توبیخ جناب شیخ
یکی از شاگردان شیخ می گوید:
روزی کفش جناب شیخ رجبعلی را می دزدند و شیخ می خواهد بداند که سبب آن چیست؟ در عالم معنا به وی می گویند:
«تو بریده های پارچه ای که برای مردم می دوزی در کفشت قرار داده بودی!»
(با این که آن بریده های ارزشی نداشته اما شخصی مانند شیخ رجبعلی بر آن محاسبه می شود.)
مردم دوستی
مرحوم حامد می فرمود:
«در جنگ جهانی دوم که متفقین وارد تهران شده بودند و مردم را اذیت می کردند یک ولی خدایی گفت:
خدایا به من بزن تا مردم راحت شوند.یک مرتبه تیری آمد و به سینه ی این ولی خدا خورد. ایشان از دنیا رفت و در مسگرآباد تهران دفن شد. پس از آن، متفقین رفتند و این ولی خدا تمام بلاها را به جان خود خرید. این نشانه ی مردم دوستی اولیای خداست.»
یکی از دوستان ایشان می گوید:
یک سال صاحب خانه به مرحوم حامد گفته بود که باید خانه را تخلیه کند. ایشان هم آماده ی بلند شدن بودند. خانه راهروی داشت که لامپ نداشت. جناب شیخ به من گفت:
«لامپی در راهرو بزن.»
من هم این کار را انجام دادم. پس از آن ایشان خوشحال شد و گفت:
«حالا که این کار را کردی در حیاط دو تا آجر کنده شده و گاهی که من می آیم پایم چاله ها می افتد، این را هم درست کن.»
با این که ایشان یک ماه دیگر باید خانه را خالی می کردند ولی من مقداری گل درست کردم و چاله ها را پر کردم. در این هنگام جناب شیخ از اتاق پایین آمد و گفت:
«خیر برای مردم خواستیم برای خودمان شد. چون خیر برای مردم خواستیم ورق برگشت وسال دیگر هم همین جا هستیم.»
بعداً صاحب خانه خبر داد که نمی خواهد بلند شوید و تا آخر عمر، مرحوم حامد همان جا ماندند.
تنفر از رژیم پهلوی
یکی از کارهای مهم مرحوم حامد، لعن بر پهلوی بود. ایشان اگر جایی ماشین گیرشان نمی آمد می فرمود:
«اسلحه ها (تسبیح ها) را بکشید و لعن بر پهلوی کنید تا وسیله ای پیدا شود.»
مهندس محمودیان که مسئول راه آهن مشهد بود ارادت زیادی به شیخ داشت. یک روز که مرحوم حامد وارد اتاق آقای محمودیان می شود و می بیند عکس شاه را بالای سرش گذاشته است، به او می گوید:
«خاطرت جمع باشد تا این عکس را بالای سرت زده ای به هیچ کجا نمی رسی.»
حسرت
جناب شیخ می فرمود:
«شبی عالمی را در خواب دیدم که شاخ درآورده است. از خواب که بیدار شدم علتش را نفهمیدم. کنار حوض که برای وضو گرفتن آمدم یک مرتبه متوجه شدم یک ضرب المثل ایرانی می گوید: فلانی از حسرت شاخ درآورده است و آن عالم هم، آن جا حسرت می خورد که چرا از عمرش در این دنیا بهره ی کافی نبرده است.»
منبع: بهترین شاگرد شیخ (نگاهی به زندگانی شیخ عبدالکریم حامد)