به نام خدا
فاجعه آتشسوزي سينما رکس آبادان توسط عُمّال رژيم پهلوي
پژوهشگر: روح الله حسينيان
چکيده: مهمترين موضوعي که مسئله را بيشتر پيچيده ميکرد مسئله قفل بودن درهايسالن نمايش سينما بود. نجاتيافتگان همگي اظهار کردند که هنگام آتشسوزي کليه درهاي خروجي و اضطراري قفل بوده و آنها توانستهاند با شکستن يکي از درهاي اضطراري خود را نجات دهند. شهود نيز که در لحظه اوّل به کمک آمده بودند نيز برقفل بودن درها اذعان کردهاند. دادستان آبادان نيز در گزارش خود به وزير دادگسترينوشته است «کليهي نجاتيافتگان متفقاً بسته بودن درهاي سالن را تأييد ميکنند» اين موضوع حتي در روزنامهها نيز منعکس شد. کيهان از قول خانواده رامهرمزينوشت که: «شاهدان عيني ميگويند ما چند لحظه قبل از شروع آتشسوزي از سينماخارج شديم و هيچ يک از درهاي سالن بسته نبود، امّا هنگام بازگشت به سالن با درهايبسته روبهرو شديم.» مسئله ديگر که شک مردم را برانگيخته بود ممانعت از ياري مردم به حريقزدگانتوسط شهرباني بود…
ساعت حدود ??/?? بيست و هشتم مرداد ????هم زمان با شب پانزدهم رمضان سالگرد تولد امام حسن(ع) در حالي که صدها نفر درسينما رکس آبادان مشغول تماشاي فيلم گوزنها بودند سينما دچار حريق شد.
با اين که کلانتري مرکزي در صد متري سينما بود، براي نجات محبوسشدگان درحريق اقدام فوري به عمل نيامد. مراکز مسئول هم پس از حضور در محل آتشسوزيفاقد امکانات اطفاء حريق بودند. به گزارش ساواک «مأمورين آتشنشاني شهرداري که باسه دستگاه ماشين به محل اعزام شده بودند، فاقد آب بودند و همچنين بلندگو براياعلام خطر و راهنمايي مأمورين آتشنشاني وجود نداشت. آتشنشاني شرکت نفت پساز يک ساعت و نيم تأخير به محل حادثه رسيد، لذا متأسفانه دير شده بود و بوي سوختهشدن اجساد به بيرون نيز رسيده بود.» بنا به گزارش مورخ ??/?/???? آقاي ضرابيدادستان وقت آبادان به وزير دادگستري، ساعت ? بامداد از طرف شهرباني خبرآتشسوزي را به دادستان اعلام کردند. دادستان فوراً خود را به محل حادثه رساند.«بعضي از مسئولين معتقد بودند که شبانه تمام اجساد يک جا دفن شوند»، ولي دادستاناين تصميم را ردّ کرد و پيشنهاد داد اجساد شبانه به گورستان شهر برده و چيده شوند تاخانوادههايشان آنها را شناسايي و بقيه يکجا دفن شوند. پيشنهاد دادستان عملي شد وخود نيز به همراه بازپرس و پزشک قانوني در قبرستان براي صدور جواز دفن حاضرشد. در نتيجه از تعداد «??? نفر مقتولين ??? جسد شناخته شد که جداگانه دفنگرديدند و ?? نفر از گورستان خارج و به محل سکونت آنان برده شد و ??? جسد ديگربه علّت شدت سوختگي شناخته نشدند، تقريباً به طور دسته جمعي در کنار يکديگردفن شدند.»
خبر فاجعه در فرداي آن روز از رسانههاي داخلي و خارجي پخش گرديد. روزنامهاطلاعات در سوتيتر صفحه اوّل نوشت: ??? نفر را در سينما رکس آبادان زنده زندهسوزاندند. ??? تن کشته و بقيه وضع وخيمي دارند. کيهان نيز نوشت: ??? نفر درحريق سينماي آبادان زغال شدند. عزاي عمومي در سراسر کشور اعلام شد. دستها وپاهاي جدا شده و تکه پارههاي بدن تماشاگران در سالن فيلم پخش شده بود. ناله وشيون ماتمديدگان از سراسر شهر آبادان بگوش ميرسد. پدران و مادران داغدار درميانهي ويرانههاي سوختهي سينما به دنبال اجساد فرزندانشان ميگشتند. فقط ?? نفر ازتماشاگران توانستند از راه بام سينما جان سالم بدر برند.
خبرگزاري دولتي پارس بلافاصله اين آتشسوزي را به خرابکاران نسبت داد و اعلامنمود که: شب گذشته عدهاي از عوامل خرابکار با اجراي يک نقشهي شيطاني سينمارکس آبادان را به آتش کشيدند.
اين موضعگيري زود هنگام و قبل از روشن شدن حادثه، چيزي جز شک مردم رابرنينگيخت. نکتهي ديگري که بلافاصله شکّ همگان را دامن زد دو مقالهاي بود کهبدون نام و با يک مضمون روزنامه کيهان و اطلاعات در صفحهي تشريح حادثه به چاپرساندند. روزنامه اطلاعات اين مقاله را تحت عنوان «گوشهاي از وحشت بزرگ» نوشت:«سه روز پيش رهبر ايران در مصاحبهاي با سردبيران و خبرنگاران جرايد داخلي سخن ازوحشت بزرگ گفته بود. آن لحظه شايد بسياري از مردم عظمت اين وحشت را درکنکردند… دستهايي درهاي سينما را ميبندد، هيچ کس نبايد سالم بيرون آيد، وحشتبزرگ بايد واقعيت پيدا کند.»
کيهان نيز مقالهاي با همين مضمون تحت عنوان «حادثهاي که فاجعهي ملي شد»نوشت: «اين واقعهي دردناک چه ميتواند باشد؟ خبر وحشتي بزرگ که ملّتي را به خشمدرميآورد و از فرط بيرحمي اشک را در چشمها ميخشکاند. هنوز طنين صدايشاهنشاه در ايران به گوش ميرسد که فرمودند: ما به سوي تمدن بزرگ ميرويم و آنهاکه اهل ايجاد حريق و تخريباند به سوي وحشت بزرگ». در همان روز قضاوتبسياري از خوانندگان روزنامهها اين بود که اين دو مقاله از ساواک ارسال شده و سؤالميکردند: اين دو مقالهي هم معني، بدون نام و قبل از مشخص شدن علّت حادثه چهمفهومي ميتواند داشته باشد؟
هنوز پاسخ اين سؤالات روشن نشده بود که اطلاعات شاهدان حادثه، زبان به زبانپيچيد که درهاي سينما قفل بوده و پليس از ياري رساندن مردم سخت جلوگيري ميکردهاست. روزنامهها با اين که هنوز در سانسور دولت بودند نتوانستند حقايق را ناديدهبگيرند.
کيهان در اين رابطه نوشت: «مردم ميگويند بايد به آنها اجازهي کمک به حريقزدگانداده ميشد.» بنابر همين گزارش مردم «در مساجد خواستار رسيدگي به مسألهي اهمالرئيس شهرباني و مأمورانش در جريان اطفاي حريق بودند.»
دولت نيز هيأتي را براي بررسي اعزام کرد. هيأت پس از بررسي با اين کهنميخواست همهي وقايع را تشريح کند، ولي در گزارش خود اعتراف کرد کهآتشسوزي در ساعت ??/?? اتفاِ افتاده، ولي «به علت نبودن مسئولين در محل و ازطرفي به علت نبودن ارتباط مستقيم تماشاچيان با خارج و نيز عدم ديد مردم اطرافساختمان سينما به محل وقوع حادثه، اطلاع از وقوع حريق با تأخير انجام ميشود. بهمحض اطلاع شهرباني از حريق مراتب تلفني به آتشنشاني پالايشگاه آبادان در ساعت??/?? اعلام و وسايل اوليه آتشنشاني در محل حاضر ميشوند و براي اطفاي حريقسعي مينمايند. شير واقع در فاصلهي ?? متري سينما به علّت شکستگي قابل استفادهنبوده، مجدداً به شير آب خيابان زند که به فاصلهي ??? متري سينما ميباشد مراجعه،ولي به علت آن که با موزاييک مفروش بوده قابل استفاده نگرديده. بالاجبار به شير آبخيابان اميري که ??? متري است و در نبش بازار و در جهت مخالف لولهکشي ميباشدمراجعه، ولي متأسفانه به علّت نبودن آب و فشار کافي قابل استفاده نبوده، لذا از تانک ?هزار ليتري ماشين آتشنشاني شرکت نفت آب گرفته و شروع به اطفا مينمايند که بههمين علل در حدود پانزده دقيقه مبارزه به تأخير ميافتد.»
امّا مهمترين موضوعي که مسئله را بيشتر پيچيده ميکرد مسئله قفل بودن درهايسالن نمايش سينما بود. نجاتيافتگان غلامحسين نماينده، عليرضا دريسزاده، شيرينقنبرزاده، نادر ناصري و رسول رهنما همگي اظهار کردند که هنگام آتشسوزي کليهيدرهاي خروجي و اضطراري قفل بوده و آنها توانستهاند با شکستن يکي از درهاياضطراري خود را نجات دهند. شهود نيز که در لحظهي اوّل به کمک آمده بودند نيز برقفل بودن درها اذعان کردهاند. دادستان آبادان نيز در گزارش خود به وزير دادگسترينوشته است «کليهي نجاتيافتگان متفقاً بسته بودن درهاي سالن را تأييد ميکنند»
اين موضوع حتي در روزنامهها نيز منعکس شد. کيهان از قول خانواده رامهرمزينوشت که: «شاهدان عيني ميگويند ما چند لحظه قبل از شروع آتشسوزي از سينماخارج شديم و هيچ يک از درهاي سالن بسته نبود، امّا هنگام بازگشت به سالن با درهايبسته روبهرو شديم.»
مسئلهي ديگر که شک مردم را برانگيخته بود ممانعت از ياري مردم به حريقزدگانتوسط شهرباني بود. تمام شهود در بازپرسي شهادت دادهاند که مأمورين با باتوم و شلاِاز کمک مردم جلوگيري ميکردند. آقاي جعفر سازش، پدر ? جانباختهي سينما دربازپرسي گفته است: بعد از اين که از ماجرا خبردار شدم خودم را به سينما رساندم، ولي«هر کس ميخواست کمک کند کتک ميخورد». حميد يکي از نجاتيافتگان گفته است:«حتي’ يک نفر ميخواست داوطلبانه جلو برود و درب را با ماشين خورد کند، امّا مانعشدند.»
از همان ساعات اوّليه انگشت اتّهام به سوي سرتيپ رضا رزمي رئيس شهربانيآبادان نشانه رفت. مردم آبادان شعار ميدادند رزمي بايد سوزانده شود. به گزارشساواک «احساسات شديد و انتقامجويانه عليه رئيس شهرباني آبادان بين مردم متعصبآبادان برانگيخته شده است… مردم عليه رژيم و رئيس شهرباني شعار ميدهند و اعلامميکنند به هر ترتيبي است يا رئيس شهرباني کنار برود يا او را ميکشيم.»
با اين که راديو و تلويزيون و کارگزاران دولتي سعي ميکردند از اين حادثه عليهانقلابيون استفاده کنند، ولي فشار اجتماعي به حدي شد که دولت دست به عقبنشينيزد و سه روز بعد ازحادثه سرتيپ رزمي را به مرکز فراخواند و هرگز بازنگشت. علاوهبه دستور آموزگار کليهب مأموران سهلانگار، فرماندار، رئيس فرهنگ و هنر و مسئولآتشنشاني شرکت نفت به تهران احضار شدند.
امام خميني در ?? مرداد با ارسال پيامي ضمن تسليت «اين مصيبت بزرگ به ملتمسلمان ايران بهخصوص مردم ستمديده آبادان و به خانوادههاي داغديده» اعلام کردندکه «من گمان نميکنم هيچ مسلماني، بلکه انساني دست به چنين فاجعهي وحشيانهايبزند، جز آنان که به نظاير آن عادت نمودهاند و خوي درندگي و وحشيگري آنان را ازانسانيت بيرون برده باشد. من تاکنون اطلاع کافي ندارم، لکن آنچه مسلم است اين عملغيرانساني و مخالف با قوانين اسلامي از مخالفين شاه که خود را براي حفظ مصالحاسلام و ايران و جان و مال مردم به خطر انداختهاند و با فداکاري از همميهنان خود دفاعميکنندـ به هر مسلکي باشندـ نخواهد بود.» امام خميني در اين پيام اتّهام را متوجه رژيمنمودند و فرمودند: «قراين نيز شهادت ميدهد که دست جنايتکار دستگاه ظلم در کارباشد که نهضت انسانيـ اسلامي ملت را در دنيا بد منعکس کند. آتش را به طورکمبربندي در سراسر سينما افروختن و بعد توسط مأمورين درهاي آن را قفل کردن کاراشخاص غيرمسلط بر اوضاع نيست». امام خميني قرينهي ديگر را مصاحبه شاه دانستندکه وي گفته بود: «تظاهرکنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده ميدهند و تکرار آنپس از واقعه که اين همان وعده بوده است، شاهد ديگري بر توطئه است، نه اين که واقعاًشاه يک غيبگوي بزرگ است.» امام خميني شاهد ديگري که بر اين ادعا آوردند اين بودکه هيچ گروهي از اين عمل نفعي نميبرد و تنها «شاه و بستگانش اميد نفعيداشتهاند.» آيتالله صدوقي با صدور اطلاعيه رسماً رژيم را مجرم دانست و اعلام کرد«بار ديگر دستهاي خونآلود رژيم که تا مرفق در خون بيگناهان اصفهان ،تبريز،مشهد، قم، يزد، رفسنجان و… غوطه ميخورد از آستين مکر و خدعهي شيطاني بيرونآمد و جنايتي بس هولناک که روح چنگيز از شنيدن آن به لرزه درميآيد در شهر آبادانبيافريد.»
جامعه روحانيت تهران و جامعه روحانيت کرمانشاه نيز با صدور اعلاميههايي اينجنايت را به رژيم نسبت دادند. آيتالله شريعتمداري نيز در پاسخ حجتالاسلامسيدمحمد دهدشتي فاجعهي آبادان را شبيه جنايات نازيها دانست و اعلام کرد:«مسلماً هيچ مسلماني متشرع و عاقلي به چنين عمل خلاف انساني و اسلامي دستنميزند». وي با کنايه رژيم را متهم به دست داشتن در اين جنايت کرد و افزود: «بگذاريدکه هر چه بيشتر چهرهي ظلم و ظالمين و مرتکبين اينچنين حوادث تکاندهنده آفتابيترو بيآبرويي و رسوايي آنان بيشتر شود.»
موجي که عليه رژيم شاه از اين فاجعهي دردناک ايجاد شد، رژيم را در تنگنا قرار داد.دستگاههاي امنيتي رژيم براي آرام کردن اين موج از همان روزهاي اوّل خبر ازدستگيري عاملين دادند. سرتيپ رزمي رئيس شهرباني در فرداي روز حادثه درمصاحبهاي گفت: به دنبال تلاش مأمورين «سرنخهايي بدست آمده و حدود ?? نفردستگير شدهاند که اميد ميرود عاملان اصلي به زودي شناسايي و دستگير شوند. آنچهمسلم است آتشسوزي بهدست خرابکاران انجام شده است.» واقع اين بود که چنينادّعايي از اساس دروغ بود و هيچ فردي که سرنخي از اين ماجرا باشد دستگير نشده بود.هفتم شهريور روزنامهها اعلام کردند: عامل فاجعهي آبادان دستگير شد. اطلاعات ازقول خبرگزاري عراِ اعلام کرد: يک ايراني به نام عبدالرضا آشور در عراِ دستگير شدهو اعتراف کرده در فاجعهي سينما رکس دست داشته است. خبرگزاري عراِ افزود چونوي تقاضاي پناهندگي سياسي نکرده به مقامات ايراني تحويل داده خواهد شد.
همان روز آقاي آشور را با يک فروند هواپيما به تهران آوردند. متهم در واقع هاشممنيشدپور معروف به هاشم مقدم، فردي معتاد و بيکار بود که براي يافتن کار به عراِرفته بود. هاشم را در کميته مشترک تحت شديدترين شکنجهها قرار دادند و وي رامجبور به اعترافات ضد و نقيض نمودند، سپس وي را به آبادان انتقال دادند. وي درتحت شکنجه نام چند تن از دوستان خود را به عنوان همکاران آتشسوزي اعلام نمودهبود. يکي از اعضاي ساواک تحت عنوان يک مقام مطلع اعلام کرد که افراد معرفي شدهاز سوي متهم، دستگير شدند. چند روز بعد وزير دادگستري دکتر باهري در يکمصاحبهي مطبوعاتي اعلام کرد: متهم اصلي يک نفر را اقرار کرده و وي دستگير شده،ولي بازپرس ميگويد من هنوز قانع نشدهام.
هاشم پنج نفر را به عنوان همدستان خود معرفي ميکند که دادستان و بازپرس معتقدميشوند که متهم تحت فشار اين اعترافات را نموده است. ساواک که تلاش داشت تا هرچه زودتر موضوع را رسانهاي کند و متهمين را پشت تلويزيون بياورد، با مخالفتدادستان و بازپرس روبهرو ميشود. ساواک به تهران گزارش ميکند: «اکنون که موضوعبراي ارائه به مردم که بيصبرانه در انتظار معرفي عاملين قضيه ميباشند آماده است،مسئولين قضايي آبادان عملاً از انتشار موضوع جلوگيري مينمائيد.»
مسئولين مرکز از جمله شاه اصرار داشتهاند تا هر چه زودتر عليه آقاي عبدالرضاآشور کيفرخواست صادر و به قول خودشان قال قضيه را بکنند؛ امّا بازپرس پرونده آقايصرافي و دادستان، متهم را بيگناه تشخيص ميدهند و حاضر به ارتکاب چنين ظلمينميشوند. آقاي ضرابي در يک مصاحبهي مطبوعاتي بعد از پيروزي انقلاب از ماجراپرده برداشت و گفت: «بارها مرا زير فشار قرار دادند که بازپرس دادسراي آبادان را وادارکنم براي عبدالرضا آشور کيفرخواست صادر کند، امّا من زير بار اين دروغ بزرگ نرفتم،در نتيجه اختلاف بين باهري و شريفامامي اوج گرفت. شريفامامي از باهري مصراًميخواست که در جهت اجراي نيات شاه براي خواباندن سر و صداي فاجعهي سينمارکس عبدالرضا آشور را عامل اين جنايت معرفي کنم و باهري همهي اين فشار را به منمنتقل ميکرد؛ امّا ميدانستم که آشور شخص بيکاري بيش نيست که ميخواسته ازطريق مرز عراِ براي کار به کشورهاي خليجفارس برود.» وي اضافه کرد: «مرا در تهراندر جلسهاي با حضور ارتشبد ازهاري، شريفامامي و سپهبد مقدم رئيس ساواک شرکتدادند. در اين جلسه بار ديگر مرا تهديد کردند که بايد براي فيصله دادن به ماجراي سينمارکس، آشور را به عنوان عامل اين جنايت معرفي کنم. من زير بار نرفتم. در نتيجهشريفامامي دکتر باهري راـ که قبلاً تمايلي به اين کار نداشتـ به کاخ شاه فرستاد. درآنجا بود که شاه، باهري را از وزارت دادگستري برکنار کرد». بار ديگر ضرابي را به تهراناحضار کردند. ضرابي بر اعتقاد خود پافشاري کرد و خواستار ارسال پرونده به تهرانشد. پرونده را به تهران ارسال کردند و قضات تهران نيز نظر دادستان آبادان را تأييدکردند، امّا آنها را تحت فشار قرار دادند و «رئيس ساواک به قضات گفت که شاه براي اومهلت تعيين کرده است تا آشور را به عنوان عامل اصلي جنايات آبادان معرفي کند و سرو صداها را بخواباند.»
شاه نيز در آخرين کتاب خود به اين موضوع اشاره ميکند و مينويسد: «مقصر واقعيبه عراِ گريخت و در آنجا دستگير شد. اعترافات او ثبت شد؛ ولي قضاتي که مرعوبشده يا جبون بودند بر اين قضيه سرپوش نهادند. فقط اين شخص بود که ميتوانستبگويد اين جنايت را به نيابت از طرف چه کسي مرتکب شده بود.» البته شاهميدانست اگر قرار بود قضات مرعوب شوند، در آن زمان بايد مرعوب ساواک وشهرباني رژيم ميشدند.
آقاي صرافي بازپرس پروندهي سينما رکس نيز به دادسراي ويژهاي که بعد از انقلاببراي رسيدگي به اين موضوع تشکيل شد اظهار کرد: هاشم آشور که بعداً معلوم شدهاشم منيشدزاده، کارگر ريل شادگان و ساکن خرمشهر است، فقط به خاطر فقر وبدبختي و براي کار به عراِ رفته بود. وي تحت فشار در کمتيه مشترک تهران افرادبيگناهي را به عنوان همدست معرفي کرده بود، ولي من زير بار صدور قرار مجرميتنرفتم. رژيم تلاش ميکرد که وانمود کند «مسببين حادثه، روحانيت مبارز تحت رهبري»امام خميني بودهاند، «روياي طلايي و خيالي ساواک به اين شکل بود که اينجانب درمقابل راديو و تلويزيونهاي دنيا که قرار بود در آبادان حاضر باشند، حاضر شوم و بامتهمي که ساختهي دست آنها بود و به اقارير بيسروته او و معرفي افراد بيگناهميخواستند جامهي حقيقت پوشانده و چنين اعلام کنند که سينما رکس توسط عمّالبيگانه منجمله قذافي در ارتباط با رهبر انقلاب و به دستور روحانيون مبارز اين فاجعه بهوجود آمده» امّا «با مقاومت اينجانب مواجه شد حتي’ حاضر به استعفاي از شغل خودشدم.»
ساواک بعد از شکست در اين سناريو، گزارشي را مبني بر اين که عبدالرضا آشورمهندس برِ و مرتبط با چريکهاي بينالمللي بوده در اختيار روزنامه ديلي تلگرافميگذارد و روزنامه نيز مبادرت بر چاپ ميکند. امّا اين نيز مورد قبول مردم داخل وخارج قرار نگرفت. فاجعهي سينما رکس خشم مردم ايران را در سرتاسر کشوربرانگيخت. آبادان يک پارچه عليه رژيم قيام کرد. گرچه دولت از اعلام حکومت نظاميدر آبادان شرمگين بود، ولي عملاً در آبادان حکومت نظامي برقرار کرد و تا هفتمکشتهشدگان تعداد بسياري از مردم آبادان با ضرب گلوله نيروهاي رژيم شهيد و مجروحشدند. مردم در شهرهاي مشهد، کرمان، تهران، قم و چند شهر ديگر تظاهرات خونينيبه دفاع از مردم آبادان برپا کردند. رژيم نه تنها نتوانست از اين اقدام ناجوانمردانه استفادهکند، بلکه شدت نفرت مردم موجب سقوط دولت آموزگار گرديد.
منبع:کتاب “يکسال مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه” ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي،روح الله حسينيان
فاجعه آتش سوزي سينما رکس آبادان توسط عُمال رژيم پهلوي (???? ش)
در چنين روزي (?? مرداد سال ???? ه.ش) سينما رکس آبادان به دست عمال محمد رضا پهلوي به آتش کشيده شد. در اين فاجعه عمدي سينما که از سوي ساواک و عوامل رژيم سفّاک پهلوي جهت بد نام کردن انقلاب اسلامي مردم ايران به وقوع پيوست، ??? نفر به طرزي فجيع کشته شدند. در جريان اين آتش سوزي، تماشاگران سينما که در آن روزحدود ??? نفر بودند، براي فرار از مهلکه به طرف درهاي خروجي روي آوردند، ولي درها را بسته يافتند. انتشار اين خبر و نمايش فيلم ها و عکس هاي اين فاجعه، افکار عمومي را به شدت جريحه دار ساخت. اما رژيم شاه با متهم کردن نيروهاي انقلابي در اين حادثه ضد انساني، قصد داشت تا انقلابيون مسلمان را افرادي متحجّر و مخالف با هنر و ضد مردم نشان دهد که در اين هدف خود ناکام ماند و مردم بيشتر حرف مخالفان را که رژيم را در اين فاجعه متهم مي کرد، مي پذيرفتند.
پيام امام خميني (قدس سره) به مردم مسلمان درباره فاجعه به آتش کشيدن سينما رکس آبادان:
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت عمومي اهالي محترم آبادان ايدهم الله تعالي
دريافت خبر بسيار فجيع به آتش کشيدن چند صد تن هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تاثر و تاسف شديد گرديد. من گمان نمي کنم هيچ مسلماني بلکه انساني دست به چنين فاجعة وحشيانه اي بزند جز آنانکه به نظاير آن عادت نموده اند و خوي درندگي و وحشگيري آنان را از انسانيت بيرون برده باشد. من تاکنون اطلاع کافي ندارم لکن آنچه مسلم است اين عمل غير انساني و مخالف با قوانين اسلامي از مخالفين شاه که خود را براي حفظ مصالح اسلام و ايران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته اند و با فداکاري از هم ميهنان خود دفاع مي کنند به هر مسلکي باشند، نخواهد بود و قرائن نيز شهادت مي دهد که دست جنايتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انساني ـ اسلامي ملت را در دنيا بد منعکس کند. آتش را به کمربند در سراسر سينما افروختن و بعد توسط مأمورين درهاي آن را قفل کردن، کار اشخاص غير مسلط بر اوضاع نيست.
گفتار شاه که تظاهر کنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده مي دهند و تکرار آن پس از واقعه که اين همان وعده بوده است شاهد ديگري بر توطئه است، نه اينکه واقعاً شاه يک غيبگوي بزرگ است! مصاحبه سابق شاه که ايران را با ملت نابود مي کنم نيز شاهد اين مدعاست. اظهار تأسف و تأثر در بوق هاي تبليغاتي از اشخاصي که هر روز دستشان تا مرفق به خون هم ميهنان ما فرو رفته است شاهد بزرگي است بر نقشه شيطاني شاه و همدستانش، هم آنان که در اکثر شهرهاي ايران دست به کشتارهاي فجيع زده اند.
آيا مردم مظلومي که هر روز به دست همين جنايتکاران به خاک و خون کشيده شده و به وضع بسيار اسفباري کشته شده اند هم ميهنان ما نبوده اند؟ قراين نشان مي دهد که قضيه دلخراش آبادان چون کشتار ساير شهرهاي ايران از يک منشأ به وجود آمده است. آيا از اين جنايت کسي جز شاه و بستگانش اميد نفعي داشته اند؟ آيا تاکنون غير از شاه که هرچند وقت يکبار دست به کشتار وحشيانه مردم مي زند اين قبيل صحنه ها را به وجود آورده است و يا خواهد آورد؟ اين مصيبت دلخراش شاه، شاهکار بزرگي است تا به تبليغات وسيع در داخل و خارج دست زند و به بوق ها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد که هرچه بيشتر براي اغفال مردم اين جنايت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ايران نسبت دهند تا در خارج ملت حق طلب ايران را مردمي که به هيچ ضابطه انساني و اسلامي معتقد نيستند معرفي نمايد.
من به ملت بزرگ ايران اعلام خطر مي کنم، خطر اينکه دستگاه اينگونه اعمال وحشيانه و ضد اسلامي را در ساير شهرهاي ايران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ايران را که با خون خود ريشه درخت اسلام را آبياري مي کنند لوث نمايد. لازم است گويندگان مطلبي را که به نابودي انقلاب رهايي بخش اسلام منجر مي شود براي مردم روشن نمايند.
اين مصيبت بزرگ را به ملت مسلمان ايران بخصوص به مردم ستمديده آبادان و به خانواده هاي داغديده تسليت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شريک مي دانم.
از خداوند تعالي نصرت اسلام و مسلمين و قطع آبادي اجانب و پيوستگان به آنها را خواستارم.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته
روح الله الموسوي الخميني