نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: می توان با دل شنید * به مناسبت روز جهانی ناشنوایان *

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض می توان با دل شنید * به مناسبت روز جهانی ناشنوایان *





    می توان با دل شنید




    گفتم بگو احساس گلبرگ تازه سوسن را، در ترنم صبح؛
    گفتم بگو شرح دلدادگی مادرانه آب را به ستاره
    عشوه های گل زرد داوودی.


    گفتم بگو از نوازش بهار در سکوت مبهم دشت؛
    گفتم بگو از عشق!


    او عشق را، بهار را، گل را و آب را می شنید
    او حتی مرا می شنید، فقط صدا را نمی شنید.


    سخت است به خدای ترانه ها، صدای اذان چشمه
    را در غروب کوه سار نشنیدن

    سخت است صدای بهانه گیری کودک بهار
    را در شر شر باران فروردین نشنیدن


    سخت است هجوم خیل مستی را در شکر خاطرات
    موسیقایی باد، نیوشیدن.


    اما چه کسی گفت و غلط گفت که تو موسیقی آفرینش
    را در زمزمه طبیعت نمی شنوی؟!


    می شود گوش سر، بست
    و با دل شنید و با جان نیوشید.




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  2. تشكرها 2


  3.  

  4. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    تا افق های دور





    سلام که می کنمت، با لبخندی از جنس شکوفه های بهاری
    لب های لرزانت را تکان می دهی.

    صدایت بوی مهربان ترین باران های بهاری را می دهد.
    سرنوشت تو را از خطوط رنجور پیشانی ات به راحتی می توان حدس زد.


    صدایم را نمی شنوی، اما از تکان لب هایم، اندوه خفته در سینه ام
    را می خوانی.تمام ترانه ها دوست دارند عاشقانه تر از همه
    پرنده ها بر لب های مهربانت آشیانه کنند.

    لب که می زنی، به کلمات جان می دهی و با تکان دست هایت
    کلمات پرنده می شوند و پر می کشند تا اعماق جان خسته ما آشیان کنند.


    تو کلمات را نمی شنوی، اما می بینی، مثل همه پرنده هایی
    که بر درختان و سیم های برق دیده ای.

    کلمات برای تو صدا نمی شوند؛ پرنده می شوند
    و پر می کشند در آسمان مهربان چشم هایت.


    نه تنها با دهانت، که با دو دست صمیمی ات حرف می زنی؛
    گویاتر از تمام زبان ها و دهان هایی که آلوده کلماتند.

    واژه های تو مقدس ترین واژه هایی اند که بودن را برای
    ما شیرین تر می کنند؛ واژه هایی مقدس که زندگی را یادآوری
    می کنند به ما، واژه های مقدسی که عشق را دوباره به یادمان
    می آورند،این کیمیای گم شده را، این اکسیر شفابخش را.

    واژه های تو از جنس واژه های ما نیستند؛
    همان طور که آوای تو از جنس صداهای خسته ما نیست.

    واژه های تو و طنین صدایت از جنس عشق است؛
    عشقی مقدس تر از عاشقانه های تمام شاعرانی که من می شناسم.


    آوای تو، زیباترین شعری است که من شنیده ام و طنین صدایت
    گرم تر از صدای نسیم در دامنه کوه های سبز است.

    کاش صدای ما هم طنین پاکی واژه های تو را می آموخت
    و چشم هایمان، امتداد نگاه گرم تو را تا افق های دور، دنبال می کرد!


    کاش می توانستیم ما هم مثل تو پرنده بودن را تجربه کنیم!

    عباس محمدی


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  5. تشكرها 2


  6. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    برای تو که صداها را می بویی




    صدایت می کنم...، لبخند می زنی؛
    انگار رنگ صدایم را می دانی و از پشت مردمکان زلالت
    به عمق دردِ صدایم می رسی تا در دنیای سپید سینه ات
    زیباترین گل را با رنگ و بوی صدای من، طرح بزنی.


    صدایت می کنم، نگاهم می کنی، بی آن که صدایم را بشنوی؛
    چرا که تو صداها را، نگاه ها را و تمام شعله های برآمده از
    انسان را بو می کنی، می بینی و بعد، طرح یکی از گل های
    روییده در ژرفای سینه ات را بر می گزینی...

    بعضی وقت ها هم صداها، بیرون از گوش تو می رقصند
    پیچ و تاب می خورند و بالا و پایین می روند


    ولی راهی به گلستان ذهن تو نمی یابند و در بیرون از
    بهشت سینه تو، می آشوبند و جیغ می کشند
    تا در لبخند آگاهانه تو، به واقعیت بیهوده شان پی ببرند

    و بدانند که در بیرون از بهشت سینه تو، تنها شعله های
    سیاهند که راهی به تو نمی یابند؛

    که نمی توانند بوییده شوند، رنگ بگیرند و... گل شوند؛
    هر چند با پوزخندی که بوی شکست و سیاهی می دهد، نجوا کنند که:
    «تو نمی شنوی»...

    بگذار هر چه می خواهند، بگویند.
    هر چه می خواهند فکر کنند و بگویند؛

    چرا که نمی دانند گل شدن، بوی ویژه ای می خواهد
    رنگ ویژه ای می خواهد و اصلاً هر صدایی که نمی تواند بروید و گل کند!

    تو... تو اصلاً ناشنوا نیستی.
    تو بوی صداها را می شنوی؛
    حسشان می کنی، می بینی شان
    نقاشی شان می کنی و دوباره می آفرینی؛
    صداهای بی رمق دنیا را

    این حقیقت را وقتی فهمیدم، که تو را در پاک ترین لحظات
    صبح، در صدای روشن اذان، شناور دیدم و دیدم که
    سبک تر از خواب شاپرک ها و زیباتر از زلالی چشمه
    «اللّه اکبر» را دوباره می آفرینی؛

    با زمزمه بهشتی، در عمق سینه ات و با زبانی رؤیایی تکرارش می کنی.
    صدایت می کنم. صدایم غصه دار است؛

    درست مثل کسی که گریه را بازور، از حنجره اش جدا کنند.
    صدایت می کنم و گریه می کنی؛

    در آیینه خیس چشمانت تکثیر می شوی؛
    هر بار، زیباتر و خدایی تر از بار پیش.

    و من می دانم ـ خوب می دانم ـ که از صدایم، گل شکسته ای
    درست کرده ای شبیه مادر، وقتی که غم هایش را در موسیقی
    خیس گریه، در گوش آفریننده ات نجوا می کند.

    درست شبیه خودت؛
    وقتی که صدایی را نمی توانی نقاشی کنی.

    وقتی که مجبوری صدایی را بیرون از گلستان سینه ات
    به دست بادهای فراموشی بسپاری.



    داوودخان احمدی




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  7. تشكرها 2


  8. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    به چشم های من نگاه کن!


    به دست های من نگاه کن!
    به این کلام اشاره و نشانه.
    چه می فهمی از این لب خوانی پررمز؟
    چه می شنوی از این سکوت پرهیاهو؟
    مرا چگونه می بینی؛

    موجودی که برای هم کلام شدن با تو چیزی کم دارد؟
    کسی که چون هوا مزه حرف هایش را نچشیده،
    به دنیا چیزی مدیون است یا اینکه دنیا به او؟


    کسی که چون حرفی نمی زند؛ گفتن و نگفتنش با هم فرقی ندارند؟
    کسی که چون طنین صدایش را خود نمی شنود
    حرف های دیگران را هم نمی شنود؟

    به چشم های من نگاه کن؛
    به عمق آرامشی که در انتهای آن موج نمی زند.
    به لهجه صمیمی و صادقی که دارد.


    مگر باید هر حرفی را با کلام زد؟
    اصلاً مگر باید هر حرفی را زد؟

    حرفی که بشکند آینه دلی را حرفی که غرق کند زورق امید
    کسی را، حرفی که بخشکاند غنچه لبخند روی لبی را،
    پس دل چه کاره است؟


    نگاه و اشاره و سکوت چه؟
    سکوتی که از هر فریادی بلندتر است
    و نگاهی که از هر جمله ای رساتر.

    مرا این طور نگاه نکن.
    من از تو چیزی کم ندارم؛


    شاید فقط کلمات ما با هم متفاوت باشند یا شاید لهجه های مان.
    به هر حال من که احساس کاستی ندارم؛ تو چه؟

    سید حسین ذاکرزاده



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  9. تشكرها 2


  10. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    نجوای خاموش




    نگاهت، فریاد می زند کلماتی از جنس ترانه و تصنیف را.
    نگاهت، فریاد می زند سکوت شناورت را در بادها و نسیم ها.

    خاموشی در تو راهی ندارد؛ که موسیقی سکوت تو،
    نجوای جاری لحظه هاست.

    فریاد خاموش تو را باد، دست به دست می برد
    و می سپارد به هوای تازه آسمان.

    تو جهانت را در تابلوی آرامش نقاشی می کنی.
    رنگ های دلت را برمی داری و می پاشی به پیکره تابلو
    و تابلو با تو سرگرم گفت وگو می شود.

    سر می گذاری بر شانه های سکوت و من فریاد
    می زنم خودم را بر دریچه های کلمات.
    واژه ها، محدودتر از آنند که مرا دریابند.

    تو سکوتت را می کوبی بر تلاطم دریاها و زمزمه درخت ها.
    دریا، دست هایت را می گیرد و در آرامش دست هایش می گذارد.


    درخت ها، سکوت تو را در زمزمه برگ هایشان تلاوت می کنند.
    تو تن می سپاری به آرامش دلخواه ابرها؛
    آنجا که روح تو را دست به دست می برند و به خورشید می سپارند.

    تو آغاز متفاوت تولدی هستی که دنیایت را با تیک تاک ساعت ها
    تنظیم نمی کنی. تو لحظه هایت را با ساعت قلبت تنظیم می کنی.

    تو آرامش ساحل ها را با خود داری و آرامش جهان تو
    را، صداها و فریادها به هم نمی زند.

    تو در دنیایی زندگی می کنی که صداها، رنگ دیگری دارند؛
    رنگی شبیه یک حس تازه.
    تو خدا را با نگاهت فریاد می زنی.


    تو با نگاهت با خدا سرگرم گفت وگو می شوی.
    ...و من در سکوت، فریاد درخت ها و نجوای شبانه مرغان
    ترانه خوان را شنیدم که برایت می خواندند و تو لبخند می زدی.

    سکوت، لبریز شد از تو و تو با آیه های سکوت
    سرگرم گفت وگو شدی و خدا صدای تو را شنید.


    ابراهیم قبله آرباطان


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  11. تشكرها 2


  12. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض


    صدایی آشنا در قلب




    تو چه کار داری که گوش مرا پر از غوزه های پنبه کرده اند؟
    حالا باید تمام گوش ماهی های کنار دریا را
    پای سپیدار پیر باغ بالا خاک می کردی

    و یا پنجره را به روی آواز بهارْ نارنج پشت دیوار می بستی؟
    اصلاً برای چه تمام ترانه های صندوقچه قدیمی مان را
    به باد دوره گرد فروختی؟

    بگذار خانه پر از صدای خنده های شاخه انار شود.
    و کبوترهای روی بام، هر چه می خواهند بخوانند!
    لابد می خواهی
    صدای پای آن آوازه خوان شبگرد را هم
    در خم کوچه بن بست گم کنی؟

    دست بردار از این پچ پچ پنهانی ات در گوش باد!
    دختران شاه پریان که نمی توانند به خاطر من دست از قصه گویی بکشند.

    زن کولی دشت های رو به غروب
    باید لالایی اش را برای فرهاد کوهکن بخواند
    و پسر چوپان عاشق
    نی لبک شکسته اش را لب رود بنوازد

    باور کن
    من به یک جفت گوشواره از گیلاس های درخت همسایه
    قانعم بگذار زندگی ساز خود را بنوازد

    و من به صدای آشنایی که در قلبم با من سخن می گوید
    دلخوش باشم.


    نزهت بادی

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  13. تشكرها 2


  14. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    از زبان یک ناشنوا




    خدای مهربانم!

    من بنده تو هستم، همان که به خواست و مصلحت تو، از یکی از
    حواس خود، حس شنوایی محروم است.

    بار الها! این بنده ناچیز، تو را به خاطر همه آنچه از نعمت ها
    که در اختیار او قرار داده ای و آنچه به مصلحت قرار نداده ای
    سپاس می گوید؛ چرا که تو قادر مطلقی.

    پدر، مادر!

    من فرزند شما هستم، همان که از نعمت شنوایی محروم است.
    خب، چه می شود کرد، خواست خدا بود که این طور باشم.

    شما فکر می کردید که دیگر نمی توانم زندگی کنم، ولی دیدید
    که چگونه برپا ایستادم و با مشکلات جنگیدم.

    پس خواهش می کنم میان من و دیگر خواهران و برادرانم فرق نگذارید؛
    چون اکنون من دیگر از جامعه عقب نیستم.

    خواهش می کنم محبت خود را از من دریغ مدارید؛
    زیرا من بیشتر از دیگر فرزندانتان به شما نیاز دارم.

    دوست خوبم!

    دوست من! من در مدرسه ویژه ناشنوایان درس می خوانم
    که آنجا خانم معلم ها و آقا معلم ها به زبان مخصوص با ما حرف می زنند.

    دوست خوبم! من با زبان مخصوص، به زبان علامت ها یا اشاره
    حرف می زنم. من و دوستان ناشنوایم، از روی تکان خوردن
    لب های دیگران می فهمیم که آنها چه می گویند.

    برای همین، اگر می خواهی با من حرف بزنی
    لطفاً واژه ها را خیلی آرام و شمرده بگو
    تا من حرف های تو را از روی تکان خوردن لب هایت بفهمم.



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  15. تشكرها 2


  16. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    دور از هیاهوها




    در سکوت دنیای تو، صدا، رنگ دیگری دارد.
    صدا شنیدنی نیست؛ صدا را باید دید، باید حس کرد.

    در دنیای تو، وقتی باد، با هیجان در گوش شاخه و برگ ها
    قصه سفرهایش را تعریف می کند، موسیقی خاموشی است شرشر آب.


    لب ها حرکت می کنند در مقابل چشم هایت
    و تو، جز سکوت، صدایی نمی شنوی.

    سکوت... سکوت... سکوت، موسیقی همیشه لحظه هایت
    و جریان ممتد ابدی دنیای خاموشی ات.


    هیچ صدایی تنهایی ات را بر هم نمی زند.
    آسوده ای از هیاهوهای تکراری شهر.

    نمی دانم، از کی دنیای خاموشت را کشف کرده ای؟
    آغاز متفاوت لحظه هایت، چه روزی بود؟

    شاید از همان شب های کودکی که لب های مادرت مدام
    تکان می خوردند و تو، هیچ صدایی نمی شنیدی.

    شاید اصلاً نمی دانستی که مادر برایت لالایی می خواند.
    تو رهایی از همه این پوچی ها، رهایی از صداهایی
    که چنگ می اندازد بر تار و پود لحظه های تنهایی.

    من به صدا عادت کرده ام.
    من اگر آواز قشنگ قناری را نشنوم، دیگر دوستش نخواهم داشت.

    من اگر صدای هوهوی باد را در لابه لای شاخ و برگ ها نشنوم
    شاید هیچ وقت حضورش را حس نکنم.


    من اگر صدای تیک تاک ساعت را نشنوم، شاید گم شوم در
    رکود لحظه هایم و بپوسم در همیشگی خودم؛

    امّا تو، فارغ از همه این هیاهوها هستی.
    اشیا برای تو مفهوم دیگری دارند.
    تو در تراکم صدا گم نمی شوی.

    مجبور نیستی برای فرار از صدای گوشخراش
    بوق ماشین ها، پنجره های اتاقت را ببندی!

    تو دوری از صداهایی که جهانت را به هم می ریزد.
    تو همه چیز را می بینی، همه اشیا در محدوده وسیع تماشای تواند.

    همه اشیا در سکوت، با تو صحبت می کنند.
    تو برای فهمیدن اندوه دیگران، نیازی به شنیدن صدای گریه آنها نداری.

    جهان خاموش تو، زیباتر از دنیای پر هیاهوی من است.
    من شاید لحظه ای فرصت خلوت کردن با خودم را نداشته باشم.


    تو مجبور نیستی برای اینکه بعضی از صداها را نشنوی
    پنبه در گوشت بگذاری.

    تو برای شنیدن صدای خدا، فقط کافی است
    به تپش ممتد قلبت، گوش بدهی.


    خدیجه پنجی



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  17. تشكر

    شهاب منتظر (01-10-2014)

  18. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ترجمه صدای آسمان




    هوهوی پر هیاهوی باد،خش خش بی قرارِ برگ ها
    شُرشُرِ نرم و جاری آب،هلهله غنچه های صبح
    همنوایی با توست.

    تو، صدای برخورد نرمِ آفتاب و ماه را هنگامِ صبح می شنوی
    و چشمانت را وقتی می گشایی که غلغله نبضِ زمین، بالا می گیرد از گرما.

    صدای شورِ گنجشک های حیاط را که می شنوی
    چشمانت چه درخششی پیدا می کنند و نفس هایت ترانه خوان می شوند؛


    هم آهنگ ترانه طبیعت.گرمای صدایت، های های هُرمِ تابستان
    را به یاد انسان می آورد و وقتی می خندی

    زمزمه های زیر لبی غنچه ها زنده می شود و
    سکوتت، صوتِ ستاره سحری را به صبح پیوند می دهد.

    چقدر باشکوه است راز و نیازِ تو زیر تار و پودِ پر ضخامت شب!
    تو آسمان را می شنوی و آسمان، صدای تو را از خود می داند.
    رقص انگشتانت، تنها ترجمه مقدّسِ صدای آسمان است برای ما.


    محمدجواد دژم





    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  19. تشكرها 2


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi