نوشته اصلی توسط
معمار
عقل حکم نمی کند که او را باید بیشتر بشناسید؟
ما بسيار ناتوان تر از آنيم كه او را بيشتر بشناسيم و او هم
نيازي ندارد كه ما او را بشناسيم
همين كه به اين انديشه رسيده ايم كه آفريدگاري هست براي خرد مندان بس است
نوشته اصلی توسط
معمار
ایا فکر نمی کنید خدایی که می گویید باید دستوراتی داشته باشد؟
دستور هاي او در نهاد و هستي گيتي سر شته شده است و در همين راستا در وجود خرد و انديشه ي انساني تنيده شده است
براي انسان دستور هاي خدا همان نرم افزاز خرد و انديشه اي است كه با هستي انسان همراه گشته و آدميت را مي سازد
نوشته اصلی توسط
معمار
ایا شما می تونید همون خدایی رو که بهش باور دارید برای ما هم تعریف کنید؟
نيازي نيست آن را به ديگران شناساني كنم
شناسايي خدا يك ويژگي و پويايي دروني همه ي انسانها است و نيازي نيست كه يكي براي ديگران نغش استاد رو بازي كنه و ديگران نغش شاگرد
هر كس به اندازه ي توانايي خرد و انديشه ي انساني خود او را در مي يابد
اگر استاد و شاگرد بازي در اين باره روي دهد دكان كودن فريبي و بازار افسانه بافي و خيال پروري رواج مي يابد و تنور هنگامه جويان داغ مي شود هماناگون كه اكنون اديان اينگونه رفتار مي كنند
شماري چشم بدهان كودن فريبي گروهي ديگر دوخته اند تا افسانه ها و خيالپردازي هاي پوشالي را گوش كنند و بكار بندند و مانند آدم كوكي در بيانند و انديشه ي ديگري را به مغز خود راه ندهند
نوشته اصلی توسط
معمار
خدای شما چه فرقی با خدای ادیان داره؟
جايگاه خداي من بسيار بسيار فراتر از آن است كه اين همه جهان بيكران آْفرينش و ديگر مردمان گره ي زمين را بخود رها كرده و كنار گذاشته و شبانه روز بيست و چار ساته بيست و سه سال در ريزه ي خردي از سياره ي زمين بنام اربستان پيوسته كشيك دهد كه ببيند اربهاي كودن سوسمار خور هجاز در زندگي بي ارزش روز مره ي خود چه رفتار نسنجيده اي رو انجام داده يا چي كار مي كنند تا براي آنها آيه ي راهنمايي فرود فرستد
جايگاه خداي من بسيار بسيار فراتر از آن است كه خانواده ي خودي تشكيل دهدو همه ي جهان هستي را ريزه خوار چند تن كند
خداي من فرستاده و سوگلي ويژه ندارد كه ديگران را به فرمانبرداري و پيروي بي چون و چراي خود فرا بخواند كه هر كس با انديشه و پندار او هماهنگي نداشت پلشت و پليد است و بايد با او جنگيد و سر از تنش جدا كرد
خداي من با كس ويژه اي در گوشي سخن نگفته و نمي گويد
خداي من اگر با گزينش و خواست خود انسان را آفريد ديگر دستور نمي دهد كه همون انسان جاوداني در دوزخ شكنجه شود
اگر آهنگ شكنجه گري داشت خردمندانه اين بود كه از آغاز او را آن انسان بي گزينش را نمي آفريد