صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 35

موضوع: غنچه نشکفته گلـزار طـاهـا * ویژه نامه ولادت حضرت علی اصغرعلیه السلام *

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    غنچه نشکفته گلـزار طـاهـا * ویژه نامه ولادت حضرت علی اصغرعلیه السلام *



    غنچه نشکفته گلـزار طـاهـا
    ویژه نامه ولادت حضرت علی اصغرعلیه السلام







    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    مبارک است بانو!

    شنیده ام که به لطف خدا مادر شده ای و برای حسین علیه السلام
    پسری ماه صورت به دنیا آورده ای.

    چراغ چشم های رسول خدا صلی الله علیه و آله روشن باد.
    و نام اعظم علی مرتضی علیه السلام پایدار که
    کودک تو نیز همنام جدّ بزرگوارش است.


    اما چرا چشمانت چون اناری سرخ، به دانه های
    یاقوت اشک نشسته است؟
    نگاه کن بی بی!

    ببین چگونه نوار سبز حسینی علیه السلام که به قنداقه اش
    بستی، در نوازش بال ملایک به رقص درآمده است؟

    تو غمگین مباش که در پیشانی تقدیر کودکت، نام
    نحس و شوم حرمله نوشته شده است.

    و چیزی نخواهد گذشت که تو با طفلت در مجاورت مردی
    از نسل جنایت که بند نافش را با قساوت و سنگدلی
    بریده اند، در کربلای معلّی خیمه خواهی زد.


    دل قوی دار به مقامی که اهالی آسمان و زمین، با آن، طفل
    صغیرت را به دعا می خوانند و از او طلب
    گشایش ابواب حوایجشان را دارند.

    می دانم سخت است بانو!
    دلت می خواهد می توانستی برای روزهای گرم و
    سوزان عطش در نینوا، اندکی شیر ذخیره کنی،


    اما می دانی که میان لب های کوچک و ترک خورده
    طفلت، با عطش، عهدی دیرینه بسته اند.

    پس صبور باش و بگذار حسین علیه السلام ، هر قدر که دلش
    می خواهد، گلوی علی اصغر علیه السلام را ببوسد.


    از زینب کبری علیهاالسلام مدد بگیر که چگونه با نگاهش
    بر حنجر حسین علیه السلام ، بوسه می زند، اما لب تر نمی کند

    رباب!
    در آیینه بختت بنگر
    قدری از اندوهت کاسته خواهد شد.


    ببین که درخت عمرت بعد از شهادت علی اصغر علیه السلام
    زیاد سبز نخواهد ماند. و خزان هجران شما، فصل کوتاهی
    خواهد بود که با مرگ تو در زیر آفتاب کربلا و بر مزار کوچک
    علی اصغر علیه السلام ، به اتمام خواهد رسید.

    آن گاه در غرفه های بهشتی، حیات جاودان
    خود و کودکت را جشن شکرانه بگیر!

    نزهت بادی


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض





    شاد از آمدنت




    آمده ای تا قانون شناور آب را با اولین گریه هایت
    از اقیانوس های کوچک چشمانت معنا کنی.

    آمده ای تا جریان خروشان عاشورا را از پشت پلک های
    نازکت ببینی و کوچک ترین سرباز پدر شوی.


    آمده ای تا نجوای گداخته تیر، گلوی کوچکت را خاموش کند.
    آمده ای تا گهواره ات چراغی شود در آسمان ها
    در دست های پیوسته ملائک.

    آمده ای تا بشورانی خاک را، این گداخته در دسیسه را.
    میلادت در کائنات ولوله انداخته است.

    دلت بزرگ می تپد، کوچک ترین شهید دشت های گداخته کربلا!

    آمده ای و چشم به جهان پیرامونت گشوده ای؛
    جهانی که حتی به کودکی ات رحم نمی کند؛


    جهانی که تو را چون گلی کوچک، در دست های پدر پر پر می کند؛
    جهانی که آکنده از عطر تو می شود و ناسپاس
    خنده های کودکانه ات را خاموش می کند.

    آمده ای و حجم نگاهت، رؤیای دور آب را موج می زند.
    آمده ای و دشتستان های دامان رباب، بوی بهار گرفته است.


    آمده ای و خنده های آسمانی پدرت، همواره با غمی سنگین
    تو را به حیرت وا می دارد.

    آمده ای و چون کبوتری کوچک، چه زود به پرواز می اندیشی!
    آمده ای تا رنج های تاریخ، از گلوی تشنه و پاره پاره ات آغاز شود.


    آمده ای تا ملائک، همچنان که شاد از آمدنت می شوند
    اندوهی سرشار بر شانه هایشان سنگینی کند.

    آمده ای و لبخندهایت بوی گل های کوچک یاس می دهد.
    لبخند می زنی و همه کائنات را به تکان وا می داری.

    آمده ای تا هوای تاریخ همیشه از
    بوی خوش خاطره ات معطر باشد.

    حمیده رضایی


    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض




    وقتی به عشق لبم باز می شود
    هر لفظی از نوشته ام اِعجاز می شود

    حالا قلم به روی ورق آمده فرود
    روی لب مقرَّب رب آمده درود


    چشم ستاره خیره به گهواره مانده است
    عالَم " وَ ِان یکاد" در این باره خوانده است

    لبخند شوق روی لب یار آمده
    تکبیر حق به لعل علمدار آمده


    بی بیِّ آسمانیِّ کرب و بلای عشق
    مسرور شد به یُمن سُرور خدای عشق

    مهتاب جلوه کرده در آغوش آفتاب
    ارباب زاده آمده مادر شده رباب

    ارباب زاده آمد و ارباب دیدنی ست
    شکرخدای ِ شاه خدایی شنیدنی ست

    ارباب زاده ای که خود ارباب عالَم است
    نقش نِکوی نقش سلیمان خاتم است

    طفلی که پیر عاشقیُّ و سَرسِپُردگیست
    آموزگار مکتب مردیُّ و بندگی ست

    کوچکترین علیِّ حسینیِّه ی کمال
    زیباترین نمایش ایثار و اتصال


    لالائیَّش علی علیُّ و ذکر فاطمه
    همبازیَّش رقیّه و سردار علقمه

    عادت به دست گرم علمگیر می کند
    گریه برای دشت غم و شیر می کند


    آن لحظه ای که تشنه و بی تاب می شود
    تا رفع تشنگی پدرش آب می شود

    وقتی که دست و پا زَدنش می شود شدید
    آقای ما به کرب و بلا می رود ندید


    انگار تیر حرمله در گودیِّ گلو
    بر روی دست شاه کرم می رود فرو

    رویی برای رفتن بابا به خیمه نیست
    دانی که تلِّ خاکیِّ در پشت خیمه چیست؟

    این راه سردیِّ شرر ِ قلب مادر است
    راهی برای دوریِّ سرنیزه از سر است

    حلقوم شیرخواره ی شش ماهه ی شهید
    چشم انتظار توست بیا آیه ی امید

    در انتظار صبح وصال تو مانده ایم
    ما ندبه ها به شوق وصال تو خوانده ایم

    حسین ایمانی

    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مديرکل سايت
    تاریخ عضویت
    August 2009
    شماره عضویت
    13
    نوشته
    102,182
    صلوات
    31803
    دلنوشته
    76
    صلی الله علیک یا مولاتنا یا زینب کبری علیها السلام
    تشکر
    78,449
    مورد تشکر
    204,152 در 63,546
    وبلاگ
    208
    دریافت
    9
    آپلود
    102

    پیش فرض



    علی جان!






    از همان دقایق که لبخندت را به هوای راکد حوالی پاشیدی
    گل ها، عطر نفس هایت را معطر شدند
    و خواب تمام درخت های سیب، به شکوفایی رسید.


    طراوت صدای لطیف کودکانه ات، بهار را به باغ ها بخشید
    و تمام پنجره های جهان را غرق در شادی کرد!

    پلک گشودی و نگاهت، پرنیان آرامش بر سر جهان کشید.

    از آن روز که بهشت حضورت،
    دامان «رباب» را به شکوفایی نشاند
    تمام جاده ها، خواب تو را دیدند؛


    تمام دقیقه ها، سرشار از آبی نگاهت، به آرامش رسیدند
    تمام ستاره های بازیگوش به شوق دیدارت
    به خانه «اباعبداللّه » سرک کشیدند.


    همین که بوی تو در مشام خاک وزید، همین که خاطره ات از
    حوالی ذهن کربلا عبور کرد، ناگهان، خاک نینوا، دلش بهانه تو را گرفت؛


    تو را که در تقدیر این خاک بسیار روشن و نورانی رقم خورده ای.

    تو آمدی تا با دست های کوچکت، سرنوشت های بزرگ را رقم بزنی!
    تو آمدی و فرشته ها، هم بازی لحظه های کودکی ات شدند.

    بهار، تمام شکوفه هایش را به گهواره ات دخیل بست
    تا هرگز از حوالی ات فاصله نگیرد.

    دنیا برایت لالایی می خواند.


    چقدر حضورت در آغو ش جهان لذت بخش است!
    تو آمدی تا کوچک ترین سوره شهادت باشی در حسرت نگاه غریبانه کربلا.

    آمدی تا شش ماهگی ات را در محرابی سرخ، به جاودانگی پیوند بزنی.

    علی جان!
    تو آمدی تا شاه بیت غزل عاشقانه سیدالشهدا باشی.


    خدیجه پنجی




    امضاء





    *******************************

    سکوت
    خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
    کسی که
    سکوت می کند روزی حرفهایش را
    سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت

    *******************************
    و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
    که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...

    *******************************





  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    «... و تو اتفاق افتادی»





    ... و پلک گشودی دنیایی را که برایت کوچک بود
    خدا تو را برای تاریخ مقدّر کرد تا چیزی را به ادراک برسیم

    خورشید چشمانت را به زمین تاباند
    تا دنیا را از دریچه نگاه نافذ تو ببینیم
    چه تقدیری داشتی، طفل آفتاب!

    درست لحظه‏ای آمدی که:
    زمین در تیر رس نگاه سرد زمستان بود،
    و در اسارت شیطان.


    درست یک گام مانده به آغاز فراخوان بزرگ عشق و حماسه، آمدی؛
    لحظه‏ای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود.


    ... و تو هم به ضیافت عشق رفتی.
    «قنداقه‏ات» را «اِحرام» خویش کردی و راهی «خانه دوست» شدی

    به نیمه‏ های حجّت که رسیدی
    تقدیر این شد که پدر
    حج نیمه تمامش را در کربلا کامل کند

    بسیاری، حسین علیه‏السلام را که «باطن کعبه» بود
    رها کردند و مسافر کربلا نشدند

    اما تو ـ که از قبیله عشقی ـ
    پشت به قبله قبیله نکردی
    تا در «کربلا»، «حاجی» شوی
    «شش ماه» برایت کافی بود

    تا «کربلا»یی شوی
    «شش ماه» کافی بود
    تا از بند «ناسوت» برهی
    ـ اگرچه آن «شش ماه» هم زمینی نبودی ـ

    با یک حنجره «شش ماهه»
    همه تاریخ را تکان دادی
    با یک قلب «شش ماهه»

    به تقدیر آسمانی خویش دل سپردی
    یک گام «شش ماهه» برداشتی
    تا به «ملکوت» رسیدی

    «علی اصغر» بودی،
    اما دلت بزرگ بود
    گام‏هایت بلند بود ـ برای عروج به ملکوت ـ

    خدا خواست تو بیایی
    ـ درست، لحظه‏ای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود ـ
    و تو اتفاق افتادی

    نگاه سبزت را روانه چشم‏ اندازی سرخ کردی
    و چشم به راه یک روز ماندی؛

    روزی که قنداقه امروز و «لباس احرام» فردایت
    بوی «شهادت» بگیرد

    سید علی حسینی



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  8. تشكرها 5


  9. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    قدم بر خاک گذاشتی تا آسمان به وجد بیاید آمدن دردانه هستی را.
    گریه کردی تا عرش، خندیدن آغاز کند تبسم آسمانی ات را.
    چشم گشودی بر دنیا تا چشم عالم روشن شود به جمال بی مثال عشق.

    ... و دست و پا می زنی در گهواره تا پاسخی باشی به ندای «هل من ناصر»
    پدرت تا ثابت کنی که آخرین سربازی؛

    تو هم می توانی با خون خویش، درخت اسلام را به ثمر بنشانی.
    هر چند فاصله ات شش ماه بیش نیست از این جهان، هر چند
    عمری را تجربه نکرده ای؛ اما جهانی را به تفکر وا داشته ای.

    خونت تا همیشه ایام، در رگ های تاریخ، جاری است
    خونی که از حنجره ای شش ماهه جاری شد و جریان دارد تا همیشه.

    خونی که از گلوگاه سرخ، به جریان درآمده است تا عالم را
    راهنمایی باشد به سمت رستگاری.
    تو سرباز کوچک پدرت هستی.

    اگر چه شش ماه، فاصله چندانی نیست ولی پلک بر هم بگذاری
    بر روی دستان پدرت باید دهان باز کنی و فریاد برآوری
    آزادی را و بندگی خداوند را، «لاشریک» را.


    باید با سرخ ترین کلمات، زیباترین توصیف را از عشق به نمایش بگذاری.
    چشم بر هم بگذاری، بر روی دستان پدرت.

    باید دست و پا بزنی در دریای بی کران دلدادگی، دست و پا بزنی بر
    روی دستان پدرت تا در آینه ها نقش ببندد

    تصویر شش ماهه ای که روز آمدنش گریه کرد تا در روز پر
    گشودنش، خنده کند بر جهان، تا بخندد به اشک هایی
    که در فراق او سرازیر می شوند.

    آری گریان آمدی تا خندان بروی... .







    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  10. تشكرها 5


  11. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    چشم یعقوب مسیل نیل است
    کودکی در بغل راحیل است

    می توان خواند ز پیشانی طفل
    چون مسیحا نفس انجیل است


    آیه ها می چکد از لعل لبش
    گریه اش لحن خوش ترتیل است

    بال فطرس شده گهواره ی او
    سایه بانش پر جبرائیل است


    علوی زاده ای از نسل خلیل
    این پسر کنیه اش اسماعیل است

    خنده اش روح غزل های بهار
    خنده اش شعر پر از تمثیل است


    عرشیان سر خوش آهنگ و طرب
    تار و دف در کف اسرافیل است

    ریسه آویخته از عرش به فرش
    این هنرمندی میکائیل است


    مات و مبهوت ملائک دیدند
    خنده ای بر لب عزرائیل است

    رونقی داده به بازار شعف
    حجره ی غصه و غم تعطیل است

    صدقه می دهد امشب آقا
    دست هر حور و ملک زنبیل است

    چه صف طول و درازی دارند!
    آخرین کس ته صف هابیل است


    هاتفی گفت به ارباب بهشت
    پسرت مایه ی فخر ایل است

    وقت کوچ است، برو قافله دار
    نفرات سفرت تکمیل است


    وحید قاسمی






    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  12. تشكرها 5


  13. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض





    دهم رجب است.
    خانه امام حسين (ع) دوباره نور باران مي شود و از پنجره
    کوچک آن، آسمان مدينه روشن مي گردد.

    براي حسين (ع) دسته گلي زيبا فرو فرستاده بودند.
    اشک شوق و برق شادي او بر صورت نوزاد مي نشيند و
    گلبرگ رخش را با شبنم صبحگاهي، با طراوت تر مي سازد.

    خدا به حسين (ع) پسري ديگر عطا فرمود که نيازمند و غني بر
    نامش دخيل بسته اند و قنداقه زيبايش را قبله
    نيازهاي خود ساخته اند

    میلاد نوباوه ی امام حسین (علیه السلام ) رو به همه همکاران
    و دوستان عزیز و محبین آن حضرت تبریک عرض میکنیم



    ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 27-04-2015 در ساعت 20:26
    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  14. تشكرها 5


  15. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدیر ارشد انجمن مناسبت ها
    تاریخ عضویت
    March 2011
    شماره عضویت
    1889
    نوشته
    31,832
    صلوات
    3655
    دلنوشته
    20
    تشکر
    54,378
    مورد تشکر
    92,609 در 31,344
    دریافت
    1
    آپلود
    0

    پیش فرض







    آمده‏ ای تا قانون شناور آب را با اولین گریه ‏هایت،
    از اقیانوس‏های کوچک چشمانت معنا کنی.

    آمده ‏ای تا جریان خروشان عاشورا را
    از پشت پلک‏های نازکت ببینی و کوچک‏ترین سرباز پدر شوی.

    آمده ‏ای تا نجوای گداخته تیر،
    گلوی کوچکت را خاموش کند.

    آمده‏ ای تا گهواره‏ات چراغی شود در آسمان‏ها،
    در دست‏های پیوسته ملائک.

    آمده‏ ای تا بشورانی خاک را،
    این گداخته در دسیسه را.

    میلادت در کائنات ولوله انداخته است.دلت بزرگ می طپد،
    کوچک‏ترین شهید دشت‏های گداخته کربلا!

    آمده ‏ای و چشم به جهان پیرامونت گشوده‏ ای؛
    جهانی که حتی به کودکی‏ ات رحم نمی‏کند؛
    جهانی که تو را چون گلی کوچک،

    در دست‏های پدر پر پر می‏کند؛ جهانی که آکنده از عطر تو می‏شود
    و ناسپاس، خنده ‏های کودکانه‏ات را خاموش می‏کند.


    آمده ‏ای و حجم نگاهت،
    رؤیای دور آب را موج می‏زند.

    آمده ‏ای و دشتستان ‏های دامان رباب،
    بوی بهار گرفته است.

    آمده ‏ای و خنده‏ های آسمانی پدرت،
    همواره با غمی سنگین، تو را به حیرت وا می‏دارد.

    آمده ‏ای و چون کبوتری کوچک،
    چه زود به پرواز می‏اندیشی!

    آمده ‏ای تا رنج‏های تاریخ،
    از گلوی تشنه و پاره ‏پاره‏ات آغاز شود.

    آمده ‏ای تا ملائک، همچنان که شاد از آمدنت می‏شوند،
    اندوهی سرشار بر شانه ‏هایشان سنگینی کند.


    آمده ‏ای و لبخندهایت بوی گل‏های کوچک یاس می‏دهد.
    لبخند می‏زنی و همه کائنات را به تکان وا می‏داری.

    آمده ‏ای تا هوای تاریخ،
    همیشه از بوی خوش خاطره‏ات معطر باشد.



    امضاء

    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ





    اَلـــلّــــهـُــــمَّ عَــــجِـّـــلْ لِـــوَلـــیـــِّکَ الــــْفــــَرَجْ

  16. تشكرها 5


صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi