نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6

موضوع: فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش....

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش....










    فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش....


    برگرفته از گروه اینترنتی رهروان ولایت






    امضاء

  2. تشكرها 2


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    هم سگ خرید و فروش می کرد،
    هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
    یک روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!)
    و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.
    شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت:
    ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
    رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
    چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
    به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!

    ...




    امضاء

  5. تشكرها 2


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    مدتی بعد....
    شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
    چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن:
    ”این کیه آوردی جبهه؟!“
    رضا شروع کرد به فحش دادن.
    (فحشای رکیک!)
    اما چمران مشغول نوشتن بود!
    وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
    ”آهای کچل با تو ام.....! “
    یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
    ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟
    چه اتفاقی افتاده؟“


    ...




    امضاء

  7. تشكرها 2


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض








    رضا گفت:
    داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
    چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!!
    برید براش بخرید و بیارید.....!“
    چمران و آقا رضا تنها تو سنگر...
    رضا به چمران گفت: م
    یشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!!
    شهید چمران: چرا؟!
    رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
    تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه.....

    ...



    امضاء

  9. تشكرها 2


  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض









    شهید چمران:
    اشتباه فکر می کنی.....!
    یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم،
    نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
    هِی آبرو بهم میده.....
    تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بَدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....!
    منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....!
    تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
    رضا جا خورد!....
    ... رفت و تو سنگر نشست.
    آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد!
    تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟

    ...


    امضاء

  11. تشكرها 2


  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,717
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,703
    مورد تشکر
    58,273 در 13,378
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    اذان شد.
    رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.
    ... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
    وسط نماز،
    صدای سوت خمپاره اومد.
    پشت سرِ صدایِ خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد.....
    رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......!
    (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
    یه توبه و نماز واقعی

    ....التماس دعا...








    امضاء

  13. تشكرها 2


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi