امام حسین(ع) هم در شب عاشورا به یارانشان فرمود: من مولای شما هستم؛ اگر میخواهید بروید، بروید. دشمن مرا میخواهد و من را خواهند کشت. اگر بایستید هم فایدهای ندارد، اگر از روی محبت هم میخواهید بمانید، فایدهای ندارد. مرا خواهند کشت، بروید.
(ثُمَّ جَاءَ اللَّیْلُ فَجَمَعَ الْحُسَیْنُ ع أَصْحَابَهُ ... فَقَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَصْلَحَ مِنْکُمْ وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی ... فَإِنَّهُمْ لَا یُرِیدُونَ غَیْرِی؛ اللهوف/ص90)
همه متحیر مانده بودند که چه جوابی بدهند. امام حسین(ع) فرمود: عباسم! با شما هم هستم! امام حسین(ع) با این کار چند نشانه زد. یکی اینکه عباس(ع) که مانند عبدی در مقابل مولای خودش ساکت بود به حرف بیاید و چیزی بگوید. دوم اینکه عباس(ع) به دیگران یاد بدهد که چه جوابی باید بدهند. شرح کلام حضرت عباس(ع) این بود که: آقا! ما که به درد شما نمیخوریم و جلوی شهید شدن شما را نمیتوانیم بگیریم، یعنی برگردیم و شما شهید شوید و ما بعد از شما زنده باشیم؟! یا ابا عبدالله به ما رحم کن! بعد از حضرت عباس(ع) دیگران یاران اباعبدالله(ع) هم تبعیت کردند و کلام ابالفضل(ع) را ادامه دادند.
(فَقَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ أَبْنَاؤُهُ وَ أَبْنَاءُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ وَ لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَى بَعْدَکَ لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِکَ أَبَداً بَدَأَهُمْ بِذَلِکَ الْقَوْلِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِیٍّ ع ثُمَّ تَابَعُوه؛ همان)
سپس امام حسین(ع) اجازه داد که آنها کشته شوند. اگر حضرت اجازه نمیدادند، همه باید برمیگشتند و میرفتند. آقا اذن شهادت دادند. اخلاق امام زمان(عج) هم مثل اخلاق امام حسین(ع) است. باید از حضرت خواهش کنیم تا اجازه بدهد که در راهش جانبازی کنیم و شهید شویم، نه اینکه جان خود را برداریم و فرار کنیم.