در روايتى از امام صادق (ع) تصريح شده كه شيطان پيش از تولد پيامبر اسلام (ص) به آسمانها رفت و آمد مى كرد، ولى پس از تولد آن حضرت از آسمانها منع شد و از آن پس شياطين به وسيله ستارگان تيرباران مى شوند.(136)
هنوز علم بشر به اين حقيقت پى نبرده كه شهابهاى آسمانى همان شهابهايى است كه به سوى شياطين به هنگام استراق سمع پرتاب مى شد.
از ظاهر آيات و روايات معلوم مى شود كهانت كه به پشتوانه جنيان انجام مى گرفت پس از تولد يا بعثت و نزول قرآن باطل شد و اين وضع همچنان ادامه دارد و كاهنان هرگز نخواهند توانست كارى كنند؛ ولى ابن خلدون باطل شدن كهانت را براى هميشه نمى پذيرد. او مى گويد: دليلى بر آن نداريم . چون همان گونه كه علوم كاهنان ممكن است از شياطين باشد چه بسا از نفوس خودشان باشد ديگر اين كه قطع رابطه با آسمان در زمان نبوت بود شايد بعد از آن پايان پذيرفته باشد زيرا اين چيزها در زمان نبوت خاموش مى شود، همان گونه ستارگان و چراغها با وجود طلوع آفتاب خاموش به نظر مى رسند. نبوت نور بزرگى است كه هر نورى با وجود آن پنهان مى شود. سپس از بعضى از حكما نقل مى كند كه كهانت همواره پيش از بعثت يك پيامبر پيدا مى شود، سپس قطع مى شود.(137)
در روايتى كه پيش از اين نقل كرديم نيز امام صادق (ع) فرمود: كهانت در دوران جاهليت بود و در هر فاصله زمانى ميان پيامبران ، به وجود مى آمد.(138) اين بيان سخن آن حكيم را تاءييد مى كند.
و اما اينكه آيا كهانت به كلى باطل شده است يا نه ، سخن ابن خلدون درست به نظر مى رسد. چون كهانت همان گونه كه در روايت امام صادق (ع) نقل كرديم تنها از جنيان نيست بلكه گاهى از تيزهوشى و ذكاوت قلب است و مى توان گفت : اين نوع كهانت باطل نشده است و اين كه در اسلام كهانت كارى ناروا معرفى شده و كسى كه به آن مشغول شود مورد لعن قرار گرفته ، دليل بر امكان كهانت پس از اسلام است . شيخ مرتضى انصارى نيز نظرى مشابه نظر ابن خلدون دارد و كهانت را تركيبى از اخبار جنيان و فطانت روح كاهن مى داند و مى گويد: منظور از اين كه كهانت قطع شده ، كهانت كامل است .(139) يعنى كهانتى كه از طريق جن و فطانت هر دو باشد.
درباره حرمت كهانت روايات متعددى نقل شده است كه از جمله آنهاست روايت امام صادق (ع) كه فرمود:
مَنْ تَكَهَّنَ أَوْ تُكُهِّنَ لَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ دِينِ مُحَمَّدٍ (ص)(140)
هر كس كهانت كند يا براى او كهانت شود، از دين محمد (ص) بيرون مى رود.
مشركان مكه كه با سخنان كاهنان آشنايى داشتند، با شنيدن آيات قرآن ، پيامبر را گاهى شاعر و گاهى كاهن ناميدند. قرآن اين تهمت را چنين رد مى كند:
وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَليلاً ما تُؤْمِنُونَ * وَ لا بِقَوْلِ كاهِنٍ قَليلاً ما تَذَكَّرُون (141)
و آن گفتار شاعرى نيست [كه ] كمتر [به آن ] ايمان داريد و نه گفتار كاهنى [كه ] كمتر [از آن ] پند مى گيريد.