گفتگو با فاطمه عمادالاسلامی همسر شهید محمود کاوه
شهید کاوه به روایت همسرش
خبرگزاری فارس: همسر شهید محمود کاوه در خاطراتش می گوید:
خطبه عقد را امام برامان خواند. آقای آشتیانی رفت نزدیک امام و گفت: دامادمان آقای کاوه ست.
محمود کاوه. می شناسیدشان که؟
امام نگاهش کرد و لبخند زد، سرش را گرفت طرف آسمان، چیزی زیرلب زمزمه کرد که به دعا می مانست.
**از محمود کاوه گفتن سخت است. سردار، آفتابی بود که به دل کردستان گرمی می بخشید.
*عمادالاسلامی: در بحبوحه ای که بریدن سر پاسدار مجوز ورود بهشت دژخیمان کوردلی بود که با خیال خام خود رعب و وحشت را در کردستان مظلوم ایجاد کرده بودند سرداری آمد که عطوفت، مهربانی و دلاوری اش زبانزد کردها شده بود از کاوه گفتن از بی قراری اش، از نگرانی و دلواپسی اش برای کردستان سخت است. برای بهتر شناختن کاوه به مشهد خیابان مطهری رفتم تا همسرش، فاطمه عمادالاسلامی، را از نزدیک ببینم. حاصل دیدار ما گفت و گویی بود که در ذیل می خوانید.
** از آشنایی تان با آقا محمود برای ما بگویید؟
*عمادالاسلامی: آقا محمود را از دو سال قبل از خواستگاری می شناختم. چون مددکار سپاه بودم و برای سرکشی به خانواده های رزمنده و شهدا می رفتم به منزل کاوه هم سر می زدم.
مادرش گله می کرد که محمود نه تلفن می زند و نه مرخصی می آید.
همین رفت و آمدها و بخصوص خواهر بزرگش که مدتی همکار ما بود زمینه ای برای آشنایی بیشتر خانواده آنها شد و بالاخره به خواستگاری آمدند.
**خانواده با این ازدواج موافق بودند؟
*عمادالاسلامی: بله، چون من شرط کرده بودم که هر خواستگاری که در خانه را زد از همان دم در بپرسند پاسدار است یا نه؟ بنده خدا، مادرم می دانست که دخترش جز با سپاهی ازدواج نخواهد کرد برای همین این زحمت را تقبل کرده بود.