صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 30

موضوع: دل ماتم زده ام ناله و فریاد دارد{ اشعار شهادت امام موسی کاظم علیه السلام}

  1. Top | #21

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم

    لحظه لحظه، قطره قطره، آب گردیده تنم

    بس که لاغر گشته ام چون می گذارم سر به خاک
    خصم پندارد که این من نیستم پیراهنم

    در سیه چال بلا با دوست خلوت کرده ام

    این نماز، این حال خوش، این اشگ دامن دامنم

    هر که زندانی شود باید ملاقاتش روند

    این که ممنوع الملاقات است در زندان، منم

    قاتل دل سنگ می خندد به اشگ دیده ام
    حلقه ی زنجیر می گرید به زخم گردنم

    بس که جسمم آب گشته مثل شمع سوخته

    محو گشته جای نقش تازیانه بر تنم

    روزه دارم، وقت افطار است و گویی قاتلم

    کرده با خرمای زهر آلوده قصد کُشتنم

    گاه گاه از ساق پای من خون می چکد

    بس که پا ساییده گشته بین کند و آهنم

    دوستان! از گریه ی من حبس هم آمد به تنگ

    با وجود آنکه خندیدم به روی دشمنم

    یاد از جسم من و از تخته در می کند
    هر که گردد زائر و آید کنار مدفنم

    یابن زهرا «میثم» استم با تولاّی شما

    گر به دوزخ هم روم از هُرم آتش ایمنم


    حاج غلامرضا سازگار



    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  2. تشكرها 3



  3. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  4. Top | #22

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    کنج زندان می کشم این سو و آن سو پیکرم
    جرمم این بوده که فرزند نبی و حیدرم

    بس که دشمن داده آزارم در این زندان غم
    می چکد خون جگر از نوک مژگان ترم

    استخوان هایم شکسته، از جفای دشمنم
    سلسله در سلسله سر تا به پا، پا تا سرم

    رد پای تازیانه بر تنم افتاده و ...
    پیرهن گردیده عضوی از تمام پیکرم

    سلسله سنگین و تن زار و فراوان زخم من
    خون چکد از جسم زارم تا تکانی می خورم

    تا شکسته استخوان ها را نظاره می کنم
    یاد آن پهلو شکسته، یاد دیوار و درم


    من اسیرم لیک مردم، از جسارت ها چه باک
    دل غمین زینب و بازار و سنگ و معجرم



    شاعر : ناصر شهریاری


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  5. تشكرها 2


  6. Top | #23

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    ای امام هفتمین شیعیان
    ای اسیر محبس عباسیان

    ای که افتادی به گرداب بلا
    ای به جور دشمن دین مبتلا


    ای به خفاشان حاکم همچو نور
    چشمشان ازنور اعجازتو کور

    حاکمان قدر تو را نشناختند
    در مصاف با تو خود را باختند

    چاره این دیدند زندانت کنند
    قصد بر بگرفتن جانت کنند

    ای غریب محبس بغدادیان
    سالها زندانی آن جانیان

    بوالحسن موسای کاظم نام تو
    عاقبت زهر جفا در کام تو

    سندی شاهک تورا مسموم کرد
    شیعه را از فیض تو محروم کرد

    دور بودی ازرضا ودخترت
    کس نیامد وقت آخر در برت

    ای بخود پیچیده از درد جگر
    این چنین مرگی برایت شد ظفر

    جان غریبانه بدادی چون حسین(ع)
    پیکرت مدفون شده در کاظمین

    قسمت ما کن که زوارت شویم
    روز مرگ تو عزادارت شویم



    شاعر : اسماعیل تقوایی





    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 10-04-2018 در ساعت 11:51
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  7. تشكرها 2


  8. Top | #24

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,753
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    در این زندان که ره بسته است پرواز صدایم را
    نمی بینم کسی را جز خودم را و خدایم را

    سرم را می گذارم روی زانوهای لرزانم
    یکایک می شمارم غصه های زخمهایم را

    پریشان حالم و از استخوانم درد می ریزد
    نمی جویم زدست هرکس و ناکس دوایم را

    اگر چه زخم تن دارم کبودی بدن دارم
    ولی خرج عبادت می نمایم لحظه هایم را

    حضور دانه ی زنجیر در راه گلوگاهم
    دو چندان می نماید بغض سنگین دعایم را

    نمی گویم چه کردم تازیانه با وجود من
    ببین پُر کرده خون پیکرمن بوریایم را

    اگر بنشسته می خوانم نمازم را در این زندان
    غل زنجیرها کوبیده کرده ساقی پایم را

    علی اکبر لطیفیان



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  9. Top | #25

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    "ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد

    در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد"

    آه از دمی که آید، دیگر برون ز زندان

    مردی که در سیه چال، از یاد رفته باشد

    از بس ز ضرب سیلی،او ناله زد"یازهرا"

    از جوهر صدایش، فریاد رفته باشد

    با تازیانه ی کین، آزرده کرده او را

    هرگاه بر شکنجه، جلاّد رفته باشد

    از ناسزا و طعنه، سِنْدیٖ نَبُرد بهره

    از کظمِ غیظ آقا، ناشاد رفته باشد

    ساق شکسته ی او، مرهم نمی پذیرد

    آه از دمی که کار از، امداد رفته باشد

    چون روی تخته ی در، باب الحوائج آید

    جان از نهادِ شیعه، از داد رفته باشد

    برروی جِسْر بغداد،جسمش سه روز مانده

    این گوشه از غمش بر، اجداد رفته باشد

    وحید دکامین


    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


  10. Top | #26

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    طایر عرشم و عمریست اسیر قفسم
    خود به زندانم و در دل شده زندان نفسم

    شجر طور تجلاّیم و در آب و گلم
    لاله ی دامن زهرایم و در خار و خسم

    مرگ صد بار ملاقات کند هر روزم
    جز اجل در دل شب سر نزند هیچکسم

    تا که از باد صبا بوی رضا را شنوم
    کاش می بود خدا، روزنه ای در قفسم


    در دل حبس به دل حبس شده فریادم
    من که در هر دو جهان بر همه فریاد رسم

    تازیانه مزن ای سندی شاهک به تنم
    غم معصومه و هجران رضا هست بسم


    من که بودم بری از آز و مبرّا زهوی
    زیر زنجیر ستم کُشته ی اهل هوسم

    «میثم» آزادیم امضا شده خود می شنوم
    کآید از قافله ی مرگ صدای جرسم


    شاعر: غلامرضا سازگار



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  11. Top | #27

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,753
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    در این زندان که ره بسته است پرواز صدایم را
    نمی بینم کسی را جز خودم را و خدایم را

    سرم را می گذارم روی زانوهای لرزانم
    یکایک می شمارم غصه های زخمهایم را

    پریشان حالم و از استخوانم درد می ریزد
    نمی جویم زدست هرکس و ناکس دوایم را

    اگر چه زخم تن دارم کبودی بدن دارم
    ولی خرج عبادت می نمایم لحظه هایم را

    حضور دانه ی زنجیر در راه گلوگاهم
    دو چندان می نماید بغض سنگین دعایم را

    نمی گویم چه کردم تازیانه با وجود من
    ببین پُر کرده خون پیکرمن بوریایم را

    اگر بنشسته می خوانم نمازم را در این زندان
    غل زنجیرها کوبیده کرده ساقی پایم را


    شاعر : علی اکبر لطیفیان


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  12. Top | #28

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    غنچه های باغ چشمم را که پرپر میکنم
    دامـن سبــز مصــلاّ را معطّــر میکنم

    درمیان موج غم، تا بیخود از خود می شوم
    هرچه گل دارم به باغ دیده ، پرپر میکنم

    درحصار غم شدم زندانی و با سوز جان
    گریه ها برغُربت موسی بن جعفر میکنم

    آن که عمری گفت با یزدان در آن خلوت سرا
    شب همه شب عمر را با یاد تو سر میکنم

    ای فروغ روی تو روشنگر شبهای تار
    ظلمت شب را به یاد تو منور میکنم

    مانع پرواز من این محبس تاریک نیست
    چون دل خود را به سوی تو کبوتر میکنم

    گرچه غمهای دلم از حد گذشته باز هم
    یادغم های دل غمگین مادر میکنم

    ازغل و زنجیر سنگین تر بود بار فراق
    شام رامن باامید وصل تو سر میکنم

    جان خود را در ره توحید مانند علی
    ای «وفائی» هدیه بر درگاه داور میکنم

    هاشم وفائی


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  13. Top | #29

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,753
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    می خواستند داغ تو را شعله ور کنند
    وقتی که سوختی همه را با خبر کنند

    می خواستند دفن شوی زیر خاکها
    تا زنده زنده از سر خاکت گذر کنند


    می خواستند شام غریبان بپا کنند
    تا بچه های فاطمه را در به در کنند

    از ناسزا بگو که چه آورده بر سرت
    می خواستند باز تو را خونجگر کنند


    زنجیر دست شما بسته باشد و
    مثل مدینه فاطمه ات را سپر کنند

    قوم یهود را به مصافت کشیده اند
    تا تازیانه ها به مراتب اثر کنند

    حالا بیا بگو که ملائک یکی یکی
    فکری برای این تن بی پال و پر کنند

    این اشک ها مسافر یک جسم بی سرند
    وقتش رسیده است به آنجا سفر کنند


    رحمان نوزانی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  14. Top | #30

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,753
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,462
    مورد تشکر
    204,199 در 63,577
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    مثل یک تکه عبا روی زمین است تنش
    آن قدر حال ندارد که نیفتد بدنش


    جا به جا گر نشود سلسه بد می چسبد
    آن چنانی که محال است دگر وا شدنش

    نفسش وقت مناجات چه اعجازی داشت
    زن بدکاره به یک باره عوض شد سخنش


    آه مانند گلیمی چقدر پا خورده
    بی سبب نیست اگر پاره شده پیرهنش

    از کلیم اللهی حضرت ما کم نشود
    گر چه هر دفعه بیاید بزند بر دهنش


    به رگ غیرت این مرد فقط دست مزن
    بعد از آن هر چه که خواهی بزنی اش، بزنش

    بستنش نیز برایش به خدا فایده داشت
    مدد سلسله ها بود نمی ریختنش


    با چنین وضع کفن کردن او پس سخت است
    آه آه از پسرش آه به وقت کفنش

    علی اکبر لطیفیان


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi