صفحه 2 از 10 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 97

موضوع: باز این چه شورش است که در خلق عالم است* اشعار برگزیده ماه محرم*

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    خوب میدانم اینجا از کسی سر نیستند
    چشم در راه محبت های مادر نیستند

    سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که
    با علی ها ،هدیه های او برابر نیستند


    وقت تزیین کردن عون و محمد با زره
    از صمیم قلب خوشحال است ،دختر نیستند

    مادری در خیمه اش میداد دلداری به خویش :
    بچه های من که رعناتر از اکبر نیستند

    بچه های من اگر لب تشنه هم جان می دهند
    هر دو تا هم تشنه تر از حلق اصغر نیستند

    تا که آرامش بگیرد بارها با خویش گفت:
    پیش عباس و حسین ،اینها برادر نیستند


    چون رباب و نجمه ،نه ؛خاموش ماند و گفت که
    با حسین ابن علی آنها که خواهر نیستند

    تا فقط خواهر شود در کربلا این بار گفت:
    بچه های من خدا را شکر ؛دیگر نیستند




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 23-09-2016 در ساعت 15:04
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    از آسمان منادی ماتم رسیده است
    فبک علی الحسین… محرّم رسیده است

    از آسمان ببار که دل‌ها گرفته است
    خون گریه کن که قافله ی غم رسیده است


    مشکی به تن کنید که احرام نوکری است
    ایام شور و نوحه و سر دم رسیده است

    ره وا کنید دست به سینه ادب کنید
    زهرا ز عرش با کمر خم رسیده است

    با گریه بر غم تو به معراج می‌رویم
    این ارث مادری است دمادم رسیده است

    نام تو ای مبدل السیئات بالحسنات
    هر جا به داد توبه آدم رسیده است


    والفجر کربلای تو قبل از طلوع عشق
    تا ابتدای سوره مریم رسیده است

    ای وای رد نیزه و شمشیر کیست این
    تا بوسه‌گاه حضرت خاتم رسیده است

    تا زنده‌ام بر غم تو گریه می‌کنم
    شکر خدا به زخم تو مرهم رسیده است

    از غیر خط کرب و بلا دم زدن چرا
    از جانب حسین مگر کم رسیده است


    حالا زمان یاری مظلوم کربلاست
    هل من معین خطاب به ما هم رسیده است

    مانده است ایمن از فتن آخرالزمان
    هر کس که در حوالی پرچم رسیده است




    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 03-10-2015 در ساعت 10:35
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مــاه مــحــرم آمـد و وقـت غـم و عزا شده
    صحن و سرای دل پر از نسیم کربلا شده

    تمام شـهر می شود مـرثیه خوان ماتمت
    دوباره روضه های غـم به لطف تو بپا شده

    نیّت این غزل فقط عرض ارادت است و بس
    وزن و ردیف و قافیه به عـشق تو بنا شده

    رحـمـت حقّ چـرا شده تا به ابد نصیب دل
    این دل پر گـناه مـن با تو چون آشـنا شده

    طـواف شش گوشه شده تمام آرزوی مـن
    اگــر عـنایتی شـود حـاجـت مـن روا شده

    به کـوفـه آمده اگـر به دعـوت شما حسین
    از طـرف شـما فـقـط به حـقّ او جفا شده

    مــرام کـوفـیـان ولی بـوی وفــا نـمـی دهد
    با لب تـشـنه عاقبت سر از تنش جدا شده

    از غم غربتش ببین خون شده چشم آسمان
    مــیــان دشــت نـیـنــوا پــیـکــر او رها شده

    شاعر : محسن زعفرانیه




    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    از جان گذشت و جای به کام خطر گرفت
    سر را به روی دست به جای سپر گرفت

    می‌رفت تا که مرگ در آغوش گیردش
    او مرگ را ز مرگ به بر زودتر گرفت


    با عزم او نظام ولایت قوام یافت
    با خون او درخت نبوت ثمر گرفت

    می‌خواست بشکند بت نمرود عصر را
    شمشیر را به دست به جای تبر گرفت

    باران تیر هر چه به سویش هجوم برد
    بگذاشت، گه به دیده و گه بر جگر گرفت

    با خون او که خون خداوندگار بود
    اسلام اهل‌بیت حیات دگر گرفت


    بال امین وحی به آتش کشیده بود
    وقتی که خیمه‌های ولایت شرر گرفت

    با سنگ احترام گرفتند کوفیان
    وقتی عزیز فاطمه(س) قرآن به سر گرفت


    افشاند خون اصغر خود را بر آسمان
    حکم شفاعت از احد دادگر گرفت

    خود را درست دید در آغوش جبرئیل
    «میثم» همین که تربت او را به بر گرفت



    غلامرضا سازگار





    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    عضو ماندگار
    تاریخ عضویت
    October 2009
    شماره عضویت
    150
    نوشته
    797
    صلوات
    224
    دلنوشته
    2
    اللهم عجل لولیک الفرج
    تشکر
    169
    مورد تشکر
    330 در 99
    وبلاگ
    8
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    shamee



    ورود به ماه محرم

    بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را

    از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را

    مثل یک مادر که فرزندش ز دستش می رود

    اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را

    این سیاهی های هیئت چادر خاکی او است

    با غم پنهانی اش همراز کردم گریه را

    تا که از ذکر غریب مادر افتادم ز پا

    با نگاه او پر پرواز کردم گریه را

    سایه ای را بر سرم حس می کنم در روضه ها

    در پناه فاطمه آغاز کردم گریه را

    گفته اند , اذن دخول ماه غم یا فاطمه است

    روزی اشک محرم های ما با فاطمه است

    شال غم بر روی دوشم پیرهن مشکی به تن

    آرزو دارم شود این جامه بر جسمم کفن

    محتشم دم می دهد باز این چه شور و ماتم است

    گویی آویزان شده از عرش کهنه پیرهن

    تا که از خانه به قصد روضه بیرون می زنم

    حیدر کرار می آید به استقبال من

    فاطمه پایین مجلس مینشیند پیش در

    می نشاند صدر مجلس گریه کن ها را حسن

    خواهرش برسینه می کوبد برادر کاش کاش

    وقت بوسه از رگت میرفت جانم از بدن

    آنقدر پای تنت بر سینه و بر سر زدم

    پیش چشمم پرپرت کردند و من پرپر زدم



    امضاء



    همه طوفان ها برای خراب کردن زندگیت نمیان,

    بعضی طوفان ها برای تمیز کردن مسیرت میان






  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن ایران شناسی
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    1938
    نوشته
    13,518
    صلوات
    1998
    دلنوشته
    2
    « اَلـلّـــهُـــمَّ عَـجِّـــل لِـولـیِّـــنَاالـفَـــرَجَ »
    تشکر
    114,344
    مورد تشکر
    42,176 در 11,163
    دریافت
    0
    آپلود
    1

    پیش فرض





    تا محرّم می‌شود در شهر غوغا می‌شود

    هر کجا هر روز و هر شب، عشق، معنا می‌شود


    عشق، شوری در نهاد عاشقان انداخته است

    پاسخِ زشتی اگر «الّا جمیلا» می‌شود


    از ازل دیوانه‌ام، افتاده شوری در سرم

    قطره قطره، رود رود این شور، دریا می‌شود


    ای همه آزادگی، «یا لیتنا کنّا معک»

    با تو باشم از دلم غیر از تو مِنها می‌شود


    یازده ماهی دلم می‌میرد امّا دلخوشم

    تا محرّم می‌شود این مرده احیا می‌شود

    رضا احسان‌پور




    امضاء

    http://www.ayehayeentezar.com/signaturepics/sigpic1938_35.gif



  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    دوست دارم با قلم، پر، وا کنم
    با سرشک خامه‌ام غوغا کنم

    پر کشم تا اوج عرض کبریا
    جویم اسرار نهان عشق را

    اوج گیرم بر فراز قاف عشق
    تا بیابم معنی شفاف عشق

    شورها برپا کنم با نام او
    گویم از آغاز و از انجام او

    عشق را دیدم به دام واژه‌ها
    از حقیقت دور و از واقع رها

    عشق را هرکس به نوعی شرح کرد
    هیئتی تازه ز عاشق طرح کرد


    عشق را هرکس به یک عنوان ستود
    دیگری معنای دلخواهش نمود

    هیچ‌کس اما نشد دمساز عشق
    ماند اندر پرده پنهان راز عشق


    عشق از معنای اصلی گشت دور
    گشت بازارش از این رو سوت و کور

    عشق سر تا پا مجازی گشته است
    پاک گوی واژه بازی گشته است


    با تمام سعی و عزم و اهتمام
    معنی عشق آخر آمد ناتمام

    عشق را مفهوم پنهان ماند باز
    باز هم شد قسمت ما سوز و ساز


    عقل حیران ماند در معنای عشق
    فهم هم جا ماند در پهنای عشق

    ناگهان در اوج یأس و اضطراب
    یافتم خضر رهی پا در رکاب


    جستم از او راستین معنای عشق
    رمز و راز مستی از صهبای عشق

    گفت، رو، خود درد خود را چاره کن
    بند و زنجیر تعلّق پاره کن

    باید از قید علائق وارهی
    جان و سر در مسلخ لیلا نهی

    کس به این معنا تواند دست یافت
    کاندر این ره با براق جان شتافت


    بگسل این زنجیرهای عافیت
    بگذر از مرز خود و خودخواهیت

    رو به دشت کربلا ای نور عین
    معنی این واژه را جوی از حسین


    عشق را از عاشقان بایست جست
    واندر این ره باید از جان دست شست

    راه اقلیم جنون در پیش گیر
    صبر و ایمان زاده راه خویش گیر


    تو، قدم در راه نه پروا مکن
    پرسش از کیف و کم دریا مکن

    ناگهان هشیار گشتم زآن سخن
    هجرت آغازیدم از زندان تن


    تاختم بی‌واهمه تا کربلا
    ره سپردم تا سپهر اعتلا

    ...


    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ...

    ناگهان در ساحل دریای عشق
    شد نمایان قامت رعنای عشق

    دیدم آنجا عشق را من آشکار
    واقعی، اصلی، حقیقی، ماندگار


    دیدم آنجا جلوه‌گاه عشق را
    یافتم من شاهراه عشق را

    دیدم آنجا عاشقان را بی‌نقاب
    ماه و انجم در طواف آفتاب

    دیدم آنجا عاشقی گل کرده بود
    عشق جاری بود آنجا رود رود

    دیدم آنجا کعبه ی مقصود را
    وعده‌گاه شاهد و مشهود را


    دیدم آنجا قبله ی توحید را
    بر سر نی من سر خورشید را

    عشقبازی بی‌سر و بی‌پیرهن
    روی خاک افتاده بی‌غسل و کفن


    او که از جام بلا سرمست بود
    غرق خون شعر هدایت می‌سرود

    او که عشق و عاشقی مدیون اوست
    او که مردی وامدار خون اوست


    رازهای عشق را افشا نمود
    عشق را با خون خود معنا نمود

    روی نی قرآن تلاوت می‌نمود
    عشق عریان را روایت می‌نمود


    بار دیگر دیدم آنجا ماه عشق
    ساقی لب تشنه ی! درگاه عشق

    دیدم آنجا تک سواری بی‌بُراق
    ماه مهر آوازه‌ای را در محاق

    در محاق فتنه رخشان بود باز
    صورتش چون ماه تابان بود باز

    عشقبازی سرو قامت، ماه رو
    آنکه عالم دارد از او آبرو


    او که آئین وفا مرهون اوست
    خسروان، فرهادها، مجنون اوست

    او که شعر عشق را با خون سرود
    خیمه‌های عشق را هم بود عمود


    دست‌هایش گرچه بود از تن جدا
    باز می‌غرّید مثل شیرها

    باز بود او محرم اسرار عشق
    باز هم او بود پرچمدار عشق


    او علم افراشت با دندان خویش
    مشک را برداشت او با جان خویش

    مشک شد سوراخ و او هم غرق خون
    شد علم هم مثل صاحب سرنگون


    تا عمودی آهنینش زد عدو
    جلوه‌گر شد عشق در چشمان او

    جای آب از چشم او خون می‌چکید
    باز از طفلان خجالت می‌کشید


    دیدم آن دم آشکارا راز عشق
    ابتلا آمد پر پرواز عشق

    ...


    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    ...

    دیدم عریان عشق را در کربلا
    قبله‌گاه عاشقان مبتلا

    دیدم اصلاً عشق یعنی ابتلا
    عشق یعنی یکه تازی در بلا


    عشق یعنی کربلایی داغ و غم
    مشهدی پر سنگلاخ و پیچ و خم

    عشق یعنی آفتابی روی نی
    بر لب مقراض کین گیسوی وی


    عشق یعنی یک غریب آشنا
    مسلمی در کوفه‌ای جورو جفا

    عشق یعنی، تشنه کامی، در فرات
    عشق یعنی یک غدیر آب حیات


    عشق یعنی تشنگی در شطّ آب
    ماهتابی شرمگین از آفتاب

    عشق یعنی اکبری آشفته مو
    کاکلی خونین ز بیداد عدو


    عشق یعنی اصغری غلطان به خون
    پاره حنجر، جامه خون، قنداقه خون

    عشق یعنی شیر خواری ماه‌وش
    پایکوبان از تب و سوز عطش


    عشق یعنی خواهری شوریده سر
    از غم هجر برادر خون جگر

    عشق یعنی زینبی بی‌خانمان
    در نماز شب، نشسته، قد کمان

    عشق یعنی خیمه‌گاهی سوخته
    کودکی با دامنی افروخته

    عشق یعنی گلشنی پرپر شده
    خیمه‌هایی تل خاکستر شده


    عشق یعنی سوز دل‌های رباب
    در رثای اصغری عطشان آب

    عشق یعنی یک بیابان التهاب
    کودکانی از عطش در پیچ و تاب

    عشق یعنی یک نیستان نای نی
    جابری، با آه و واویلای نی

    عشق یعنی اربعینی داغ و درد
    نوگلی بی‌ باغبانش زرد زرد


    عشق یعنی لیلی‌ای مجنون شده
    از جفای اهرمن دلخون شده

    عشق یعنی ناله ی امّ‌البنین
    از غم عون و ابالفضلش غمین


    عشق یعنی مادری آسیمه سر
    در فراق فضل و جعفر دیده تر

    عشق یعنی داغ دل، داغ جگر
    یعنی یک امّ‌البنین بی پسر


    عشق یعنی طاعت محض خدا
    اقتدا بر احمد و آل عبا

    عشق یعنی، بیدلی، دلدادگی
    تا بهار وصل در آمادگی

    حمید مصطفی زاده


    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    در گوشه‌ی ویرانه‌ای محزون نشسته
    با پای زخمی، گوش خونی، دستِ بسته


    با دست‌هایش زخم‌ها را می‌شمارد
    سر روی پای عمه‌‌ی خود می‌گذارد



    می‌گیرد از عمه سراغ اکبرش را
    عباس و قاسم، عون و جعفر، اصغرش را



    می‌پرسد ای عمه چه شد بابا حسینم؟
    گویند مردم کشته شد بابا حسینم!



    عمه بگو این ماجراها واقعی نیست
    خواب است اینها، این بلاها واقعی نیست



    عمه بگو با پیکر اکبر چه کردند؟
    با غنچه‌ی شش ماهه‌ام اصغر چه کردند؟



    بر صورتم سیلی به دست خصم خورده
    عمه مگر عمّویمان عباس مرده؟



    عمه که گفته کوفیان مهمان‌نوازند؟
    ما را چرا با تازیانه می‌نوازند؟



    اینها به روی نیزه‌هاشان چیست عمه؟
    این نغمه‌ی قرآن بابا نیست عمه؟



    بابا بیا پیشم که دیگر بی‌قرارم
    دیگر توان دوریت را من ندارم



    اینجا اگر جای خرابه، قصر باشد
    هر جا نباشی تو برایم حصر باشد



    بابا نمی‌دانی چه بر ما رفت بابا!
    بر پای ما خار بیایان رفت بابا!



    بر زخم کهنه، باز هم اینجا نمک خورد
    بابا نبودی دخترت هر شب کتک خورد



    آن دست‌های مهربان با پای من کو؟
    عمه چه شد بابای من، بابای من کو؟!



    « از وبلاگ حقیقت محض »



    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


صفحه 2 از 10 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi