صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 42

موضوع: سلام من به مدينه به غربت صادق*اشعار ویژه شهادت امام جعفر صادق (ع)*

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد
    بیت الحرام فاطمه جایِ یهود شد

    نامرد تا که دید عزیز مدینه ام
    بر این شکوهِ مادریِ من حسود شد

    سجاده ام کشید و نماز مرا شکست
    با ضربه ای قیام نمازم سجود شد

    وقتی به رویِ خاک تنم را کشید و بُرد
    جای عمامه دورِ گلویم کبود شد

    بار دگر مدینه و یک مرد بد دهن
    آنچه سزای آل پیمبر نبود شد

    در بین شعله ناله زدم عمه جان کمک
    در پیش دیده آتش خیمه شهود شد

    شکر خدا ندید کسی سر برهنه ام
    بر حفظ آبرو شب تاریک سود شد

    آنکس که بین کوچة باریک ضربه خورد
    داند چرا دو گونه مادر کبود شد

    شاعر : قاسم نعمتی




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    کاش می شد بگذارند مهیا گردد
    شب او صبح به محراب مصلا گردد

    شب او صبح نشد،نیمه شب او را بردند
    تا که با زخم زبان آن شبش احیا گردد


    شعله بر خانه اش انداخت حرامی تا زود
    در این خانه به یک ضربه ی پا وا گردد

    در آتش زده کم بود بیافتد رویش
    باز کم بود که میخی به تنی جا گردد

    پیش طفلان پی مرکب پدر پیری رفت
    تا که این کوچه پر از ناله ی بابا گردد

    دو قدم راه نرفته به زمین می افتاد
    تا که تکرار زمین خوردن زهرا گردد

    فرصتی هیچ ندادند و کشیدند تنش
    قبل از آنی که نفس تازه کند پا گردد

    گرچه می خورد زمین گرچه کشیدند زخاک
    روضه ای خواند غمش باز مداوا گردد


    روضه ی غربت پیری که به زانو آمد
    به امیدی که گل گمشده پیدا گردد

    پیر مردی به سر نعش جوانش آمد
    شاهد کم شدنش وقت تقلا گردد


    ارباً اربا بدنی دید به دستش فهمید
    هرچه کردند نشد تیغ دگر جا گردد

    دشنه و تیغ و تبر دست به دست هم داد
    بدنی باز شود مثل معما گردد

    دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد
    دست و پازد پسری تا کمری تا گردد

    دست انداخت به دور بدنش ریخت زمین
    دست انداخت دهانش نفسش وا گردد

    چشم را نیزه گرفته است اگر چشمی بود
    کاش می شد نظرش خدمت بابا گردد

    چند عضو از بدن اکبرش آنجا کم بود
    خواهرش بود ولی حلقه ی نا محرم بود



    شاعر : حسن لطفی




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 09-08-2015 در ساعت 11:49
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض






    باید امشب بدون پر باشم
    مثل پروانه شعله ور باشم

    چون بریده بریده می گویم
    شاید اینبار دردسر باشم


    پیر مردی بدون آلایش
    دلبر و دلربا و دلداده

    با سر و صورت و به زور طناب
    روی خاک مدینه افتاده

    سرخی روی گونه اش از چیست؟
    تازیانه به صورتش خورده؟

    یاد آن کوچه .... مادرش زهرا....
    روح او را دوباره آزرده


    بی نفس ، غرق آه، پژمرده
    پا برهنه ، خمیده ، بی لشکر

    مثل زینب کنار دروازه
    مثل فردی اسیر و بی یاور


    روضه را واژه واژه می خوانم
    روی پایم دگر نمی مانم

    چون رسیده به جای باریکش
    لال می شوم نمیخوانم


    روضه امشب کنار دروازه است
    پیش یک طفل و یک سر پر نور

    لحظه ای که به نزد سر آمد
    شد بساط غم ملائک جور

    با همان لکنت زبان خودش
    پدرش را فقط صدا میزد

    گفت بابا بگو که شمر لعین
    از چه با نیزه اش تورا می زد



    شاعر : جعفر ابوالفتحی




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 21-08-2014 در ساعت 13:28
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    آتش انداخته انگار ز پا تا به سرم
    بس كه زد طعنه به من،‌سوخت تمام جگرم

    روح زنداني اين جسم نحيفم شده است
    مانده در اين قفس تنگ، فقط بال و پرم


    كارم افتاده به دست دو سه تا گزمه ي مست
    زير اين بار بلا راست نمي شد كمرم

    مي كشيدند مرا در وسط كوچه شبي
    مي زدم بر رخ خود لطمه به ياد پدرم

    سيلي و آتش و ميخ و در و ديوار و لگد
    رد شد آن صحنه ي تاريك ز پيش نظرم

    واي از سينه ي تنگي كه برايم مانده
    واي از روضه ي مادر كه شده درد سرم

    گرچه يك عمر دلم از غم او مي سوزد
    بي پر و بالم و درگير عذابي دگرم

    هيچ روزي نشده تلخ تر از عاشورا
    مي دهد رنج همين روز، ز شب تا سحرم


    طاقتم رفت.... كه مي گفت كسي در گودال
    سرش اينجاست، ببر حمله دگر سوي حَرم

    گوشواره، گل سر، معجر و مثل اينها
    شده تصوير پر از خونِ دو چشمان ترم


    چقدر بي سر و پا دور حرم سرگردان
    چقدر درد كه آمد همگي دور و بَرَم

    جان من بر لبم آمد، نفَسم مي سوزد
    آخر افتاده در اين لحظه كجاها گذرم



    شاعر : رضا دین پرور




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    August 2012
    شماره عضویت
    3467
    نوشته
    13,721
    صلوات
    28000
    دلنوشته
    1
    اللهم صلّ علی محمد و ال محمد و عجّل فرجهم
    تشکر
    27,705
    مورد تشکر
    58,274 در 13,379
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    دارم برای رنگِ تنت گریه میکنم
    پایِ نفس نفس زدنت گریه میکنم


    باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟
    یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟

    باور کنیم شأن تورا رَد نکرده است؟
    این بد دهانِ شهر به تو بد نکرده است؟

    گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند
    روی سر ِتو از در و دیوار ریختند

    هرچند بین کوچه تنت را کشید و بُرد
    دستِ کسی به رویِ زن و بچه ات نخورد

    باران تیر و نیزه نصیب تنت نشد
    دست کسی مزاحم پیراهنت نشد

    این سینه ات مکان نشست کسی نشد
    دیگر سر تو دست به دست کسی نشد



    (علی اکبر لطیفیان)





    امضاء


  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    آسمان را دیدی و بی حال افتادی زمین
    با تمام شوکت و اجلال افتادی زمین

    ای پرستوی گرفتار بلا ... کنج قفس
    دلشکسته ... بی پر و بی بال افتادی زمین

    در میان خنده های مردمان بی حیا
    در میان هجم قیل و قال ... افتادی زمین

    او به روی مرکب و تو پابرهنه در مسیر
    پیش چشم دشمن دجّال ... افتادی زمین

    سنگدل بود و تو را با دست بسته می کشید
    پشت پای مردک قتّال ... افتادی زمین

    زهر کینه چه به روز پیکرت آورده که ...
    اینچنین با قامتی چون " دال " افتادی زمین


    باتنی خسته میان کوچه های سوت و کور
    تو به یاد پیکری پامال افتادی زمین

    تو به یاد پیکری که بی کفن افتاده بود
    در میان گودی گودال افتادی زمین


    گفتی عاشوراست هرروز تو ... پس آقای من
    در تمام روزهای سال ... افتادی زمین

    لحظه ای حتّی نبودی فارغ از فکر حسین
    جای اشهد ذکر لب های تو شد ذکر حسین



    شاعر : اسماعیل شبرنگ



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    ناگهان زلف پریشان تو را می گیرند
    سر سجاده گریبان تو را می گیرند

    تو در این خانه بنا نیست که راحت باشی
    چند هیزم سر و سامان تو را می گیرند

    وقت نعلین به پا کردن تو یک آن است
    چون حسودند همین آن تو را می گیرند

    دختران تو یقینا زکسی ترسیدند
    بی سبب نیست که دامان تو را می گیرند

    سعی کن بلکه خودت را بکشانی ورنه
    ریسمانها بخدا جان تو را می گیرند




    امضاء


  9. تشكرها 2


  10. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    در بین سر و صدا کجا می بردند
    هیزم به کدام کربلا می بردند

    رفتند به عرش بی وضو نا اهلان
    جایی که سلامی از خدا می بردند

    در سوخت و یاد مادری افتادم
    انگار... دوباره مرتضی می بردند

    بر خورده به غیرتش، نمیدانستند؟
    با بی ادبی نام که را می بردند؟

    ارثیه ی زینب ست اگر او را هم
    با پای برهنه بی عبا می بردند

    یک پیر پیاده ظالمی بر مرکب
    با خاطره ی سلسله ها می بردند

    هم روضه ی کوچه ست هم کرببلاست
    گویا که مصیبت همه آل عباست

    اصحاب تواییم میثم تماریم

    آماده ی سینه چاک هر پیکاریم
    هم طایفه ی جناب سلمانیم و

    جا پای قدومتان قدم برداریم
    ما کیسه ی از مال تهی داریم و

    با جان سبب رونق این بازاریم
    هر کس که تویی امام او با اوییم

    از هر که نشد محبتان بیزاریم
    تا هست خدا، خدا به ولله قسم

    در سینه حدیث قال صادق داریم
    از خاک ره علی و اولاد علی

    مدیون تواییم اگر که سر برداریم
    از کرده ی خویش و لطف تو خوشحالم

    بر شیعه ی جعفری شدن میبالم
    امروز اگر محب قرآن شده ام

    پابند اصول و فقه و ایمان شده ام
    عبد علی و رسول و زهرایم اگر

    یا سینه زن دم حسن جان شده ام
    آشفته ی روضه های ثارللهم

    چون ابر بهار غرق باران شده ام
    در هر محنی به آل حیدر سوزم

    از داغ جگر خراش گریان شده ام
    گر شیعه ی اثنا عشری هستم من

    گر بنده ی سلطان خراسان شده ام
    این موهبت امام صادق باشد

    در مکتب جعفری مسلمان شده ام
    هربار هوای کربلا کردم من

    بر شیخ الایمه اقتدا کردم من
    هر کس که شکسته دل در این ماتم شد

    فرموده که با مادر ما محرم شد
    فردوس کند جهنم آن چشمی که

    اندازه بال مگسی هم نم شد
    هر کس به حسین ناله ای سر داده

    از بار گناه بی شمارش کم شد
    بر هر نفسش عبادتی بنویسند

    آن دل که به یاد کربلا پر غم شد
    ولله که دوزخ ندهد آزارش

    آن چهره که در غربت ما درهم شد
    با این همه نقل قول فهمیدم که

    آدم به چه علت است اگر آدم شد
    رحمت به کسی که میکشد بر او آه

    لا یوم کیومک اباعبدالله




    امضاء


  11. تشكرها 2


  12. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    در مدینه بی کس و بی یاورم

    غربت شهر نبی شد باورم

    مانده ام لشگر چرا آورده اند
    من که تنها هستم و بی لشگرم

    من که شمشیر هم ندارم بهر خویش
    فکر پیکار هم ندارم در سرم

    آتش و هیزم چرا آورده اید
    رحم بر من نیست رحمی بر حرم

    حرمت موی سفیدم جای خود . . .
    از تبار حیدر و پیغمبرم





    امضاء


  13. تشكر

    شهاب منتظر (22-08-2014)

  14. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    کسی با روح من آمیخت در طوفان دلتنگی
    مرا در حسرتی پیچید در کوران دلتنگی

    تمام آن­چه با خود داشتم با خود از اینجا برد
    و اشکم روی دستم ماند بر دامان دلتنگی


    دلم سیر است از این دست شادی ها، شبی ای کاش
    به پای سفرۀ غم می شدم مهمان دلتنگی

    دلم شد بیت الاحزانی، همه اشک و همه اندوه
    بقیعی تازه شد دل، این غریبستان دلتنگی


    در این حال و هوا همراه با اندوه شیرینت
    طراوت می دهد جان مرا باران دلتنگی

    صدایم کن، و گرنه در سکوتی گنگ می پوسم
    رهایم کن رهایم کن، ازین زندان دلتنگی


    در این فصل پریشانی، نگاهت را مگیر از من
    کنون من ماندم و یک روح سرگردان دلتنگی

    سلام ای غربت معصوم ای روح سترگ عشق
    درود ای بهترین آغاز بر پایان دلتنگی


    تمام شعر من اندوه شد ای عاشق صادق
    مگر از خاطراتت پر شده دیوان دلتنگی

    شاعر : سید مهدی حسینی



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  15. تشكرها 2

    شهاب منتظر (22-08-2014)

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi