صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 71

موضوع: تاريخ اسلام از منظر قرآن

  1. Top | #41

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    7751
    نوشته
    3,197
    صلوات
    358
    دلنوشته
    4
    صلوات بر محمد وآل محمد و اقا امام زمان (عج)
    تشکر
    897
    مورد تشکر
    1,488 در 556
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    پيامبر درس نياموخته
    پيامبر خدا در دوران كودكى و جوانى هرگز نزد استادى درس نخواند و خواندن و نوشتن نياموخت و اين شايد يكى از عنايتهاى خاص خداوند بود كه وقتى آيات بلند قرآنى را بر مردم بخواند، كسى نپندارد كه او اين مطالب را از پيش خود ساخته يا از كتابها آموخته است . گفته اند در آن زمان در تمام قريش تنها هفده نفر بودند كه خواندن و نوشتن مى دانستند.(84)
    در چندين آيه پيامبر خدا ((اُمى )) خوانده شده و او كسى است كه درس نخوانده و از كتاب و قلم بيگانه است . ((امى )) برگرفته از ((ام )) به معناى مادر است ؛ يعنى بر اصل ولادت خود از مادر باقى مانده و چيزى نياموخته است . به اعتقاد برخى از ((امت )) است ؛ يعنى مردم عادى كه خواندن و نوشتن نمى دانند:
    فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللّه (85)
    پس به خدا و فرستاده او - كه پيامبر درس نخوانده است كه به خدا ايمان دارد - بگرويد.
    هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُم ...(86)
    اوست آن كس كه در ميان بى سوادان فرستاده اى از خودشان برانگيخت .
    بعضى گفته اند اُمى نه به معناى درس نياموخته بلكه به معناى اهل مكه است . چون يكى از نامهاى مكه ((ام القرى )) است و در نسبت به آن امّى گفته مى شود؛ ولى اين سخن نادرست است . زيرا اولا بر طبق قاعده ادبى در نسبت به يك اسم عَلَم مركب كه از دو كلمه تشكيل شده كلمه دوم در نظر گرفته مى شود. بنابراين در نسبت به ام القرى بايد قروى گفته شود. دوم : در قرآن به كسانى از يهود كه سواد نداشتند امّى گفته شده است ، در حالى كه آنان اهل مكه نبودند:
    وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاّ أَمانِي (87)
    و [بعضى ] از آنان بى سوادانى هستند كه كتاب [خدا] را جز خيالات خامى نمى دانند، و فقط گمان مى برند.
    اگر آن حضرت خواندن و نوشتن مى دانستند پيروان باطل درباره حقيقت او و آياتى كه مى خواند ترديدهايى مطرح مى كردند قرآن در اين باره مى فرمايد:
    وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون (88)
    و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى خواندى و با دست [راست ] خود [كتابى ] نمى نوشتى ، و گرنه باطل انديشان قطعا به شك مى افتادند.
    امضاء






  2. آیه های انتظار

    آیه های انتظار


    لیست موضوعات تصادفی این انجمن

     

  3. Top | #42

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    7751
    نوشته
    3,197
    صلوات
    358
    دلنوشته
    4
    صلوات بر محمد وآل محمد و اقا امام زمان (عج)
    تشکر
    897
    مورد تشکر
    1,488 در 556
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    از نظر تاريخى هرگز رخ نداد كه پيامبر در طول عمر خود چيزى بنويسد. او براى نوشتن قرآن يا نامه ها و پيامهاى خود نويسندگانى ويژه داشت حتى در مواردى نقل شده كه كاتب آن حضرت چيزى را نوشته و كلمه اى مورد اختلاف واقع شده و حضرت فرموده دست مرا روى آن كلمه بگذاريد؛ مانند پيمان نامه ميان او و بنى ثقيف درباره ربا كه بايد بنى ثقيف از آن پرهيز مى كردند. چون در اين باره اختلاف شد حضرت فرمود: دست مرا روى آن كلمه (ربا) بگذاريد. وقتى گذاشتند آيه مربوط به حرمت ربا را تلاوت نمود و آن را پاك كرد.(89)
    همچنين در صلح حديبيه كه على بن ابى طالب (ع) صلح نامه ميان پيامبر و مشركان را نوشت مشركان به نوشتن عبارت ((رسول الله )) در كنار محمد اعتراض كردند و گفتند: بايد اين عبارت پاك شود، ما محمد را پيامبر نمى شناسيم . على (ع) گفت : من نمى توانم اين كلمه را پاك كنم . پيامبر فرمود: انگشت مرا روى آن كلمه بگذار تا من خودم پاك كنم .(90)
    از طرفى مى دانيم كه در روزهاى آخر عمر پيامبر (ص) وقتى آن حضرت در بستر بيمارى بود و گروهى از اصحاب هم نزد او بودند، فرمود: كاغذ و قلمى بياوريد تا چيزى بنويسم كه پس از من هرگز گمراه نشويد. يكى از حاضران از اين كار جلوگيرى كرد و با جسارت تمام گفت : او هذيان مى گويد!(91)

    بعضى اين رويداد را دليل بر آن دانسته اند كه پيامبر خود مى توانست بنويسد؛ در صورتى كه اين امر هرگز نمى تواند دليل آن باشد چون هدف پيامبر نوشته شدن وصيت نامه بود و بر طبق معمول آن را يكى از كاتبان مى نوشت و اينكه نوشتن را به خود نسبت مى دهد بدان سبب است كه بزرگان معمولا كار كارگزاران را به خود نسبت مى دهند.
    امضاء





  4. Top | #43

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    7751
    نوشته
    3,197
    صلوات
    358
    دلنوشته
    4
    صلوات بر محمد وآل محمد و اقا امام زمان (عج)
    تشکر
    897
    مورد تشکر
    1,488 در 556
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ديدار با بحيراى راهب

    پيامبر خدا (ص) در سن نُه تا سيزده سالگى در يكى از سفرهاى تجارتى تابستانى قريش در حدود سال 583 ميلادى همراه عمويش ابوطالب با كاروانى به شام مسافرت كرد. وقتى كاروان به نزديكى شهر بُصرا رسيد، راهبى كه آنجا در صومعه اش زندگى مى كرد، متوجه شد كه ابرى پيوسته بر سر يكى از كاروانيان سايه افكنده يا شاخه درخت سايه خود را بر او مى گستراند.
    راهب مسيحى كه نامش ((بحيرا)) بود، از همه كاروانيان دعوت كرد مهمان او باشند، آنها پذيرفتند، اما محمد (ص) را كه كودكى كوچك تر از همه بود جا گذاشتند. بحيرا در ميان مهمانانش آنچه را مى جست ، نيافت ؛ يعنى كسى كه چهره اش در كتابها به عنوان آخرين پيامبر ترسيم شده بود. از آنها پرسيد كه آيا آنها همگى آمده اند؟ وقتى فهميد يكى از آنها نيامده بر آمدن او تاءكيد كرد. وقتى آن بزرگوار آمد مدتى به چهره وى نگاه كرد و او را به لات و عزى سوگند داد كه به سؤ الاتش به درستى پاسخ دهد. حضرت فرمود كه هرگز دروغ نگفته و از لات و عزى نفرت دارد. سپس راهب سؤ الاتى كرده و پاسخ شنيد و از مهر نبوت پرسيد و آن را ديد. دستى بر آن كشيد. آن گفتگو و مهر نبوت او را مطمئن كرد كه اين كودك همان پيامبر موعود است .
    راهب ابوطالب را خواست و از او پرسيد: با اين كودك چه نسبتى دارى ؟ ابوطالب گفت : او پسر من است . راهب گفت : نبايد پدر او زنده باشد. ابوطالب گفت : او پسر برادر من است . راهب گفت : پدر او چه شده ؟ ابوطالب گفت : وقتى مادرش به او حامله بود پدرش از دنيا رفت . راهب گفت : درست است . آنگاه به ابوطالب هشدار داد كه پسر برادرش را از شرّ يهود حفظ كند كه او به رسالتى بس بزرگ خواهد رسيد.(92)
    يكبار ديگر هم پيامبر خدا با راهبى در بصرا ملاقات كرده و اين بار در جوانى و همراه با كاروان تجارتى خديجه و در كنار ميسره غلام خديجه بود. پيامبر در كنار درختى در نزديكى دير راهب نشسته بود كه راهب از ميسره پرسيد: اين شخص كيست ؟ او گفت : مردى از قريش است . راهب گفت : زير اين درخت جز پيامبر نمى نشيند.(93) در ملاقات دوم نام راهب در بيشتر منابع ذكر نشده (94) و معلوم نيست كه همان راهب قبلى يا راهب ديگرى بوده است .
    امضاء





  5. Top | #44

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    7751
    نوشته
    3,197
    صلوات
    358
    دلنوشته
    4
    صلوات بر محمد وآل محمد و اقا امام زمان (عج)
    تشکر
    897
    مورد تشکر
    1,488 در 556
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    اين ملاقاتها بهانه اى شد كه بعضى از معاندان و مخالفان اسلام پس از بعثت پيامبر و نزول آيات قرآنى ، پيامبر را متهم كنند كه او مطالب خود را از راهبان دير بصرا فراگرفته و البته غير از اين راهب كسان ديگرى را هم به عنوان معلمان موهوم پيامبر معرفى مى كردند تا از ارزش و عظمت آيات قرآنى بكاهند و اين تهمت بعدها هم از سوى مسيحيان تكرار شد و در طول تاريخ ، همواره آن را مطرح كردند و كتابى به نام مكاشفه بحيرا جعل كردند و آن را به راهب عصر پيامبر نسبت دادند و اين موضوع را در آن گنجاندند.(95)
    رويداد ملاقات پيامبر با راهب در قرآن ذكر نشده ولى تهمتهاى دشمنان اسلام و موضوع تعيين معلم براى پيامبر (ص) در قرآن كريم ياد شده است :
    وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبين (96)
    و نيك مى دانيم كه آنان مى گويند: ((جز اين نيست كه بشرى به او مى آموزد.)) [نه چنين نيست ، زيرا] زبان كسى كه [اين ] نسبت را به او مى دهند غير عربى است و اين [قرآن ] به زبان عربى روشن است .
    وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُون (97)
    و كسانى كه كفر ورزيدند، گفتند: ((اين [كتاب ] جز دروغى كه آن را بر بافته [چيزى ] نيست ، و گروهى ديگر او را بر آن يارى كرده اند.))
    دين پيامبر خدا (ص) پيش از بعثت

    شك نيست كه پيامبر گرامى اسلام (ص) پيش از آنكه در چهل سالگى به پيامبرى برسد، خداشناس و اهل عبادت بود. آنچه مورد پرسش است اينكه آن حضرت در آن دوران چه دينى داشت و به محتواى كدام دين عمل مى كرد؟
    قرآن كريم در اين باره پاسخ مى دهد:
    وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإ يمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى صِر اطٍ مُسْتَقيم (98)
    و همين گونه ، روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم . تو نمى دانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است ؟] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مى نماييم ، و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مى كنى .
    امضاء





  6. Top | #45

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    7751
    نوشته
    3,197
    صلوات
    358
    دلنوشته
    4
    صلوات بر محمد وآل محمد و اقا امام زمان (عج)
    تشکر
    897
    مورد تشکر
    1,488 در 556
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    به نظر مى رسد كه پيامبر اسلام (ص) در دوران پيش از بعثت از شريعت ابراهيم پيروى مى كرد و در آن زمان افرادى كه در مكه خداشناس بودند خود را حنيف و پيرو آيين ابراهيم مى دانستند و حنيف يعنى كسى كه دين درستى دارد.(109) و اين لقب دين ابراهيم است . در قرآن هم آيين ابراهيم دين حنيف معرفى شده است و جالب اينكه به پيامبر اسلام (ص) دستور داده شده كه از آيين پدرش ابراهيم پيروى كند و از زبان پيامبر نقل شده كه من پيرو دين حنيف ابراهيم هستم :
    ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكين (110)
    سپس به تو وحى كرديم كه : ((از آيين ابراهيم حق گراى پيروى كن ، [چرا كه ] او از مشركان نبود)).
    قُلْ إِنَّني هَداني رَبِّي إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ديناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكين (111)
    بگو: ((آرى ! پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است : دينى پايدار، آيين ابراهيم حق گراى ! و او از مشركان نبود.))
    بر طبق اين آيات پيروى پيامبر اسلام (ص) از آيين توحيدى و پاك ابراهيم نه تنها براى او نقص نبود، كه به آن افتخار مى كند.
    دين ابراهيم ريشه اسلام و پيامبر اسلام (ص) تكميل كننده دين اوست :
    ْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمّاكُمُ الْمُسْلِمين ...(112)
    و در دين بر شما سختى قرار نداده است . آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است ] او بود كه قبلا شما را مسلمان ناميد.


    يهود و پيامبر موعود.......
    امضاء





  7. Top | #46

    عنوان کاربر
    عضو وفادار
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    7209
    نوشته
    321
    تشکر
    1,128
    مورد تشکر
    784 در 291
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    يهود و پيامبر موعود

    پيش از بعثت پيامبر اسلام (ص) دانشمندان يهود به استناد كتابهايى كه در اختيارشان بود، نزديك بودن بعثت پيامبرى را در مكه پيش بينى مى كردند. قوم يهود، يهود را از برانگيخته شدن پيامبر موعود آگاه كرده بودند و با توجه به همين پيش بينى ها بود كه هرگاه ميان قوم يهود و مشركان مكه درگيرى رخ مى داد يهودى ها به مشركان مى گفتند: به زودى پيامبرى در مكه مبعوث خواهد شد و جبهه توحيد و خداشناسى به وسيله او بر جبهه شرك غلبه خواهد كرد. بدين گونه آنها از پيروزى نزديك خود بر مشركان سخن مى گفتند.

    ابن هشام (117) از چند تن از اهل مكه نقل مى كند كه گفته اند: ما اهل شرك و بت پرستى بوديم و يهود اهل كتاب . آنها دانشى داشتند كه ما نداشتيم . همواره ميان ما درگيرى بود و هر گاه ما كارى مى كرديم كه خوشايند آنان نبود، به ما مى گفتند: زمان آمدن پيامبرى نزديك شده است و ما همراه با او با شما خواهيم جنگيد و شما را مانند كشته شدن عاد و ارم خواهيم كشت . ما اين سخن را بارها از آنان شنيده بوديم ، اما چون خداوند پيامبرش را مبعوث كرد ما او را كه به سوى خدا دعوت مى كرد، اجابت نموديم و دانستيم كه او همان است كه يهود به ما وعده مى دادند. ما به سوى او پيشى گرفتيم و به او ايمان آورديم ، ولى يهود به او كفر ورزيدند و اين آيه از سوره بقره درباره ما و آنان نازل شده است :

    وَ لَمّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكافِرين (118)
    و هنگامى كه از جانب خداوند كتابى كه مؤ يد آنچه نزد آنان است برايشان آمد، و از ديرباز [در انتظارش ] بر كسانى كه كافر شده بودند پيروزى مى جستند؛ ولى همين كه آنچه [كه اوصافش ] را مى شناختند برايشان آمد، انكارش كردند. پس لعنت خدا بر كافران باد.

    الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُون (119)
    كسانى كه به ايشان كتاب داده ايم ، همان گونه كه پسران خود را مى شناسند، او [=محمد] را مى شناسند؛ و مسلما گروهى از ايشان حقيقت را نهفته مى دارند، و خودشان [هم ] مى دانند.

    امضاء
    بار پروردگارا، دلهاي ما را به باطل ميل مده پس از آنکه به حق هدايت فرمودي و به ما از لطف خود
    رحمتي عطا فرما، که تويي بسيار بخشنده (بي‌منّت).

    آل عمران آیه 8

  8. تشكرها 4


  9. Top | #47

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    7751
    نوشته
    3,197
    صلوات
    358
    دلنوشته
    4
    صلوات بر محمد وآل محمد و اقا امام زمان (عج)
    تشکر
    897
    مورد تشکر
    1,488 در 556
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    البته تنها شمار اندكى از يهوديان در سايه همين آگاهى ها به پيامبر اسلام (ص) ايمان آوردند. ابن هشام علت مسلمان شدن چند تن از يهود بنى قريظه را چنين مى آورد كه دو سال پيش از بعثت پيامبر، يك مرد يهودى به نام ابن هيبان از شام به مدينه آمد. او مردى عابد و زاهد و حاجت روا بود. وقتى مرگ او فرا رسيد و دانست كه به زودى خواهد مرد، به يهوديان گفت : اى گروه يهود، مى دانيد كه چرا من از سرزمين خرّم (شام ) به سرزمين قحطى (حجاز) آمدم ؟ گفتند: خودت بهتر مى دانى . گفت : به اين سرزمين آمدم و در انتظار ظهور پيامبرى بودم كه زمان او نزديك شده است و اين شهر محل هجرت اوست . اميدوار بودم كه مبعوث شود و من از او پيروى كنم . اى قوم يهود، بر او پيشى نگيريد.
    چون پيامبر اسلام مبعوث شد (و به مدينه هجرت كرد) و يهود بنى قريظه را محاصره نمود، جوانانى كه سخنان ابن هيبان را شنيده بودند، گفتند: اى بنى قريظه ، به خدا سوگند كه او همان پيامبرى است كه ابن هيبان از او خبر داده بود. آنها گفتند: او نيست . جوانان گفتند: به خدا اوست و همان صفت را دارد و مسلمان شدند و جان و مال و خانواده خود را نجات دادند.(120)
    قرآن كريم در مقايسه اين دو گروه از يهود - گروهى كه اسلام آوردند و گروه كثيرى كه از پذيرش اسلام سر بر تافتند - مى فرمايد:
    لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ * يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاْخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصّالِحين (121)
    [ولى همه آنان ] يكسان نيستند. از ميان اهل كتاب ، گروهى درستكردارند كه آيات الهى را در دل شب مى خوانند و سر به سجده مى نهند. به خدا و روز قيامت ايمان دارند؛ و به كار پسنديده فرمان مى دهند و از كار ناپسند باز مى دارند؛ و در كارهاى نيك شتاب مى كنند، و آنان از شايستگانند.
    امضاء




  10. تشكرها 2


  11. Top | #48

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    7751
    نوشته
    3,197
    صلوات
    358
    دلنوشته
    4
    صلوات بر محمد وآل محمد و اقا امام زمان (عج)
    تشکر
    897
    مورد تشکر
    1,488 در 556
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    كهانت و پايان يافتن آن با بعثت پيامبر (ص)

    پيش از بعثت پيامبر اسلام (ص) كسانى به عنوان كاهن و جادوگر و غيبگو بودند كه مردم در مشكلات خود به آنها مراجعه مى كردند و از آنها راهنمايى مى خواستند. آنها مدعى بودند كه از عالم غيب خبر دارند و مى توانند از اسرار پنهانى مردم خبر دهند يا آينده ايشان را پيشگويى كنند.(122)
    ابن سينا درباره كهانت مى گويد: گاهى برخى از طبايع از برخى از كارها استفاده كنند. كه به سبب آن ، حس و خيال دچار حيرت و ايستايى ، و نيروى دريافت كننده غيب مستعد مى شود. خبردادن اينان از غيب گاهى برگرفته از ظن قوى و گاهى نيز شبيه به خطابى از يك جن يا هاتف غيبى است و گاهى هم به صورت ديدن روياروى با چشم است ؛ به گونه اى كه صورت غيب را مشاهده مى كند.(123) ابن خلدون معتقد است كه كهانت از خواص نفس انسانى است و نفس انسانى اين استعداد را دارد كه از بشر بودن خود بگلسد و به روحانيت كه بالاتر از بشريت است برسد؛ كه نمونه اعلاى آن پيامبران هستند كه بدون اكتساب و كمك گرفتن از كارهاى بدنى در يك چشم به هم زدن به آن مى رسند. گروه ديگرى هم هستند كه با پيامبران تفاوت اساسى دارند ولى با تحريك قوه عقلى و حركت فكرى به كارهاى محسوس يا خيالى ... متشبث مى شوند و اين مبداء كهانت است . با اين كارها قوه خيالى آنها قوى و مانند آينه اى مى شود كه در آن جزييات را مى بينند و اينان هرگز به مرحله آنان در ادراك معقولات نمى رسند. چون وحى آنها وحى شيطان است .(124)
    ابن ميثم بحرانى كهانت را نوعى اطلاع از امور غيبى معرفى مى كند، ولى آن را بسيار ضعيف مى داند. به عقيده او كاهن مطالب خود را گاهى از ظن قوى و گاهى به وسيله ارتباط با جن و با صدايى كه صاحب آن ديده نمى شود، القا مى كند.(125)
    امضاء




  12. تشكرها 3

    یوسف رضا (30-05-2016), حسنعلی ابراهیمی سعید (08-07-2016), عهد آسمانى (13-08-2016)

  13. Top | #49

    عنوان کاربر
    عضو وفادار
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    7209
    نوشته
    321
    تشکر
    1,128
    مورد تشکر
    784 در 291
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    در كتب لغت هم كهانت را نوعى خبردادن از غيب ، پيش گويى ، ارتباط با شياطين و جن و فالگيرى و مانند آن تعريف كرده اند.
    البته كهانت ، مخصوص مكه در عصر پيش از بعثت پيامبر نيست . مسعودى از كاهنان پس از طوفان نوح كه در مصر بودند و ادعاى خبر دادن از غيب را داشتند گزارشهايى ارائه كرده است .(126) همچنين وى در كتاب ديگرش ‍ از وجود كهانت در ميان حكماى يونان و روم خبر مى دهد. گويا آنها مدعى بودند كه علم غيب را از صفاى نفس پيدا كرده اند و برخى هم ادعاى ارتباط با جن را داشتند. مسعودى مى نويسد هيچ امتى نبود مگر آنكه ميان آن كاهنانى وجود داشتند و فلاسفه يونان كهانت را رد نمى كردند و ميان آنان معروف بود كه فيثاغورث به خاطر صفاى نفس و تجرد آن از غيب خبر دارد.(127)
    در آستانه بعثت پيامبر اسلام در مكه و يمن كاهنان بسيارى وجود داشتند كه مورد مراجعه مردم بودند. آنها ادعا مى كردند كه با جنيان رابطه دارند و جنيان اخبار غيبى را از آسمان مى گيرند و به آنها مى رسانند و هر كدام از كاهنان ، جنّ مخصوص داشتند كه به او تابع جنّى مى گفتند كه از آسمانها اخبار را شنود مى كرد و آن را در اختيار كاهن قرار مى داد. با بعثت پيامبر اسلام (ص) جنيان از دسترسى به آسمان و اخبار غيبى منع شدند و كاهنان نتوانستند به آن اخبار دسترسى پيدا كنند.
    امام صادق (ع) در پاسخ به سوالى درباره كهانت فرمود: كهانت در جاهليت بود و در هر فاصله زمانى ميان پيامبران به وجود مى آمد. كاهن به منزله حاكمى بود كه مردم در كارهايى كه برايشان مشتبه مى شد به آنان رجوع مى كردند و آنان نيز از كارهايى كه رخ مى داد، خبر مى دادند و اين از راههاى گوناگونى بود: تيزى چشم ، ذكاوت قلب ، وسوسه نفس ، فتنه روح به كمك چيزى كه به قلب آنها افكنده مى شد. چون شيطان حوادث زمين را مى دانست و به كاهن القا مى كرد و آنچه در منازل و اطراف اتفاق مى افتاد، به او خبر مى داد و اخبار آسمان را شياطينى با نشستن در جايگاههايى شنود مى كردند. آنها آن زمان از اين كار منع نمى شدند و با شهاب سنگها تيرباران نمى شدند.(128)
    اين كاهنان در هر مشكلى اظهار نظر مى كردند و مردم درمان هر دردى را نزد آنها مى دانستند. كاهنان جملاتى مبهم ولى داراى سجع و قافيه مى گفتند كه به هر چيزى تاءويل مى شد. پيش از بعثت پيامبر اسلام (ص) كاهنان بسيارى وجود داشتند كه ((سطيح )) و ((شقّ))(129) از همه معروف ترند. سطيح بدنى نرم داشت و چون سفره جمع مى شد و ((شقّ)) تقريبا نصف بدن انسان را داشت و يك دست و يك پا و يك چشم داشت . اينان مدعى بودند كه با جنّيان رابطه دارند و از طريق آنها از آينده خبر مى دهند.(130)
    امضاء
    بار پروردگارا، دلهاي ما را به باطل ميل مده پس از آنکه به حق هدايت فرمودي و به ما از لطف خود
    رحمتي عطا فرما، که تويي بسيار بخشنده (بي‌منّت).

    آل عمران آیه 8

  14. تشكرها 2


  15. Top | #50

    عنوان کاربر
    عضو وفادار
    تاریخ عضویت
    January 1970
    شماره عضویت
    7209
    نوشته
    321
    تشکر
    1,128
    مورد تشکر
    784 در 291
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض

    ابن الروض شاعر عرب گفته است :
    لك راءى كانه راءى شقّ
    و سطيح قريعى الكهان (131)

    كار بدين گونه بود تا اينكه خداوند حضرت محمد (ص) را به پيامبرى مبعوث كرد با بعثت آن حضرت درهاى آسمان به روى جنيان بسته شد و آنان نتوانستند در آن جايگاههاى خاص قرار گيرند و اسرار غيب را شنود كنند(132) و به كاهنان وابسته خود برسانند و كاهنان و جنيان دانستند كه حادثه بزرگى اتفاق افتاده است . پس از بعثت پيامبر (ص) هرگاه يكى از جنيان به آسمان نزديك مى شد تا شنود كند شهابهايى از آسمان به سوى آنها پرتاب مى شد و آنها نمى توانستند به آسمان نزديك شوند.
    قرآن كريم اين موضوع را از زبان جنيان چنين نقل مى كند:
    وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً * وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا كَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَبْعَثَ اللّهُ أَحَداً * وَ أَنّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً وَ شُهُباً * وَ أَنّا كُنّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الاْنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً * وَ أَنّا لا نَدْري أَ شَرٌّ أُريدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدا(133)
    و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مى بردند و بر سركشى آنها مى افزودند. و آنها [نيز] آن گونه كه [شما] پنداشته ايد، گمان بردند كه خدا هرگز كسى را زنده نخواهد گردانيد. و ما بر آسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاى شهاب يافتيم و در آسمان براى شنيدن ، به كمين مى نشستيم ، [اما] اكنون هركه بخواهد به گوش باشد، تير شهابى در كمين خود مى يابد. و ما[درست ] نمى دانيم كه آيا براى كسانى كه در زمينند خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايت خواسته است ؟
    از اين آيات و آيات ديگر چنين بدست مى آيد كه شياطين و جنيان در گذشته از آسمان خبرهايى كسب مى كردند و در اختيار مردانى از جنس بشر مى گذاشتند؛ ولى پس از نزول قرآن از اين كار منع شدند و اگر كسى از آنان در صدد خبرگيرى از آسمان بود، آتش او را مى سوزاند و به وسيله شهاب يا تيرهاى آسمانى مورد هدف قرار مى گرفت و بدين گونه ارتباط آنها با آسمان قطع شد.
    در اين باره به دو آيه ديگر توجه فرماييد:
    وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنّاها لِلنّاظِرينَ * وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجيمٍ * إِلاّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبين (134)
    و به يقين ، ما در آسمان برجهايى قرار داديم و آن را براى تماشاگران آراستيم . و آن را از هر شيطان رانده شده اى حفظ كرديم . مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد كه شهابى روشن او را دنبال مى كند.
    إِنّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ * وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ * لايَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ * دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ * إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِب (135)
    ما آسمان اين دنيا را به زيور اختران آراستيم و [آن را] از هر شيطان سركشى نگاه داشتيم . [به طورى كه ] نمى توانند به انبوه [فرشتگان ] عالم بالا گوش ‍ فرادهند، و از هر سوى پرتاب مى شوند. با شدت به دور رانده مى شوند، و برايشان عذابى دايم است . مگر كسى كه [از سخن بالاييان ] يكباره استراق سمع كند، كه شهابى شكافنده از پى او مى تازد.
    امضاء
    بار پروردگارا، دلهاي ما را به باطل ميل مده پس از آنکه به حق هدايت فرمودي و به ما از لطف خود
    رحمتي عطا فرما، که تويي بسيار بخشنده (بي‌منّت).

    آل عمران آیه 8

  16. تشكرها 2


صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi