ب ) تهمت جادوگرى
مشركان مكه با مشاهده جاذبه و نفوذ قرآن در دلها آن را چنين توجيه كردند كه محمد (ص) يك ساحر و جادوگر است و قرآن سحر اوست . اين تهمت به صورت فراگير در مكه شايع شد دانايان ايشان تهمت سحر را بهترين روش مقابله با پيامبر اسلام (ص) دانستند:
وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْكافِرُونَ هذا ساحِرٌ كَذّاب (196)
و از اينكه هشداردهنده اى از خودشان برايشان آمده در شگفتند، و كافران مى گويند: ((اين ، ساحرى شيّاد است .))
وَ لَمّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنّا بِهِ كافِرُون (197)
و چون حقيقت به سويشان آمد، گفتند: ((اين افسونى است و ما منكر آنيم .))
آنچه باعث مى شود كه مشركان پيامبر اسلام (ص) را به جادوگرى و سحر متهم كنند، اين بود كه مى ديدند افرادى از يك خانواده به او ايمان مى آورند و در نتيجه ميان آنها و ساير اعضاى خانواده جدايى مى افتد. آنها مى گفتند: اين همان سحر است كه ميان انسان و برادرش جدايى مى اندازد.