ما چرا دلواپسیم؟!
گفته بودي ما چرا دلواپسيم؟
از كدامين ماجرا دلواپسيم؟
گاهي از آن نامه هاي بي سلام
گاهي از خواب شما دلواپسيم
گاهي از تكرار تلخ جام زهر
گه ز دود فتنه ها دلواپسيم
گاهي از اين خاطرات ناگهان
گه ز زنگ نا به جا دلواپسيم
بي تعارف از كليدي كه كند
در به روي خصم ، وا ، دلواپسيم
ازقدمهايي صميمانه تر
در زمين كدخدا دلواپسيم
از گدايان غنيمت روز فتح
فاتحان بي فتا دلواپسيم
بدرها را با احدها تا زدن
برد را با باخت ها دلواپسيم
ما ز حيلت هاي مرد با ادب
دام ظله او با ما دلواپسيم
زاعتماد بيشتر از حد خوش از
خوش لقا بر اشقيا دلواپسيم
تركمانچايش اگر در ياد نيست
عهد هشتاد و دو را دلواپسيم
ما كه نامحرم تر از خصميم از
فكت شيتي در خفا دلواپسيم
بي سواديم از نگاهش باز اگر
از سواد بي زكي دلواپسيم
تا دل آقاي ما دلواپس است
ما مريدان دائمآ دلواپسيم
ما براي سيّد دورانمان
چون زهير كربلا دلواپسيم
رحمان زارع