بنام تو اي قرار هستي
سلام مولاي من ، خداي من ، محبوب من ، معبود من
مولای یا مولای انت المولی و انا العبد و هل یرحم العبد الا المولی
چه خوش است نيمه شبان در خلوت سکوت شبانه
با تو نجوا کردن
ترا صدا کردن
ترا به مهماني دل دعوت کردن
اعتراف به بندگيت کردن
مولای یا مولای انت الملک و انا المملوک و هل یرحم المملوک الا
اعتراف به اينکه من هيچ نيستم و تو مالک و صاحب مني
و تنها تو مي تواني به من رحم کني و دستم را بگيري
مولای یا مولای انت العزیز و انا الذلیل و هل یرحم الذلیل الا
اري ، باور دارم که تو عزيزي و من دربرابرت خوار و ذليل
و جز تو چه کسي مي تونه به من عزت بده ؟
مولای یا مولای انت العظیم وانا الحقیر و هل یرحم الحقیر الا العظیم
چه خوش است به سوز دل سرودن
که تو با عظمتي ، بزرگي ؛ با شکوهي
ومن حقيري هستم که با همه حقارت به بندگي تو افتخار مي کنم
مولای یا مولای انت القوی و انا الضعیف و هل یرحم الضعیف الا لقوی
در پيشگاهت . در اين خلوت سکوت اقرار مي کنم
آري من ضعيف و ناتوانم . کم صبرو ناشکيبايم
اما از درگاه رحمت تو نا اميد نيستم
مولای یا مولای انت الغنی و انا الفقیر و هل یرحم الفقیر الا
بخداونديت سوگند ميدانم که تهي دستم
تهي از هر بار و برگ ، تهي از معرفت ؛ فقير به معناي واقعي
اما تو بگو به کجا بروم جز درخانه تو درکدام خانه را بزنم
به گدائي محبت ورحمت ؟
مولای یا مولای انت المعطی و انا السائل و هل یرحم السائل الا المعطی
تو بخشنده اي ، کريمي ، رحيمي و من نيازمند
لطف و رحمت و رافت تو
اگر حاجتم را ازتو سوال نکنم . اگر دست نياز به سوي تو دراز نکن
تو بگو کدامين دست بي منت دست مرا مي گيرد و بي نيازم مي کند ؟
مولای یا مولای انت المعافی و انا المبتلا و هل یرحم المبتلا الا المعافی
بارخدايا مبتلايم .بيمارم . گرفتارم
مبتلا به دنيا . بيماروسوسه ها . گرفتار دام هاي نفس شيطاني
کدام طبيب مرحم زخمهاي دلم مي شود .
چه کسي ازدام وسوسه ها مي رهاندم جز تو ؟!
مولای یا مولای انت الهادی و انا الضال و هل یرحم الضال الا الهادی
خدايا ميدانم که ميداني که هنوز هم گم گشته ام . سردر گريبانم
پريشان و اشفته حالم ، سرگشته و حيرانم .
و تو اي هميشه خوب گر به اين گمگشته رحم نکني
اگر تو دستش را نگيري و هدايتش نکني
اگر تو راه ننمائي ؛ اگر تو نظر نکني
در اين حسرت سرا، دراين ديار تباهي
در اين وادي بهت ، دراين دار گمراهي
دست هدايت به سوي چه کسي دراز کنم ؟
خدايا قسمت ميدهم به جلال و جبروت کبريائيت که
هيچوقت تنهاي نگذاري
کسي را که به وسعت نهائيت تنها و دلتنگ است
آمين يا سميع و يا محيب