کدام دست، گوشه گیر
این خرابه ات کرد
و شناسنامه مصیبت
در دستانت گذاشت؟
کدام اندیشه پلید،
چشمهای کوچکت را
گریه خیز ماتمها کرد؟
به کدام جرم، گامهای کودکیات را
اینچنین آواره صحراها کردند؟
این وقاحت ظالم، از روزنه کدام غار
بیرون ریخت که شبهایت را بی ستاره کرد
و شانههایت را بی تکیه گاه؟
دیوارهای ستمگر تاریخ،
چشمهایت را تحمل نتوانستند
و نفسهای معصومت را به چوبها سپردند.
زمین، همیشه اینگونه پنجرهها
را به باد داده است.