می دانیم که حضرت محمد صلی الله علیه و آله در قرن هفتم میلادی به پیامبری مبعوث شدند .
اما چگونگی اوضاع عالم در آن زمان و برخاستن پیامبر از مکانی خاص ، توجه انسان را به این
جلب می کند که اگر اسلام معجزه نیست ، پس چه هست و چطور ممکن است که از جانب
خدا نیامده باشد ؟
فلسفه در غرب ، از زمان های گذشته بوده و آن طور که صدرالمتالهین می گوید ؛ فلاسفه ی
غربی ، با چند واسطه شاگرد سلیمان پیامبر بودند .
ولی با ظهور مسیحیت تحریف شده ، فلسفه رخت خود را بر بست و جای خود را به تعصب
های بی جا و دادگاه های تفتیش عقاید سپرد .
هالینگ دیل ؛ روایت گر تاریخ فلسفه ی غرب می نویسد : عصر تعقل آزاد ، با فلوطین به سر
آمد و دوره ی تعصب و تکفیر بااوریگنس آغاز شد .
او ادامه می دهد : سده ی سوم میلادی ، عصر ویرانی کامل امپراتوری روم بود .
در خلال دوره ی حاکمیت مطلق مسیح که این آیین سر سازگاری با تفکر آزاد را نداشت و از
سال 600 تا 1500 میلادی در اوج شدت خود بود .
در این دوره ، از طرف کلیسا ، نظریات خاصی ، بی عیب و نقص تشخیص داده شد و از ان پس
بیرون از حوزه ی تعقل قرار گرفت
آرای خاصی نادرست اعلام گردید و مومن مسیحی از گروش به آنها منع شد .
میان سال 600 میلادی و 1000میلادی را دوره ی عصر ظلمت می نامند . یعنی همان دورهای
که فعالیت فکری در اروپا در آن دوره عملا تعطیل بوده است .
از کم و کیف قرون وسطی و عصر ظلمت ، کم و بیش آشنا هستیم . و در این خلاصه ، قصد بر
بازگویی ظلم هایی که شد نداریم .
اما نکته ای که جالب توجه است ، این است که در همان زمانی که غرب و
کلیسا ، در ظلمت فرورفته بودند و همانند آن تمام دنیا در بی خبری علمی
محض به سر می بردند ، ناگهان در جایی از عالم ، که هرگز مهد تمدن نبوده
پیامبری بر می خیزد که تمام دنیا راتحت تاثیر خود قرار می دهد .
یعنی عصر ظلمت غرب ، با درخشیدن اسلام در شرق همزمان شده بود . وحتی هفت قرن
بعد از اسلام ، هنوز هم غرب در جهالت به سر می برد ، تا هفت قرن بعد از اسلام .
و تعجب بیشتر این است که تمدن جدید ، در جایی رشد کرد که هیچ سابقه ی تمدنی قبلی
نداشت و همچنین ، آورنده ی تمدن جدید ، هم هیچ آموزش تئوریک کلاسی ندیده بود .
او فقط از پروردگارش می آموخت و به بندگان خدا انتقال می داد .
دینی که پیامبر اسلام آورده بود ، مایه ی نجات دنیا شده و با دعوت به تحقیق و تفکر ، زندگی دوباره ای به جسم بی جان دنیا بخشید .
حتی غربی ها هم به این واقعیت اعتراف دارند که اسلام و مسلمانان ، مایه ی نجات شدند
، هالینگ دیل می نویسد : " فلسفه ی یونانی و اساسا فلسفه ی ارسطو ، از راه ترجمه
ی آثار فیلسوفان بزرگ اسلامی ، مانند ابن سینا (370 تا 428 ه ق = 980 تا 1037 م ) و ابن
رشد( 520 تا 595 ه ق = 1126 تا 1198 م ) در غرب انتشار یافت .
دین اسلام ، همواره به تحقیق و تفکر دعوت کرده است .
آیات قرآن، سراسر دعوت به تفکر است .
خداوند می فرماید « کذلک یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون » بقره 219 اینچنین خداوند
نشانه های خود را برای شما تیان می کند تا شما فکر کنید .
و یا « ان فی خلق السمواوات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الابباب » آل عمران
190 بهدرستی که در خلق آسمان رو زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه هایی است برای
صاحبان خرد .
البته کثرت آیاتی که تشویق به تفکر می کند ، مجالی برای ذکر همه ی آنها نمی دهد .
در احادیث هم نمونه های بسیار زیادی هست که برای نمونه چند مورد آن را ذکر می کنم .
1 اطلبوا العلم من المهدالی اللحد ( زگهواره تا گور دانش بجوی )
2 تفکر ساعة افضل من عبادة سبعین سنه ( یک لحظه فکر کردن از عبادت هفتاد سال بهتر است .)
3 العلم ضالة المومن ( علم گمشده ی مومن است )
در پایان ، بار دیگر این نکته را یاد آور می شوم که " این مساله فقط می تواند معجزه ی الهی
باشد که در بی خبری عالم از فرهنگ ، کسی درس نخوانده ، از جایی که سابقه ی تمدن
ندارد ، دینی بیاورد که دنیا را متحول کند "