صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30

موضوع: دل ماتم زده ام ناله و فریاد دارد{ اشعار شهادت امام موسی کاظم علیه السلام}

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض دل ماتم زده ام ناله و فریاد دارد{ اشعار شهادت امام موسی کاظم علیه السلام}




    دل ماتم زده ام ناله و فریاد دارد
    یاد مظلوم و غریب سِجن بغداد دارد

    پسر فاطمه(س) و گوشه ی زندان بلا
    دیده تر، خونین جگر، خاطر نا شاد دارد

    دیدگانش به در است، تا که بیاید خبری
    حسرت دیدن رخساره ی اولاد دارد

    با پَر و بال شکسته صید محبوسِ قفس
    ناله از بی رحمیّ و جفای صیّاد دارد


    قعرچاه وجسم رنجور و«ذِ ساقِ المَرضوض»
    همه ازکینه ی زندانبان جلّاد دارد

    تازیانه یک طرف،دشنام وطعنه یک طرف
    شِکوه هازین ماجرا درروزمیعاد دارد


    غُل و زنجیر ستم با بدنش گشته یکی
    مگر این گل چقدر طاقت بیداد دارد

    غربت بی یاوری و دل شکسته لاجرم
    او زمرگ آرزوی یاری و امداد دارد

    روزه داراست و ولی افطاراوبا سیلی است
    با رخ نیلی رخ فاطمه(س) را یاد دارد

    شاعر : حمید رضا گلرخی


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش
    نشسته گرد یتیمی به چهره ی پسرش

    بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح
    مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش


    هزار حیف که از جمع نوزده دختر
    یکی نبود کنار جنازه ی پدرش


    انیس و مونس او بود در سیاهی شب
    صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش

    سیاه چال کجا طایر بهشت کجا
    هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش

    نیاز نیست ببندند چشم هایش را
    که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش

    به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست
    نشان غربت فرزندهای دربدرش


    شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او
    درست موقع افطار پاره شد جگرش

    سیاه چال و نماز شب و غل و زنجیر
    فراق روی رضا بود غصّه ی دگرش


    بسوز ای دل «میثم» در آتش دل او
    که سوز شعر تو دارد حکایت از شررش

    شاعر:غلامرضا سازگار



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ای به زندان کرده خلوت با خدا موسی‌ ابن ‌جعفر
    ای همه آزادگان را مقتدا موسی‌ ابن‌ جعفر

    ای که در حبس بلا بودی به فرمان الهی
    هم قدر را هم قضا را رهنما موسی ابن جعفر

    با نگاه نافذت ای موسی آل محمد
    شد عصا در دست موسی اژدها موسی ابن جعفر

    در دل مطموره‌ها داری به فرمان الهی
    حکمرانی بر سماوات العلی موسی ابن جعفر

    کاظمینت از برای شیعیان و دوستانت
    هم مدینه، هم نجف، هم کربلا موسی ابن جعفر

    شب که تاریک است و تنهایی چراغ تو است با تو
    حلقۀ زنجیر می‌خواند دعا موسی ابن جعفر

    این عجب نبود که کوه و دشت و صحرا و بیابان
    با تو گردد هم‌نوا و هم‌صدا موسی ابن جعفر

    تا بود جانم به تن دست از ولایت بر ندارم
    کز ولادت با تو بودم آشنا موسی ابن جعفر

    ناز بر فیض مسیحا می‌کنم جایی که باشد
    خاک درگاه تو بر دردم شفا موسی ابن جعفر

    عضو عضوم گر ز هم گردد جدا صد بار بهتر
    کز تو یک لحظه دلم گردد جدا موسی ابن جعفر


    تربت و صحن و سرای تو است در شهر دل من
    هر دلی بر تو است یک صحن و سرا موسی ابن جعفر

    شُهرت باب‌الحوائج در امامان را تو داری
    انس و جان آرند در کویت رجا موسی ابن جعفر


    کل خلقت را دهی حاجت اگر آرند خلقت
    بر درت پیوسته روی التجا موسی ابن جعفر

    تو همان چشم خدای ذوالجلالی کز نگاهی
    خلق عالم را کنی حاجت روا موسی ابن جعفر


    دوست دارم کز دو چشم خویش در پای ضریحت
    اشک ریزم بر تو هر صبح و مسا موسی ابن جعفر

    شاعر:غلامرضا سازگار



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 18-05-2014 در ساعت 23:23
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    شده تسبیحی به دستش دونه دونه‌های زنجیر
    شده هم صدای ذکرش لب زخم و جای زنجیر

    وقتی موسا می‌شه یوسف دل زندون پرِ نوره
    وقتی یوسف می‌شه موسی زندونم وادی طوره

    زیر دستاشو بگیرین موسامون عصا نداره
    آقامون میخاد بلند شه، نمیتونه، نا نداره

    چند شبه که مثل مادر نماز نشسته خونده
    قنوتای آخرش رو با دو دستِ بسته خونده


    ای که قصه‌های صبرت دل ایوبُ شکسته
    یارب و یا ربت اینجا به دل خدا نشسته

    می دونم که خلوت تو با خدا چه حالی داره
    معصومه مثل رقیه تاب دوریتو نداره

    دجله همدرد فراته آخه تشنگیتُ دیده
    گوش داده به یا حسینت که به کربلا رسیده

    ای خوشا قافله‌ای که پیش تو، تو کاظمینه
    یعنی از نجف میاد و مهمون امام حسینه

    آقا یا باب الحوائج همه تشنه‌ی دعائیم
    آقا جون غریبه نیستم بچه آهوی رضائیم

    پر از آتش درونم مددی موسی بن جعفر
    که رها بشم به نامت کاظم آل پیمبر

    دم یا کاظم گرفتیم ما که تو آتیش اسیریم
    اگه این اسم خدا نیست پس چرا آروم می‌گیریم

    دم یا کاظم گرفتیم نفسمون به پامون افتاد
    شیطونم فرشته کردی آخه تو زندون بغداد

    دم یا کاظم گرفتیم تا درای بسته وا شد
    اونقدر خوندیم که آخر ساقیمون امام رضا شد

    دم یا کاظم گرفتیم بی بی مون معصومه خندید
    به کبوترای دلتنگ سفر مدینه بخشید


    شاعر:قاسم صرافان



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 18-05-2014 در ساعت 23:23
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    طایر عرشم و عمریست اسیر قفسم
    خود به زندانم و در دل شده زندان نفسم

    شجر طور تجلاّیم و در آب و گلم
    لاله ی دامن زهرایم و در خار و خسم

    مرگ صد بار ملاقات کند هر روزم
    جز اجل در دل شب سر نزند هیچکسم

    تا که از باد صبا بوی رضا را شنوم
    کاش می بود خدا، روزنه ای در قفسم


    در دل حبس به دل حبس شده فریادم
    من که در هر دو جهان بر همه فریاد رسم

    تازیانه مزن ای سندی شاهک به تنم
    غم معصومه و هجران رضا هست بسم


    من که بودم بری از آز و مبرّا زهوی
    زیر زنجیر ستم کُشته ی اهل هوسم

    «میثم» آزادیم امضا شده خود می شنوم
    کآید از قافله ی مرگ صدای جرسم


    شاعر: غلامرضا سازگار



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 18-05-2014 در ساعت 13:02
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    من کيستـم؟ فـرشته ي عرش آشيانه ام
    دردا که گشتـه قعر سيـه‌چال، لانه‌ام


    از حلقـه‌هاي سلسلـه بـاشد نشانه‌ها
    بر دست و پا و گردن و بر پشت و شانه‌ام

    مخفي است زخم‌ها به درون دلم، ولي
    پيــداست بــر بــدن، اثــرِ تازيانه‌ام


    مـن در کنـار قبـر نبـي خانه داشتم
    کردنـد بي‌گنــاه بــه زنـدان روانه‌ام

    گر شيعه‌اي به شهر مدينه کند عبور
    جرأت نمي‌کند که زند سـر به خانه‌ام


    هر شب بوَد چهار ملاقاتي‌ام به حبس
    زنجير و کند و قاتـل و اشک شبانه‌ام

    از بس که تيرگي نگهم را گرفته است
    روز و شبـم يکـي شـده در آشيانه‌ام


    ديدم بسي شکنجه و خواهند اگر شهود
    اين زخـم‌هاي سلسلـه باشـد نشانه‌ام

    نشنيده مانـد نالـه ي شب‌هـاي تـار من
    خامـوش در ميـان قفس شـد ترانه‌ام

    «ميثم» ز سوز سينه سرودي براي ما
    سـوز دلــت قبـولِ خــداي يگانه‌ام


    شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 18-05-2014 در ساعت 23:24
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    نگاه خسته ی تان ماتمی به دل انداخت
    برای سینه ی ما روضه ی محرم ساخت

    دوباره پیرُهن مشکی عزای شما
    و باد می وزد از مشهد رضای شما

    بخواه تا که کمی روضه خوان شوم آقا
    فدای آن تن مجروحتان شوم آقا

    چقدر برف نشسته است روی گیسویت
    شبیه مادرتان گشته است پهلویت


    امام گوشه نشینم ، نگو تو را زده اند
    نه نه نذار ببینم ، نگو تو را زده اند

    تو را به جان رضایت نگو چه بد زده است
    نگو که پای پلیدی تو را لگد زده است


    چقدر رنگ کبودی گرفته بازویت!!!؟
    چقدر فاصله افتاده بیـن زانویت !؟

    تکان مخور ز پرت خون تازه می آید
    از این شکاف سرت...خون تازه می آید

    فدای آن همه زخم نشسته بر بدنت
    فدای ساق شکسته...فدای آن دهنت

    امام یکسره مظلوم ! امام زندانی
    امام گمشده در ازدحام زندانی


    خمیده...تشنه...شکسته...غریب گردیدی
    شبیه حضرت "شیب الخضیب" گردیدی

    دوباره حرف عطش ، حالمان پریشان شد
    دوباره نوبت یک روضه از "حسین جان" شد ؛


    نه سیدالاسرا تاب راه رفتن داشت
    نه این قلم جگر قتلگاه رفتن داشت...

    و باز بر جگرم آه ِ بی قرار آمد
    صدای ؛ عمه ! علیکن بالفرار آمد


    فدای صبر شما ، من کمی کم آوردم
    به قلب قائمتان باز هم غم آوردم


    شاعر : نیما نجاری


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 18-05-2014 در ساعت 23:25
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  9. تشكرها 3


  10. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    باب الحوائج هستی و عالم گدایتان
    امّید نا امیدها نوشته خدایتان

    ای ملجاء همیشگی بی پناه ها
    ای مستجاب لحظه به لحظه دعایتان

    میگفت مادرم که دخیل های بسته اش
    وا شد به روضه ها و به این سفره هایتان!

    آقا به کاظمین تو گر ره نداده اند
    پرواز کرده دل به کنار رضایتان

    بدکاره ای رسیده به آزارتان ولی
    در سجده ات فتاد و شده مبتلایتان

    گویا اسیر جذبه ی روحانی ات شدند
    جمع ِ محافظان ِ به زندان سرایتان

    ای آسمان نشین و امام فرشته ها
    مقتل چرا نوشته سیاهچال جایتان؟

    اصلا مگر سیاهچال برای شما کم است ؟
    زنجیر و قل زدند چرا دست و پایتان؟

    در زیر تازیانه ی این بی حیاترین
    تقطیع میشود نفس و ناله هایتان

    با این قواره های کفن بهر تو دلم
    رفته کنار بی کفن کربلایتان


    یاسر مسافر



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 18-05-2014 در ساعت 23:26
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  11. تشكرها 3


  12. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    عطر یاس از گوشه زندان هارون می چکد
    سوی لیلا سوز نجواهای مجنون می چکد


    بند بند آسمان را سلسله در بند داشت
    زین جسارت اشک از چشمان گردون می چکد

    با نگاهی ذکر آن رقاصه "یا قدوس" شد
    بر همه ثابت شد از چشمانش افسون می چکد


    او که عالم رزق می گیرد ز گوشه چشم او
    حال از سوز صدایش آه محزون می چکد

    هر سحر با تازیانه روزه داری می کند
    موقع افطار از کنج لبش خون می چکد


    پشت در استاده سندی بی حیا و بی شرف
    ناروا و ناسزا از کام ملعون می چکد

    گوییا زهرا به دیدارش رسیده کاین چنین
    ... عطر یاس از گوشه زندان هارون می چکد


    تشنه لب در کنج زندان دم گرفته "یا حسین"
    یاد شاه تشنه لب از دیده اش خون می چکد

    شاعر:ناصر شهریاری


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 23-05-2014 در ساعت 21:35
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  13. تشكرها 3


  14. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    غنچه های باغ چشمم را که پرپر میکنم
    دامـن سبــز مصــلاّ را معطّــر میکنم

    درمیان موج غم، تا بیخود از خود می شوم
    هرچه گل دارم به باغ دیده ، پرپر میکنم

    درحصار غم شدم زندانی و با سوز جان
    گریه ها برغُربت موسی بن جعفر میکنم

    آن که عمری گفت با یزدان در آن خلوت سرا
    شب همه شب عمر را با یاد تو سر میکنم


    ای فروغ روی تو روشنگر شبهای تار
    ظلمت شب را به یاد تو منور میکنم

    مانع پرواز من این محبس تاریک نیست
    چون دل خود را به سوی تو کبوتر میکنم

    گرچه غمهای دلم از حد گذشته باز هم
    یادغم های دل غمگین مادر میکنم

    ازغل و زنجیر سنگین تر بود بار فراق
    شام رامن باامید وصل تو سر میکنم

    جان خود را در ره توحید مانند علی
    ای «وفائی» هدیه بر درگاه داور میکنم

    هاشم وفائی


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  15. تشكرها 3


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi