صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 35

موضوع: سید الباکینم و در عشق غوغا می کنم * اشعاری در رثای امام سجاد(ع) *

  1. Top | #11

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت
    حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت

    در حیـرتم کـه سلسله آهنین مگـر
    جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت


    زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس
    غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت

    دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو
    تن‌هایشان به روی زمین بود، سر نداشت


    سنگت زدند بـر سر بازارهای شام
    با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت

    هجـده سـر بریـده برایت گریستند
    آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت


    سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت
    یک سایبان به جز سرِ پاکِ پدر داشت

    حـال تـو بـود در دل گـودال قتلگاه
    چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت


    مهمـان شـام بـودی و بهر تو میزبان
    جز گوشة خرابه مکانی دگر نداشت

    سوز شما به سینه«میثم» اگر نبود
    اینقدر نخل سوخته او ثمر نداشت


    شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار


    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ



  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #12

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    هر صبح و ظهر و شام و سحر ضجه میزنی
    همراه اشک و سوز جگر ضجه میزنی

    سجاد خانواده ای و وقت نافله
    بر آخرین نماز پدر ضجه میزنی


    از داغ آن سفر که تورا پیر کرده است
    وقتی که میروی به سفر ضجه میزنی

    حق داری ای امام جوانم به دیدن
    شمشیر و تیغ وتیر و تبر ضجه میزنی

    بر پاره پاره پیکر پیغمبر حسین
    بر گریه پای نعش پسر ضجه میزنی

    گاهی به سوی مشک و علم خیره میشوی
    با یاد زخم های قمر ضجه میزنی


    وقتی که میرسی به کنار شریعه ای
    بر سر عبا و دست به کمر ضجه میزنی

    بادیدن سواره نظام های لشگری
    با دیدن عمود و سپر ضجه میزنی


    لالاییِ ...ربابه امانت بریده است
    با یاد حلق و تیر سه پر ضجه میزنی

    "وقت غروب..." ، "عمه..." ، "علیکن بالفرار..."
    با "آتش" و "خیام" و "خطر" ضجه میزنی


    در کربلا چه دیده ای آخر که روضه خوان
    تا میرسد به "سینه" و "سر" ضجه میزنی

    اینطور که پیش میروی از دست میروی
    آقای من بس است چقدر ضجه میزنی ؟؟


    شاعر : علیرضا خاکساری

    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  4. Top | #13

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    امروز اگر بی سر و سامان تو هستیم
    فردا به جزا دست به دامان تو هستیم

    در طالع برگشته اگر هیچ نداریم
    خوش بخت از اینیم که از آن تو هستیم


    مانند کویری که ترک خورده و خشک است
    ما منتظر بارش باران تو هستیم

    هنگام دعا بارش باران که شرو شد
    خندان شده بودیم که گریان تو هستیم


    کافی ست فقط گوشه چشمی بنمایی
    بی چون و چرا در پی فرمان تو هستیم

    امروز نه والله که از روز قیامت
    ما ریزه خور سفره احسان تو هستیم

    در مسلک ما رسم بر این است که گوییم
    یا حضرت سجاد ثنا خوان تو هستیم

    شاعر:حامد ظفر


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 06-11-2015 در ساعت 18:02
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ


  5. Top | #14

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    داغی نشانده بر جگرت، یاد کربلا
    خون می رود ز چشم ترت، یاد کربلا

    زینب، سکینه، گریه و طفل رباب و آب
    می آورند در نظرت، یاد کربلا

    با زخمی از تسلَیِ زنجیرِ سلسله

    مانده به روی بال و پرت، یاد کربلا

    با خطبه های بی بدلت زنده کرده ای
    در لحظه لحظـۀ سفرت، یاد کربلا

    از قتل صبر روضه بخوان ای امام صبر

    با سوزِ آه شعله ورت، یاد کربلا

    از سجده های لشکر شمشیر و نیزه ها
    از خنجر و سر پدرت، یاد کربلا

    از لحظه ای که غارت خیمه شروع شد

    آتش گرفت دور و برت، یاد کربلا

    تا صبح حشر ضامن این دین و پرچم است
    یاد محــرم و صــفرت، یـاد کربــلا

    این جلوه های اشکِ عزا در صحیفه است
    یاد خدا، شب و سحرت، یاد کربلا


    محمد رضا رضایی




    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


  6. Top | #15

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    کوچه های مدینه و بوی
    زخم های تنی که می آید

    چشم های سپید یعقوب و
    بوی پیراهنی که می آید

    مرد سجّاده ای که درک نکرد
    هیچ کس آیه ی مقامش را

    در هیاهوی شهر کوفه نداد
    هیچ کس پاسخ سلامش را



    تا عزاداریش شروع شود
    دیدن شیرخواره ای کافی ست

    تا صدایش به گوش ما برسد
    دیدن گوشواره ای کافی ست


    وقت افطار کردنش هر شب
    تا که چشمش به آب می افتاد

    تشنگی ضریح لب هایش
    یاد طفل رباب می افتاد


    من نمی دانم این که خاکستر
    چه به روز سر امام آورد

    زیر زنجیر، پیکر زردش
    معجزه بود اگر دوام آورد

    گیرم از دست کوفه راحت شد
    سنگ طفلان شام را چه کند؟

    گیرم از دست کوچه سنگ نخورد
    مردم پشت بام را چه کند؟


    تا که این مرد قافله زنده ست
    حرفی از طفل کاروان نزنید

    پیش این مرد گریه، جانِ حسین
    حرفی از چوب خیزران نزنید




    شاعر: علی اکبر لطیفیان

    امضاء


  7. تشكرها 2


  8. Top | #16

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن زنان
    تاریخ عضویت
    June 2012
    شماره عضویت
    2988
    نوشته
    8,405
    صلوات
    14
    دلنوشته
    1
    خدایا به تو پناه میبرم از شر همه بدیها و ناملایمات زندگی پناهم ده که جز تو پناهی ندارم
    تشکر
    21,156
    مورد تشکر
    24,923 در 7,352
    وبلاگ
    1
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    من بر این ماه که بر نیزه نشسته پسرم
    پاره پاره شده همچون لب بابا جگرم


    من جگر پاره آن بزم شرابم والله
    خیزران رنگ گرفت از لب زخم پدرم

    اینکه آتش به سرم ریخته شد دردی نیست
    عکس رخساره نیلی است در این چشم ترم


    لرزه بر پیکرش افتاد کنیزش خواندند
    من خجالت زده از خواهر نیکو سیُرم

    خارجی و پسر خارجیان گفت به من
    آنکه با زخم زبان کرده چنین خونجگرم


    خواهر کوچک من گوشه ویران جان داد
    هر سحر یاد همان غربت وقت سحرم




    جواد حیدری




    امضاء



  9. Top | #17

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض



    دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را
    در یک غروب سرخ بلای عدیده را

    با ناله ام زمین زمان گریه می کتد
    از مادر ارث برده ام این اشک دیده را


    من با همین لبان خودم نیمه های شب
    بوسه زدم گلوی بریده بریده را

    یعقوبم و بدست خودم بین بوریا
    چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را

    یادم نمی رود که چگونه مقابلم
    بستند دست عمۀ قامت خمیده را

    یادم نمی رود سر شب لحظۀ فرار
    فریادهای دختر گیسو کشیده را

    هنگام جابه جائی سر روی نیزه ها
    دیدم شکاف هنجر و خون چکیده را

    لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد
    دیدم سپاه روی بدن ها دویده را


    یک تار موی عمۀ ما را کسی ندید
    پوشانده بود نور حسین این حمیده را

    بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی
    خون کرده صحنه ای دل مهنت کشیده را

    دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش
    طفل یتیم و وحشت و رنگِ پریده را



    شاعر : قاسم نعمتی


    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 26-10-2016 در ساعت 07:45
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  10. Top | #18

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض




    ای دعـا گشتـه دعـا بـا نفـس روح‌ فزایت
    وی اجـابت زده هنگـام دعـا بوسه به پایت

    چشم اربـاب کـرم از همه ‌سو باز به دستت
    دست اربـاب دعـا بستـه بـه دامـان ولایت


    عاشق خُلق نکویت همه جا دوست و دشمن
    دشمن و دوست کند از دل و جان مدح و ثنایت

    کثـرت خلـق الهـی همـه از یمـن وجودت
    وسعت مـلک خداونـد بود صحن و سرایت


    مصحف تو که زبـور و صحف آل رسول است
    وحـی‌ مُنزَل بُـوَد ای روح مناجـات، دعایت

    تـو گـل سرسبـد گلشـن کشتـی نجــاتی
    رخ گـل انداختــه از بوسـۀ مصباح هدایت


    گــره از کـار فـروبستــۀ عالم تـو گشایی
    گر چه بسته است به زنجیر، ید عقده‌گشایت

    ملک و جن و بشر، ارض و سما گوش، سراپا
    تا دل شب شنوند از لب جان‌بخش، صدایت

    حلقـۀ سلسله‌ها یکســره در حلقۀ ذکرت
    به فلک مـی‌رسد از حلقـۀ زنجیـر، ثنایت

    گل لبخند تو بر سنگ لب بام، عجیب است
    با وجودی که کند سنگ عدو گریه برایت


    تو پیـام‌آور خــون گلـوی خـون خـدایی
    بـوده در کرب‌و‌‌بلا مقتل خون غار حرایت

    هیجده داغ بـه دل داشتـی و باز شکفتی
    ای زده صبر و رضا خنده به لبخنـد رضایت

    جای تو همچو خداوند بـود در دل مؤمن
    ظاهراً دید عـدو گوشۀ ویران شده جایت

    می‌دمـد از نفس روح‌فـزا بــوی حسینت
    می‌زند مـوج ز فریـاد درون خون خدایت

    نسل‌هـا یکسره چشم‌اند به دیـدار جمالت
    نسل‌هـا یکسره گوش‌اند بـه آوای رسایت

    سعی تـو بــوده ره قـرب الــی‌ الله تعالی
    کربلا مـروه شـده، شـام بلا بـود صفایت

    به پدر حکم شهادت به تو فرمان اسارت
    بـا حسین‌بن‌علـی بـود یکـی جام بلایت

    با وجودی که دو بازوی تو در سلسله بسته
    بـود از چـار طـرف دیدۀ سائل به عطایت

    بستـه درهای جهان بر تو و پشتِ درِ بسته
    ملک و جن و بشـر، یکسره هستند گدایت

    این عجب نیست که چون پای به محراب‌گذاری
    ذات معبـود دهــد سیــد عبــاد، نـدایت


    نه عجب گر ملک العرش کند سرمۀ چشمش
    آن غبـاری کـه ز صحـرا بنشیند به ردایت

    «میثم» و سایۀ لطف تـو و فـردای قیامت
    ای پنـاه همـه در روز جــزا ظـل همایت




    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  11. Top | #19

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,804
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,472
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    لاله سرخ شهادت تن تب دار من است
    چشمه ی فیض خدا چشم گهر بار من است

    حافظ خون پیام شهدای ره دین
    لب گویای من و دیده خونبار من است


    داغ یک دشت شهید و غم یک دشت اسیر
    این همه بار گران بر تن بیمار من است

    پای در سلسله و دست به دامان وصال
    دشمن از بی خردی در پی آزار من است


    دشمنم بسته به زنجیر ولی غافل از آن
    که بر انداختن ریشه او کار من است

    تا بر اندازی بنیاد ستم می جنگم
    اشک من منطق من حربه ی پیکار من است


    پرچم نهضت خونین شهیدان خدا
    گرچه بر دوش من و عمه افکار من است

    صبر را بین که در این مرحله از وادی عشق
    سخت بیمارم و او باز پرستار من است


    آنکه در کرببلا بود انیس پدرم
    درره شام بلا مونس و غمخوار من است

    در کنار شهدا جان مرا باز خرید
    عمه ام بعد خداوند نگهدار من است


    خواهر کوچک من همچو گلی پرپر شد
    اشک طفلان زغمش شمع شب تار من است

    از غم اصغر و اکبر جگرم می سوزد
    آه از این غم که خداوندخبر دار من است


    در ره آل عیل عمر مؤید طی شد
    شاهد زنده من دفتر اشعار من است





    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************




  12. Top | #20

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,804
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,472
    مورد تشکر
    204,209 در 63,585
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    کاش ما هم کبوترت بودیم
    آستان بوس محضرت بودیم


    کاش با بالهای خاکی امان
    لااقل سایه گسترت بودیم

    کاش ما هم به درد می خوردیم
    فرش قبر مطهرت بودیم


    کاش می سوختیم از این غربت
    شمع بالای بر بسترت بودیم

    کاش می شد که محرمت بودیم
    عاشقانه ابوذرت بودیم


    کاش در کوچه ی بنی هاشم
    پیش مرگان مادرت بودیم

    کاش ماه محرمی آقا
    یک دهه پای منبرت بودیم


    کاش می شد که گریه کن های
    روضه ی تیغ و حنجرت بودیم

    کاش می شد که سینه زن های
    نوحه ی گریه آورت بودیم


    کاش در روز تشنگی، محشر
    باده نوشان ساغرت بودیم

    در قیامت به گریه می گوئیم:
    کاش، ای کاش، که نوکرت بودیم


    سروده ی وحید قاسمی



    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi