زندگی نامه
شهید برونسی
به روایت همسر
❤ |
زندگی نامه
شهید برونسی
به روایت همسر
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (12-08-2015), حسنعلی ابراهیمی سعید (01-02-2020)
موضوعات تصادفی این انجمن:
❤ |
ازگلبوی نیشابور و تقسیم اراضی،
تا مشهد و سبزی فروشی...
" آن روزها عبدالحسین در روستای گلبوی اطراف نیشابور
کار کشاورزی میکرد، خودش زمین نداشت، حتی یک متر!
همیشه برای این و آن کار میکرد و معتقد بود نانی که
از زحمتکشی و عرق پیشانی طلب شود حلال است
و به این راضی بود........................
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (12-08-2015)
❤ |
اگر بگویم اصل مبارزه عبدالحسین به علت آمدن
به مشهد بود، بیراه نیست. آن وقتها یک پسر داشتیم
که نامش حسن بود، زمان تقسیم اراضی توسط رژیم شاه بود،
همه اهالی روستا خوشحال بودند ولی عبدالحسین
از همان لحظه اول ناراحت بود، گفتم چرا بعضیها خوشحال
هستند و شما ناراحت؟ جواب درستی نداد فقط گفت:
همه چیز خراب میشود همه چیز را میخواهند نجس کنند،
این زمینها مال یتیم و صغیر است.
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (12-08-2015)
❤ |
کم کم میفهمیدم چرا گرفتن زمین را قبول نمیکرد،
روزی به من گفت چیزی را که طاغوت بده، نجس است
و من هم به چنین چیز نجسی نیاز ندارم.
آنها به فکر خیر و صلاح ما نیستند.
تاکید شهید بر حلال و حرام به حدی بود که دوباره رفت
کشاورزی این و آن را میکرد؛ پسرم حسن 9 ماهه بود که اولین
محصول گندم اهالی بعد از تقسیم اراضی برداشت شده بود.
گفت از امروز باید مواظب باشی در منزل پدرم چیزی نخورید
و مواظب حسن هم باشید تا لقمهای نان از اموال پدرم نخورد.
لحن کلامش محکم و قاطع بود، از آن به بعد
در منزل پدرش هیچ چیز نخورد.»
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (12-08-2015)
❤ |
چه شد که به مشهد آمدید؟
عبدالحسین برای زیارت رفت مشهد و بازگشتش طول کشید؛
روزی نامهای آمد که در آن نوشته بود من دیگر به روستا
برنمیگردم اگر دوست دارید همسر مرا به مشهد بفرستید
و گرنه تمام زندگی و اموال برای شما باشد.
از همان روز وسایلمان را فروختیم و عازم مشهد شدیم
و طلب طلبکارها را نیز دادیم زیرا تحمل وضعیتی که در روستا
درست شده بود واقعا مشکل بود. در مشهد ابتدا رفت سر کار سبزی فروشی.
روزی 50 ریال حقوق میگرفت؛ روزی به من گفت
این کار برای من خیلی سنگین است من از تقسیم اراضی فرار کردم
که گرفتار مال حرام نشوم ولی اینجا از روستا بدتر است.
با زنهای بیحجاب سر و کار زیادی دارم
و صاحب سبزی فروش هم، سبزی ها را
در آب می ریزد تا سنگینتر شود.
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (12-08-2015)
❤ |
فردای آن روز در یک لبنیاتی کار پیدا کرد.
در آنجا 100 ریال حقوق میگرفت.
پس از 15 روز که آنجا کار کرد روزی گفت می خواهم بروم
سر گذر کار کنم، گفتم چرا ؟
و عبدالحسین در جواب گفت: این یکی از کار سبزی فروشی حرامتر است.
صاحب لبنیاتی کم فروشی میکند، جنس بد را با جنس خوب مخلوط میکند
و با قیمت بالا می فروشد، ترازو را هم سبک میکشد
و بدتر از این میخواهد من هم مانند او باشم.
سه چهار روز بعد آخر شب آمد و گفت:
یک بنا پیدا شده و مرا با خود سر کار میبرد و روزی صد ریال
حقوق میدهد این نان زحمتکشی پاک و حلال است.
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (12-08-2015)
❤ |
مبارزه، مبارزه، و باز هم مبارزه...
از سال 1341 مبارزات شهید آغاز شد و تا زمان شهادتش
در سال 63 ادامه یافت. هیچ وقت بدون غسل شهادت
از منزل بیرون نمیرفت.
وقتی سر کار هم می رفت غسل شهادت میکرد.
میگفت: اگر اتفاقی بیفتد اجر شهید را دارد،
زمانی که میرفت اعلامیههای امام را پخش کند میگفت اگر ماموران
شاه آمدند به آنها بگو شوهرم بناست و میرود سر کار،
از چیز دیگری نیز خبر ندارم.
روزی برای پخش اعلامیه رفت ولی برنگشت.
چند روز بعد فهمیدیم ساواکیها او را گرفتهاند،
کم کم از آمدنش ناامید میشدم که یک روز پیدایش شد.
درست در خاطرم نمانده است که چگونه آزاد شد؟
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
❤ |
پیام جدیدی از امام خمینی (ره) رسیده بود
و از مردم خواسته بودند به خیابانها بیایند و علیه رژیم تظاهرات کنند.
عبدالحسین آن روز سر کار نرفت، غسل شهادت کرد و به حرم رفت.
ماموران شاه هم حرم را حمام خون کردند.
وقتی عبدالحسین برنگشت نگران شدم، تمام نوارها و رساله امام
و اعلامیهها را در خانه داخل بالشت و قابلمهها مخفی کردم.
ماموران شاه هم با لطف خدا نتوانستند وسایل ایشان را پیدا کنند.
چند روز بعد مشخص شد عبدالحسین در زندان وکیلآباد است.
برای آزادی وی صد هزار تومان و یک سند خانه لازم بود؛
ظهر همان روز متوجه شدم کوچه شلوغ است رفتم بیرون منزل دیدیم
مردم شیرینی پخش میکنند لابه لای جمعیت عبدالحسین را دیدم
خیلی پیرترشده بود، دهانش کوچک شده بود و صورتش شکسته بود.
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
❤ |
آن روز هر چه اصرار کردم تا ماجرا را بگوید حرفی نزد؛
کم کم حالش که بهتر شد دوستان طلبهاش آمدند و با هم صحبت
میکردند من از پشت پرده میشنیدم که سروانی ساواکی
تمام دندانهایش را شکسته و او را شکنجه کرده است.»
همسر شهید از پنجره اتاق به آسمان نگاه میکند و میگوید:
«آن روز باز هم تظاهرات شد ولی از عبدالحسین خبری نبود.
دیگر زیاد ناراحت نبودم، زندان رفتنش طبیعی شده بود
بعدا متوجه شدم که برای آزادیاش از سند منزل آقای غیاثی
کارفرمای شهید استفاده شده است.
بعد از آزادی شهید، برای پس گرفتن سند منزل آقای غیاثی به تهران رفتند
وقتی برگشتند سند خانه آقای غیاثی و چند برگ دیگر نیز همراه
عبدالحسین بود.با خنده میگفت، این حکم اعدام من است.
در همان زمان دستگیری عبدالحسین، امام از پاریس آمدند
و انقلاب پیروز شد؛ اگر امام از پاریس نمی آمدند
حکم اعدام شهید قطعی بود.
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
❤ |
عملیات بدر میعادگاه یار...
معصومه سبک خیز در ادامه از فعالیتهای همسرش در زمان جنگ
تعریف میکند،میتوان در عمق چشمانش افتخار را دید؛
رو به من میگوید:
« در 25 اسفند سال 63 در عملیات بدر شهید شد و مفقودالجسد...
چند روز قبل از شهادت و اجرای عملیات بدر در مصاحبهای گفته بود
در این عملیات انشاء الله دیدار، دیدار یار است
امیدوارم که گمنام شهید شوم و جنازهام به یاد سالار شهیدان
کنار آب فرات و در کنار مولایم بماند
که همین طور نیز شد.
.
.
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج
.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)