پيامبر درس نياموخته
پيامبر خدا در دوران كودكى و جوانى هرگز نزد استادى درس نخواند و خواندن و نوشتن نياموخت و اين شايد يكى از عنايتهاى خاص خداوند بود كه وقتى آيات بلند قرآنى را بر مردم بخواند، كسى نپندارد كه او اين مطالب را از پيش خود ساخته يا از كتابها آموخته است . گفته اند در آن زمان در تمام قريش تنها هفده نفر بودند كه خواندن و نوشتن مى دانستند.(84)
در چندين آيه پيامبر خدا ((اُمى )) خوانده شده و او كسى است كه درس نخوانده و از كتاب و قلم بيگانه است . ((امى )) برگرفته از ((ام )) به معناى مادر است ؛ يعنى بر اصل ولادت خود از مادر باقى مانده و چيزى نياموخته است . به اعتقاد برخى از ((امت )) است ؛ يعنى مردم عادى كه خواندن و نوشتن نمى دانند:
فَآمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللّه (85)
پس به خدا و فرستاده او - كه پيامبر درس نخوانده است كه به خدا ايمان دارد - بگرويد.
هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُم ...(86)
اوست آن كس كه در ميان بى سوادان فرستاده اى از خودشان برانگيخت .
بعضى گفته اند اُمى نه به معناى درس نياموخته بلكه به معناى اهل مكه است . چون يكى از نامهاى مكه ((ام القرى )) است و در نسبت به آن امّى گفته مى شود؛ ولى اين سخن نادرست است . زيرا اولا بر طبق قاعده ادبى در نسبت به يك اسم عَلَم مركب كه از دو كلمه تشكيل شده كلمه دوم در نظر گرفته مى شود. بنابراين در نسبت به ام القرى بايد قروى گفته شود. دوم : در قرآن به كسانى از يهود كه سواد نداشتند امّى گفته شده است ، در حالى كه آنان اهل مكه نبودند:
وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لا يَعْلَمُونَ الْكِتابَ إِلاّ أَمانِي (87)
و [بعضى ] از آنان بى سوادانى هستند كه كتاب [خدا] را جز خيالات خامى نمى دانند، و فقط گمان مى برند.
اگر آن حضرت خواندن و نوشتن مى دانستند پيروان باطل درباره حقيقت او و آياتى كه مى خواند ترديدهايى مطرح مى كردند قرآن در اين باره مى فرمايد:
وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون (88)
و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى خواندى و با دست [راست ] خود [كتابى ] نمى نوشتى ، و گرنه باطل انديشان قطعا به شك مى افتادند.