«ای زنان و دختران بنی الهاشم ، آرام باشید كه گریه بسیاری در پیش خواهید داشت ، تا آنجا كه چشمه های اشك بخشكد و جز خون در حدقه چشم ، نگردد.» «ای بندگان خدا، تقوا پیشه كنید و از دنیا برحذر باشید كه اگر دنیا به كسی وفا كند و یا كسی در آن باقی بماند ، انبیا برای بقا سزاوارترند ـ شایسته تر برای رضایت و راضی تر به قضا. اما هرگز! كه خداوند دنیا را برای فنا آفریده است؛ تازه هایش به كهنگی می گراید و نعمت هایش به زوال ، و شادی هایش به تیرگی ؛ منزلگاهی است پر فراز و نشیب و خانه ای است ناپایدار... و چون اینچنین است، زادراه سفر برگیرید و بهترین زادراه تقواست : واتقوا الله لعلكم تفلحون.» «ای مردم ، آفریدگار تعالی دنیا را آفرید تا خانه فنا و زوال باشد و دم به دم بر اهلش دیگرگون شود . اینچنین ، مغرور و فریفته است آن كه بدان غره شود و شقی است آن كه مفتون آن گردد. زنهار! نفریبد شما را ، كه می بُرد رشته امید آن را كه به اوتكیه كرده است و دست طمع آن را كه در او طمع ورزیده . و اكنون شما بركاری گرد آمده اید كه خشم خدا را بر شما برانگیخته و چهره كَرَمش را ازشما بازگردانده و شما را سزاوار انتقامش ساخته است . چه خوب ربی است آفریدگار ما و چه بد بندگانی هستید شما كه اقرار به طاعت كرده اید و ایمان به رسالت محمد آورده اید، اما اینك همان شما ، به سوی اهل بیت و عترت او خزیده اید تا آنان را به قتل برسانید . این شیطان است كه بر شما سیطره یافته است و ذكر خداوند عظیم را از خاطرتان برده . پس ننگ بر شما و برآنچه اراده كرده اید ! انا لله و انا الیه راجعون. هولاء قوم كفروا بعد ایمانهم فبعدا للقوم الظالمین .» « ای مردم ، نخست مرا بشناسید كه كیستم، آنگاه به خود آیید و خویشتن را ملامت كنید ، و بیندیشید كه آیا بر شما رواست قتل من و هتك حرمت من؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم ؟ آیا من فرزند وصی و پسر عم او نیستم كه پیش از همه به خدا ایمان آورد و پیش از همه رسولش را درآنچه ازجانب آفریدگار آمد تصدیق كرد؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدر من نیست؟ آیا جعفر طیار عم من نیست؟ آیا این گفته رسول خدا درباره من و برادرم به شما نرسیده است كه این دو، سرور جوانان بهشتی اند؟ اگر هست ، بدانید من درآنچه می گویم بر حقم و به خدا سوگند دروغ نگفته ام از آن روز كه دانسته ام خشم خداوند اهل دروغ را می گیرد و آنان را به تازیانه همان دروغ می زند. و اگر مرا تكذیب می كنید، هستند هنوز كسانی كه می توانند شما را ازآنچه گفتم خبر دهند. از جابر بن عبدالله انصاری بپرسید، از اباسعید الخدری ، از سهل بن سعدالساعدی، از زید بن ارقم و انس بن مالك بپرسید تا با شما بازگویند كه این حدیث را درباره من و برادرم از رسول خدا شنیده اند. آنگاه ، در این گفته حاجزی است كه شما را از قتل من باز می دارد.»
شمر بن ذی الجوشن كه امیر لشكر چپ بود ، فریاد زد: «خداوند را با شك پرستیده است آنكه بداند تو چه می گویی؟» حبیب بن مظاهر پاسخ گفت :« تو خداوند را بر هفتاد جانب شك و شبهه پرستیده ای و من گواهم كه تو در آنچه گفتی صادقی و هیچ از سخنان او در نمی یابی ، چرا كه خداوند بر قلب تو مهر زده است.» امام حسین ادامه داد:« و اگر در آن گفته تردید دارید، آیا در اینكه من فرزند رسول الله هستم نیز شكی هست؟ كه به خدا در فاصله میان مشرق و مغرب عالم، جز من ، نه در میان شما و نه در میان غیر شما كسی نیست كه فرزند دختر پیامبر باشد . وای برشما ! آیا مرا به طلب قتلی كه از شما كرده ام گرفته اید؟ و یا به تلافی مالی كه از شما هدر داده ام ؟ و یا به قصاص جراحتی كه بر شما وارد كرده ام ؟ كدام یك؟»
امام لحظه ای سكوت كردو آنگاه ادامه داد:« ای شَبَث بن رِبعی ، ای حَجّار بن اَبجَر ، ای قیس بن اشعث ، ای یزید بن حارث ! آیا این شما نبودید كه برای من نوشتید بیا كه هنگام درو رسیده است، میوه ها سرخ شده است و باغ ها سبز و كِیل ها لبریز و تو بر لشكریانی وارد خواهی شد كه برای تو تجهیز شده اند؟» آنها پاسخی نداشتند جز آنكه به دروغ انكاركنند. و قیس بن اشعث برای آنكه رسوایی خویش را در برابر عمرسعد بپوشاند فریادكرد:« چرا به حكم پسر عمت یزید گردن نمی نهی، كه ازآنان به تو جز آنچه دلخواه توست نخواهد رسید...» وامام او را پاسخ گفت :« تو برادر همان كسی هستی كه مسلم را به دارالاماره عبیدالله بن زیاد كشاند. آیا از بنی هاشم خون مسلم بن عقیل تو را بس نیست كه بیشتر از آن می خواهی ؟ لا والله ، من نه آنم كه دست ذلت در دست بیعت آنان بگذارد و نه آن كه چون بردگان از مصاف آنان بگریزد.»
لاوالله ! و این « لا والله» منشور آزادگی حزب الله است .آنگاه امام همان مباركه ای را تلاوت فرمود كه موسی در برابر فرعونیان : و انی عذت بربی و ربكم ان ترجمون ؛ عذت بربی و ربكم من كل متكبر لایومن بیوم الحساب...