صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16

موضوع: سرداری که پدرش به عشق او اسیر شد

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض سرداری که پدرش به عشق او اسیر شد





    روز هفتم شهریورماه سال 1336 در شهرستان سنقر از توابع استان کرمانشاه، از مادری مؤمن به دنیا آمد.

    هنوز یک سالش نشده بود که مادر را از دست داد. پدرش که حالا می بایست جای خالی مادر را هم برای حمدالله پر کند،

    چاره ای نداشت مگر اینکه اسباب زندگی را بار وانت کند و به روستا برود تا در غیاب خودش مادرش از حمدالله نگهداری نماید.

    با مدرسه رفتن حمدالله همه شاد و امیدوار بودند که او درس می‌خواند و عصای دست پدر و مادربزرگ‌اش می‌شود؛

    اما فوت مادربزرگ دوباره خانه را سیاه‌پوش کرد.




    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    مادری که خدا برای حمدالله فرستاد



    کاک یدالله می‌دانست که بچه مادر می‌خواهد، از طرفی هم نگران ناسازگاری او با نامادری بود.

    مدتی پدر و پسر تنها ماندند، بالاخره کایدالله مجبور شد پسرش را دست کسی بسپارد و سرکار برود.

    حمدالله هفت‌ساله، نگاه‌های مضطرب پدر را که می‌بیند می‌گوید:حالا که مادرم مرده،

    این خانم به‌جای مادرم. خدا او را فرستاده!

    آن روز کاک یدالله این حرف پسرش را که شنید، دگرگون شد. اشک اش را پاک کرد و زیر لب گفت:

    چه‌قدر این پسر مرد است! چه‌قدر این پسر خوب می‌فهمد! این برکت آن قرآن خواندن‌های مادرش است.

    حمدالله سال‌های مدرسه را با نمرات خوب طی کرد، تابستان که می‌شد به توصیه پدر

    صبح‌ها سرکار می‌رفت و بعدازظهر به مسجد و قرآن را فرامی‌گرفت.




    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  4. تشكرها 2


  5. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    شهید دکامی در عکس یادگاری (قهرمانی کشور)




    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  6. تشكرها 2


  7. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پیروزی انقلاب


    با آغاز خیزش ملت ایران به زعامت روحانیت مبارز شیعه، حمدالله با علاقه‌مندی تمام به نهضت آسمانی خمینی کبیر پیوست

    و با رشادت تمام با توجه به اعتبار و اعتمادی که با زندگی پاک و جونمرادنه در بین مردم قصر شیرین به دست آورده بود

    به تهییج مردم علیه حکومت طاغوت پرداخت.پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در شکل‌گیری کمیته‌های انقلاب،

    جهاد سازندگی و تشکیل سپاه در منطقه قصر شیرین نقش مؤثری ایفا نمود،

    و سپس به‌واسطه علاقه به دفاع از کیان مقدس انقلاب اسلامی، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست.




    منطقه ترشاوه قبل از اسارت


    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  8. تشكرها 2


  9. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    اسارت در روزهای نخستین جنگ تحمیلی

    صداهای نامفهوم اطراف، پاسگاه را ناآرام کرده. فرمانده دکامی افراد را برای گشت زنی به دو دسته تقسیم می‌کند،
    ساعتی از راهی شدن این دو گروه می‌گذرد که سرباز بی‌سیم به دست جلو می‌آید؛

    -از عمار به فرماندهی... از عمار به فرماندهی... تعداد زیادی تانک مهاجم در حال تردد دیده می‌شوند.

    فرمانده سریع گوشی را می‌گیرد:



    -از فرماندهی به عمار... از فرماندهی به عمار... تعداد دقیق آن‌چه دیده می‌شود را اعلام کنید.
    از نیروهای پیاده و دیگر ادوات هم اطلاع داده شود.
    فرمانده ساکت می‌ماند. با خودش تکرار می‌کند:

    -تانک... تانک... تانک...

    با تکرار اسم تانک، لبخنده همیشگی چهرهٔ فرمانده ناپدید می‌شود.
    صدای امین‌الله از میان بی‌سیم در گوشش می‌دود:

    -از عمار به فرماندهی... برادر دکامی! تعداد بیش از ده تاست.
    نفربرهای سرپوشیده نیز رؤیت می شود؛
    دست‌کم، ده فروند به ستون. احتمال حمله... .

    صدا خش‌دار می‌شود. حرف امین‌الله مفهوم نبود.
    اما کلمه احتمال، کافی بود تا فرمانده وقوع خطر را نزدیک‌تر از آنچه فکر می‌کرد، حس کند.

    بلافاصله مرکز قصر شیرین را می‌گیرد تا گزارش بدهد؛ اما پاسخ می‌شنود:
    -تانک‌ها خودی‌اند و قصد گشت‌زنی دارند. نهایت همکاری با برادران ارتشی صورت گیرد.


    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  10. تشكرها 2


  11. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    فرمانده با شنیدن این پاسخ قطار فشنگ را از روی میز برمی‌دارد و می‌گوید:
    باید خودم از خودی‌بودن تانک‌ها مطمئن شوم. تانک خودی!

    چیزی از رفتن فرمانده نمی‌گذرد که سرباز با شنیدن صدای رگباری از فاصله خیلی نزدیک روی زمین پناه می‌گیرد،
    به‌آرامی سر بلند می‌کند و از پشت دوربینی که در دست دارد نگاه می‌کند:
    عده‌ای دور فرمانده حلقه زده‌اند و او را دو زانو روی زمین نشانده‌اند.

    از پشت درخت‌ها شماری دیگر از نیروهای پاسگاه دست‌های‌شان را روی سرشان گذاشته
    و به ستون یک، به فرمانده که در دایره بزرگی از افراد اسلحه به دست در محاصره است، نزدیک می‌شوند.

    گریه‌کنان به‌طرف پاسگاه می‌دود تا به مرکز قصر شیرین خبر دهد:


    - همه‌شان اسیر شدند
    -همه‌شان اسیر شدند. تانک‌ها خودی نبود، کار ارتش نبود.



    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  12. تشكرها 2


  13. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    عکس شهید در اسارت






    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  14. تشكر

    شهاب منتظر (25-02-2015)

  15. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    پدر هم به عشق پسر اسیر می‌شود



    فرمانده حمدالله دکامی و جمعی از نیروهایش در روز یکم مهرماه سال 1359 در منطقه ترشاوه
    از مرز استان کرمانشاه به اسارت نیروهای بعثی ارتش عراق درمی‌آیند.

    ظاهر و مدارک حمدالله نشان از سپاهی بودن او دارد
    و همین بهانه ای است تا بیشتر از بقیه شکنجه شود.

    خبر تحرکات مرزی عراق و آغاز جنگ به گوش پدر می‌رسد،
    اما هرچه با محل خدمت حمدالله تماس می‌گیرید کسی پاسخگو نیست،
    خبرهای اسارت کم وبیش به گوشش می رسد اما او باور نمی‌کند.
    آخرسر هم خودش راهی ترشاوه می‌شود تا پسرش را پیدا کند،

    بعد از چند روز که با پای پیاده در آن منطقه به دنبال پسر گشته،
    خسته و ناتوان به دست نیروهای عراق اسیر می‌شود.
    در اردوگاه اسرای جنگی دوباره تعدادی اسیر جدید را آورده‌اند.
    لحظاتی می‌گذرد. درِ دخمه که باز می‌شود حمدالله در میان اسرای تازه‌وارد
    چهره آشنای پدر را می‌بیند. دیدن اسارت پدر، سختی اسارت را برایش دوچندان می‌کند.





    رهایی از بند اسارت


    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  16. تشكر

    شهاب منتظر (25-02-2015)

  17. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    سال‌های اسارت به‌سختی می‌گذرد. با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ هم
    خبری از آزادی اسرا نمی‌شود گویا همه آن‌ها را فراموش
    کرده‌اند، این جمله ایست که از دل و ذهن همه اسرا می‌گذرد.

    روزهای پس از پایان جنگ سخت‌تر از روزها و سال‌های
    قبل می‌گذرد اما سرانجام روز بیست و ششم مردادماه سال ۱۳۶۹
    خبر آزادی و بازگشت به میهن جان تازه ای به پیکر
    نحیف و درهم‌شکسته اسرا می‌بخشد.





    شهید دکامی در روزهای آغازین آزادی در کنار مرحوم ابوترابی

    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  18. تشكر

    شهاب منتظر (25-02-2015)

  19. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدير ارشد انجمن چند رسانه ای
    تاریخ عضویت
    August 2014
    شماره عضویت
    7103
    نوشته
    7,710
    صلوات
    5000
    دلنوشته
    24
    طـاقتم طاق شـــــد و از تو نیامــــــد خبری...
    تشکر
    26,141
    مورد تشکر
    15,181 در 6,458
    وبلاگ
    5
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض



    حمدالله در سال‌های اسارت به‌عنوان بهترین یار و مددکار مرحوم حاج‌آقا ابو ترابی
    در کنار آن عارف وارسته قرار داشت.

    او در سال‌های اسارت به حفظ کامل قرآن کریم و نهج‌البلاغه
    با ترجمه و تفسیر این دو کتاب بزرگ پرداخت.

    و به‌عنوان یکی از بهترین آموزگاران قرآن و نهج‌البلاغه
    در سال‌های اسارت و بعدازآن در مجالس
    و محافل پاسداران و بسیجیان انقلاب به شمار می‌آمد.




    امضاء
    .
    .



    اللهمّ عجّل لولیّک الفرج


    .

  20. تشكر

    شهاب منتظر (25-02-2015)

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi