آن هنگام كه عباسيان، در انديشه اى عبث غوطه مى خوردند
و زنجيرهايى را براى بريدن نفس، در خيال خود مى بافتند.
ناگهان درهاى آسمان، به روى زمين گشوده شد و مژده رسيدنت،
همچون زلال چشمهاى، در خانه اى محقر فوران كرد.
تو از شكوه يقين آمده اى تا در تاريكترين شبهاى تاريخ
تيرگى غبار اندوه را از قلبهاى مؤمنان بزدايى. سامرا،
آغوش گشود تا قدمهاى تو را بوسه بزند.
واحيرتا! كه در هر گوشه آسمان آل زهرا،
صيادى به كمين نشسته است تا كبوترى از شما را اسير كند؛
اما معجزه عشق، فراگيرتر از آن است
كه رؤياى پر گشودن در هواى شما را از آسمان نگاهمان بگيرد.
السلام عليك يا على النّقى
با دلى از آينه و تن پوشى از نسيمِ علم
و عرفان و آتشفشانى به لب، بر اهل زمين خوش آمدى.
اى بهشت سامرا! چه خوش است
آرامشِ ماندن زير چتر ولايت تو،
در صبحى كه چون آفتاب سپيده دم، برآيى!