ساعت، سراسر، هیجان دویدن بود. عقربه ها، خود را خسته تر
از زمان، تا نرسیدن های همیشه مدور، می کشاندند.
ساعت داشت از سه بامداد لبریز می شد که آفتاب به فراموشی سپرده شود.
نسیم، خبر پنهان را در سراسر خاک آواز خواند و بادها
و درختان، به شوق زیارت دوباره آفتاب، قیام کردند.
قیام عاشورایی
قطره قطره باران شدند و سیل شدند و راه افتادند
تا بشویند سیاهی و تباهی را. از قم شروع شد
و به تهران و مشهد و تبریز و شیراز کشیده شد.
گلوله ها، صف کشیدند تا گل ها، عطر آزادی را در دهان بادها منتشر نکنند؛
اما پشت این قیام خونین، آرمان عاشورایی حسین علیه السلام خوابیده بود.
نهضت حسینی، با هیچ غبار بی ارزشی، دامن آلوده نخواهد شد.
خون عاشورا، در رگ های ایمان ما جریان گرفت، تا پاسخگوی
«هل من ناصر» فرزندان حسین علیه السلام باشیم.
گل ها، شاخه شاخه برخاستند و برگ برگ، خون شدند
و عطر پرپر شدن شان، راز آزادی و ماندگاری مان شد.