وجود من همه نجوای تو و هستیام عشق توست. شاید سخت باشد تصور آن که لحظهها بی تو چگونه میگذرند و چه جانکاه و جانفرسایند ولی نور عشقت را از من دریغ نکن و همیشه بر من بتاب که بی عشق تو، بی نور محبت تو، بی نگاه مهربان تو و بی تو راهی مغرب میشوم و در پشت کوههای نیستی فرود میآیم و دیگر بار، مشرق را نمیپیمایم.
بهترینم! در غم هایم، غصه هایم، سختیهایم، شادیها و خندههایم، در زیر باران، در شب مهتابی، در روز آفتابی، در لحظه طلوع خورشید، در آن هنگام که خورشید سر درگریبان افق میبرد، در رؤیا، در بیداری، در آن لحظه که هشیار هشیارم، در آن لحظه که غرق یاد تو دنیا را از یاد میبرم و خلاصه کنم در تک تک لحظههای عمرم تو را در یاد دارم زیرا شایسته آنی و بایسته نیست زیستن لحظهای بی تو و یاد تو.
نور عشقت را از من دریغ نکن که بدون عشق تو هیچ هم نیستم.