا كنيم". چون آب درياچه دربنديخان تازه با آب برف هايي كه از كوه ها سرازير شده بود قدري ارتفاع گرفته بود.
اسكله رو كه ديديم برگشتيم به سنگر بچه ها كه زير ارتفاع تيمورژنان بود. دسته غواص هاي تخريب20 نفري مي شدند كه 5 نفر ديگه هم اضافه شد و 25 نفر شديم. لباس غواصي هاي ما مناسب نبود. سايز لباس ها بزرگ بود و براي هيكل هاي تنومند خوب بود و اكثر بچه هاي ما نحيف و لاغر بودند. فين هاي غواصي هم لنگه به لنگه بود. اين مسئله ما رو نگران كرده بود.
مقر گردان حضرت زينب(س)نزديك ما بود. رفتم پيش فرمانده گردانش كه برادر خادم بود تا مشكل لباس هاي غواصي رو حل كنم. اما ديدم وضع اونا از ما بدتره.
گفت: جعفر! قرار شده شما دسته غواص هاي تخريب رو جلو ببري. بعد از پياده شدن در ساحل دشمن به ما علامت بدهيد و ما حركت كنيم. از چادر كه بيرون اومدم سرو صداي شهيد سيد مصطفي فتاحي رو شنيدم كه داشت با بدن خشك لباس غواصي مي پوشيد و مقر رو روي سرش گذاشته بود.
نماز مغرب و عشاء رو خونديم و بچه ها لباس غواصي به تن كردند و با ماشين اومديم لب اسكله. همه فرماندهان جمع بودند. روي كالك آخرين نكات رو تذكر دادند. احتمال مي رفت كه هنگام پياده شدن در ساحل با كمين دشمن درگير شويم. قرار شد بچه ها نارنجك به تعداد كافي بردارند. معمولا ما تخريبچي ها براي عمليات اسلحه بر نمي داشتيم و فقط سه چهار تا نارنجك به بند حمايل مي بستيم اما در اين عمليات چون احتمال درگيري زياد بود و بايد تا رسيدن نيروهاي گردان ها ساحل دشمن رو تامين مي كرديم با خود اسلحه برداشتيم.