دل ماتم زده ام ناله و فریاد دارد
یاد مظلوم و غریب سِجن بغداد دارد
پسر فاطمه(س) و گوشه ی زندان بلا
دیده تر، خونین جگر، خاطر نا شاد دارد
دیدگانش به در است، تا که بیاید خبری
حسرت دیدن رخساره ی اولاد دارد
با پَر و بال شکسته صید محبوسِ قفس
ناله از بی رحمیّ و جفای صیّاد دارد
قعرچاه وجسم رنجور و«ذِ ساقِ المَرضوض»
همه ازکینه ی زندانبان جلّاد دارد
تازیانه یک طرف،دشنام وطعنه یک طرف
شِکوه هازین ماجرا درروزمیعاد دارد
غُل و زنجیر ستم با بدنش گشته یکی
مگر این گل چقدر طاقت بیداد دارد
غربت بی یاوری و دل شکسته لاجرم
او زمرگ آرزوی یاری و امداد دارد
روزه داراست و ولی افطاراوبا سیلی است
با رخ نیلی رخ فاطمه(س) را یاد دارد
شاعر : حمید رضا گلرخی