صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 61

موضوع: دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير





    چون بشکستم بتوبه‌ام خواندي چست
    کردم توبه، شکستيش روز نخست


    يکدم نه شکسته‌اش گذاري نه درست
    القصه زمام توبه‌ام در کف تست


    گه چون حيوان به خواب و خور زندگيست
    گاهي چو ملايکم سر بندگيست


    سبحان الله اين چه پراکندگيست
    گاهم چو بهايم سر درندگيست


    بنده شدم و نهادم از يکسو خواست
    آزادي و عشق چون همي نامد راست


    گفتار و خصومت از ميانه برخاست
    زين پس چونان که داردم دوست رواست


    سلطان روحست و منزلش دار بقاست
    خيام تنت بخيمه ميماند راست


    از پافگند خيمه چو سلطان برخاست
    فراش اجل براي ديگر منزل


    در پيش عنايت تو يک برگ گياست
    عصيان خلايق ارچه صحرا صحراست


    غم نيست که رحمت تو دريا درياست
    هرچند گناه ماست کشتي کشتي




    امضاء


  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير




    زين غم نکشي که گشتن چرخ بلاست
    هر چند بطاعت تو عصيان و خطاست


    منديش که ناخداي اين بحر خداست
    گر خسته‌اي از کثرت طغيان گناه


    ما بيخور و خوابيم و جهان مطبخ ماست
    ما کشته‌ي عشقيم و جهان مسلخ ماست


    صدمرتبه بالاتر از آن دوزخ ماست
    ما را نبود هواي فردوس از آنک


    خون در دل آرزو ز چشم ترماست
    غم عاشق سينه‌ي بلا پرور ماست


    کالماس بجاي باده در ساغر ماست
    هان غير، اگر حريف مايي پيش آي


    بردار که بيحاصلي از حاصل ماست
    يا رب غم آنچه غير تو در دل ماست


    کز گمشدگانيم که غم منزل ماست
    الحمد که چون تو رهنمايي داريم


    سوداي دلت گوشه نشين دل ماست
    ياد تو شب و روز قرين دل ماست


    تا نقش حيات در نگين دل ماست
    از حلقه‌ي بندگيت بيرون نرود



    امضاء

  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير




    دريا اثري ز اشک آلوده‌ي ماست
    گردون کمري ز عمر فرسوده‌ي ماست


    فردوس دمي ز وقت آسوده‌ي ماست
    دوزخ شرري ز رنج بيهوده‌ي ماست


    در پيکر کفر و دين چو سوزنده تبست
    آن آتش سوزنده که عشقش لقبست


    پيغمبر عشق نه عجم نه عربست
    ايمان دگر و کيش محبت دگرست


    دوري رخ شاهدان خودبين عجبست
    گويند دل آيينه‌ي آيين عجبست


    خود شاهد و خود آينه‌اش اين عجبست
    در آينه روي شاهدان نيست عجب


    هستي و توابعش زما منکوبست
    از ما همه عجز و نيستي مطلوبست


    اين قدرت و فعل از آن بمامنسو بست
    اين اوست پديد گشته در صورت ما


    ور جام مي از کف نگذاري خوبست
    گر سبحه‌ي صد دانه شماري خوبست


    بي‌درد ميا هر آنچه آري خوبست
    گفتي چه کنم چه تحفه آرم بر دوست




    امضاء

  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير




    فارغ ز من سوخته خرمن دل تست
    پيوسته ز من کشيده دامن دل تست


    فارغ‌تر از آن کنم که از من دل تست
    گر عمر وفا کند من از تو دل خويش


    يا آنکه حريم تن سراي غم تست
    دل کيست که گويم از براي غم تست


    ورنه دل تنگ من چه جاي غم تست
    لطفيست که ميکند غمت با دل من


    سر بر خط او نه که سزاي من و تست
    اي دل غم عشق از براي من و تست


    يکدم غم دوست خونبهاي من و تست
    تو چاشني درد نداني ورنه


    وين سوختگيهاي من از خامي تست
    ناکاميم اي دوست ز خودکامي تست


    رسوايي من باعث بدنامي تست
    مگذار که در عشق تو رسوا گردم


    اي زبده‌ي هشت و چار وقت مددست
    اي حيدر شهسوار وقت مددست


    اي صاحب ذوالفقار وقت مددست
    من عاجزم از جهان و دشمن بسيار



    امضاء

  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير




    وان سکه‌ي زر بين که بپول افتادست
    اسرار ملک بين که بغول افتادست


    اکنون بترانه‌ي کچول افتادست
    وان دست برافشاندن مردان زد و کون


    دردم که دلم بدرد حاجتمندست
    عشقم که بهر رگم غمي پيوندست


    شکرم که مدام خواهشم خرسندست
    صبرم که بکام پنجه‌ي شيرم هست


    کز هر چه تمام‌تر بود بنمودست
    نقاش رخت ز طعنها آسودست


    گويي که کسي برزو فرمودست
    رخسار و لبت چنانکه بايد بودست


    از باده‌ي مستي تو پيمانه خورست
    در عالم اگر فلک اگر ماه و خورست


    بيرون زمکاني و مکان از تو پرست
    فارغ زجهاني و جهان غير تو نيست


    ماهي سريشمين بدريا بارست
    پي در گاوست و گاو در کهسارست


    زه کردن اين کمان بسي دشوارست
    بز در کمرست و توز در بلغارست



    امضاء

  7. Top | #16

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير




    رخسار نگار چارده ساله پرست
    اي برهمن آن عذار چون لاله پرست


    خورشيد پرست شو نه گوساله پرست
    گر چشم خداي بين نداري باري


    آسوده‌ترست هر که درويش ترست
    آلوده‌ي دنيا جگرش ريش ترست


    چون به نگري بار برو بيش ترست
    هر خر که برو زنگي و زنجيري هست


    وز خون کرم نعمت الوان بفرست
    يا رب سبب حيات حيوان بفرست


    از سينه‌ي ابر شير باران بفرست
    از بهر لب تشنه‌ي طفلان نبات


    نمرودانرا پشه چو پيلي بفرست
    يا رب تو زمانه را دليلي بفرست


    موسي و عصا و رود نيلي بفرست
    فرعون صفتان همه زبردست شدند


    بر بنده‌ي بي‌نوا نوايي بفرست
    اي خالق خلق رهنمايي بفرست


    رحمي بکن و گره گشايي بفرست
    کار من بيچاره گره در گرهست



    امضاء

  8. Top | #17

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير




    جز دوزخ و فردوس مکاني دگرست
    ما را بجز اين جهان جهاني دگرست


    قوالي و زاهدي از آني دگرست
    قلاشي و عاشقيش سرمايه‌ي ماست


    آن يک نفس از براي يک همنفسست
    سرمايه‌ي عمر آدمي يک نفسست


    مجموع حيوت عمر آن يک نفسست
    با همنفسي گر نفسي بنشيني


    از باده‌ي عشق ديگري مدهوشست
    گفتي که فلان ز ياد ما خاموشست


    از گرمي خون دل من در جوشست
    شرمت بادا هنوز خاک در تو


    وصل تو بهر جهت که جويند خوشست
    راه تو بهر روش که پويند خوشست


    نام تو بهر زبان که گويند خوشست
    روي تو بهر ديده که بينند نکوست


    غم خوش نبود وليک غمهاش خوشست
    دل رفت بر کسيکه سيماش خوشست


    در جان سخني نيست، تقاضاش خوشست
    جان ميطلبد نميدهم روزي چند




    امضاء

  9. Top | #18

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير





    جان در غم تو بر سر کار خويشست
    دل بر سر عهد استوار خويشست


    الا غم تو که برقرار خويشست
    از دل هوس هر دو جهانم بر خاست


    لا بل که عيان در همه آفاق حقست
    بر شکل بتان رهزن عشاق حقست


    والله که همان بوجه اطلاق حقست
    چيزيکه بود ز روي تقليد جهان


    چون زرق بود که ديده در خون غرقست
    گريم زغم تو زار و گويي زرقست


    ني‌ني صنما ميان دلها فرقست
    تو پنداري که هر دلي چون دل تست


    رازم همه در سينه‌ي بي کينه شکست
    گنجم چو گهر در دل گنجينه شکست


    چون پاره‌ي آبگينه در سينه شکست
    هر شعله‌ي آرزو که از جان برخاست


    بالاي شبم کوته و پهنا تنگست
    آنشب که مر از وصلت اي مه رنگست


    شب کور و خروس گنک و پروين لنگست
    و آنشب که ترا با من مسکين جنگست




    امضاء

  10. Top | #19

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير



    دارم دلکي که زير صد من سنگست
    دور از تو فضاي دهر بر من تنگست


    جانيست که بردنش اجلرا ننگست
    عمريست که مدتش زمانرا عارست


    نرادي او بنقش کم ساختنست
    نرديست جهان که بردنش باختنست


    برداشتنش براي انداختنست
    دنيا بمثل چو کعبتين نردست


    من خود دانم کرا غم کار منست
    آواز در آمد بنگر يار منست


    خيزم بچنم که گل چدن کار منست
    سيصد گل سرخ بر رخ يار منست


    حيدر بجهان همدم و همراز منست
    تا مهر ابوتراب دمساز منست


    مشکن بالم که وقت پرواز منست
    اين هر دو جگر گوشه دو بالند مرا


    بيگانه نمي‌شود مگر خويش منست
    عشق تو بلاي دل درويش منست


    منزل منزل غم تو در پيش منست
    خواهم سفري کنم ز غم بگريزم



    امضاء

  11. Top | #20

    عنوان کاربر
    همكار انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    71
    نوشته
    12,711
    صلوات
    3110
    دلنوشته
    10
    صل الله علیک یا مولانا یا صاحب الزمان
    تشکر
    8,860
    مورد تشکر
    7,618 در 2,112
    وبلاگ
    7
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض پاسخ : دیوان اشعار ابوسعيد ابوالخير



    وز شب گرهي فگنده کين موي منست
    از گل طبقي نهاده کين روي منست


    و آتش بجهان در زده کين خوي منست
    صد نافه بباد داده کين بوي منست


    عشقي که کسش چاره نداند اينست
    درديکه ز من جان بستاند اينست


    آنشب که به روزم نرساند اينست
    چشمي که هميشه خون فشاند اينست


    نه کشف يقين نه معرفت نه دينست
    آنرا که فنا شيوه و فقر آيينست


    الفقر اذا تم هو الله اينست
    رفت او زميان همين خدا ماند خدا


    گه آب درو تلخ و گهي شيرينست
    دنيا بمثل چو کوزه‌ي زرينست


    کين اسب عمل مدام زير زينست
    تو غره مشو که عمر من چندينست


    جور تو از آنکشم که روي تو نکوست
    اي دوست اي دوست اي دوست اي دوست


    اي بيخبران بهشت با دوست نکوست
    مردم گويند بهشت خواهي يا دوست



    امضاء

صفحه 2 از 7 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi