حجتیه بینش یا تشکل؟
نویسنده : سید محمد ظاهر محمدی
اخیراً بعضی از رسانهها مطالبی در خصوص فعالیت مجدد جریان حجتیه منعکس ساختهاند که نشان از آن دارد که در محافل رسمی هنوز حجتیه را یک تشکل تلقی مینماییم تا یک دیدگاه. چنین تلقی باعث شده است که بسیاری از موضعگیریها، حرکات و تأثیرگذاری که این بینش به دلیل تسری در مناسبات درونی نظام در تمامی سالهای پیش از انقلاب انجام داد بر ما پوشیده و نسبت به آن حساسیت نشان ندهیم و صرفاً به دنبال یک تابلو باشیم و حال آنکه به نظر میرسد بسیاری از کلیدداران مدیریت جامعه با غلظتهای مختلف متأثر از بینش حجتیه بوده و هستند.
اگر بخواهیم از دیدگاه حجتیه تعریفی فشرده داشته باشیم شاید در اشارات زیر قابل ترسیم باشد:
حجتیه بینشی با رنگ و لعاب غلیظ مذهبی است که تنها از مجموعهای از شعائر خشک، ظاهری و محفلی تشکیل شده است. آنان دیگرانی جدا از خود را با نگاهی برتریجویانه و حذفی به مثابه درجه 2 و غیرخودی میبینند. پایگاه اقتصادی این جریان را عمدتاً شیوهی سرمایهداری دلالی و شکل متمایزی از بازار تشکیل میدهد و خلاصه آنکه میتوانیم این بینش را ملغمهای از نگاه تحجرمابانه دینی، شیوهی تولید سرمایهداری دلالی و فرهنگ مصرفی مدرنیته بدانیم.
جریان حجتیه پس از رخداد 15 خرداد 1342 و سرکوب نظام رژیم پهلوی در شرایطی در عرصهی اجتماعی ایران رخ نمایاند که جوانان پرشور معتقد مسلمان در سنین بین 16 تا 22 سالگی در پی سرپناهی برای ابراز هویت دینی و اعتقادی خود بودند. این جریان در ابتدا با نام انجمن مبارزه با بهاییت و بینگرانی از فضای پلیسی حاکم در همان آغاز راه توانست جمع قابل توجهی از جوانان پاک و بیآلایش را در زیر چتر خود و به انگیزهی تضاد کذایی با بهاییت جمع نماید. ایدئولوگهای حجتیه همچون حسنصباح در ذهنیت اعضای خود هرآنچه که میخواستند القاء میکردند و این توهم را پرداخته بودند که غفلت شود، بهاییت در همه جا فراگیر شده و دیگر از اسلام خبری نخواهد بود. آنچه که در این مقطع در رفتار تشکیلاتی انجمن مبارزه با بهاییت به چشم میخورد را میتوانیم در محورهای زیر اشاره کنیم:
1_ آلودگی به شیوههای پراگماتیستی برای نیل به اهداف تشکیلاتی
2_ برخورداری از پدیدهها و جنبههای رفاهطلبانه و تلفیق با آن دسته از شعائر و تظاهرات مذهبی که به ظاهر تعارضی با آن رفاهطلبی نداشت.
3_ حاکمیت جزمیت فکری و تشکیلاتی به گونهای که جز خود دیگر جریانات را تکذیب میکردند.
4_ اصرار بر عدم دخالت در سیاست و آن هم در زمانی که التهاب ضد استبدادی همه تار و پود جامعه را فرا گرفته بود و اتفاقاً میتوانست سیاسیترین روش هم محسوب شود.
5_ مخالفت با جنبش ضداستبدادی به رهبری امام خمینی (ره) از طریق طرح مباحث و ادبیات فقهی.
جریان حجتیه در آغاز انقلاب با کمرنگ ساختن تابلوی خود با برخورداری از جنبههای شماتیک و ظاهری توانست در بعضی مواضع کلیدی از جمله هستههای گزینش و آموزش و پرورش نفوذ کند. بروز جنگ تحمیلی، حملات جریانات برانداز داخلی، ناآمادگی نظام نوپای انقلاب و گرفتار شدن بهترین نیروهای صادق جامعه در جبهههای جنگ منجر به اشتغال این مواضع کلیدی توسط آنان شد و شد آنچه که نباید بشود.
شاید ضرورت پدیدار شدن جنبش اصلاحطلبی که از سال 1376 در جامعه رخ نمایاند پیش از هر عاملی معلول کارکرد جریان نامرئی حجتیهای بود که بیهیچ تابلویی در متن نظام قرار داشت. جریانی که در قالب یک بینش و نگاه در این متن رسوخ کرده بود و نه تشکل. در حال حاضر هم برای یافتن ردپای این جریان (ولو اگر به صورت تشکل هم فعالیت نماید) بهتر است به بررسی و نقد بینشهای مختلف دینی در پیکر نظام و کارکردهای آن بپردازیم. بدون شک بسیاری از اهرمهای تأثیرگذار موجود هستند که از لحاظ تشکیلاتی ارتباطی با این تشکل ندارند ولی از لحاظ فکری و دیدگاهی با بینش حجتیه از یک خانوادهاند.
برای اجتناب از تأثیر و نفوذ این بینش قبل از هر چیز بایستی به دگرگونی اساسی در دیدگاههای موجود در نظام بپردازیم و این میسر نمیشود مگر آنکه صاحبان اندیشه با شجاعت و بیدغدغه از چماق تکفیر به بررسی قرائتهای مختلف اقدام نمایند.
منبع: سایت - باشگاه اندیشه