«سیندرلای فلسطین»
مادر، مادر عزیزم
وقتی مرا در دستانت میگیری
گریه نکن
اشکهایت را نگه دار و خندهات را به من نشان بده
من جایی هستم که دیگر بمبی وجود ندارد
هیچ تیری شلیک نمیشود و هیچ اسلحهای وجود ندارد
همه جا ساکت و بی سر و صدا است
مادر، مادر عزیزم
وقتی که یکباره به دنبال اتاق من میگردی
اگر لباس عید مرا پیدا کردی
لباسی که هیچگاه پوشیده نشده است، برای اینکه من دیگر رفتهام
ناراحت نباش برای اینکه من واقعا خوب هستم
وقتی که کفشهای صورتی مورد علاقه من را میبوسی
بخاطر لکههای روی آن گریه نکن
کفشهای من در بهشت، رنگینکمان هستند و تمیز
اکنون دیگر خودم میتوانم آنها را به تنهایی بپوشم
و میپرم و معلق در هوا پرواز میکنم
مادر، مادر عزیزم
اگر پدر را پیدا کردی، وقتی که خاک و دود خوابید
به او بگو که گریه نکند
دستانش را بگیر و بگو: دخترت سالم است
بالهای شفاف او از ستارهها بوجود آمده است
لباسهای او هیچ لکهای از خون ندارد، هیچ لکهای
ابریشم با بارقههای نور،
رنگهای مورد علاقهاش صورتی،
یاس بنفش و لاجوردی است
مادر، مادر عزیزم
وقتی کسی کفشهای برادر کوچکم را به تو میدهد
اجازه نده که اشکهایت جاری شود
او در بهشت میدود، شاد است و میخندد
دیگر ترس و زخمی وجود ندارد
همهجا آرام و بیسر و صدا است
او دستانم را میگیرد و ما در اطراف شناور هستیم
خاری از دوست داشتنیترین نوع
شعر سیندرلای فلسطین سروده «ناهیدا» یک تبعیدی فلسطینی