❤ |
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:33
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (10-11-2013), مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* (13-11-2013), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-11-2013), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (09-11-2013), خادمه زینب کبری(س) (13-11-2013), زینبِ فاطمه (07-10-2016), شهاب منتظر (11-11-2013)
موضوعات تصادفی این انجمن:
- ۩~*~۩ کربلا در کربلا می ماند اگر زینب...
- لیست تاپیک های انجمن مناسبت ها ///مناسبتهاي...
- طفل یتیمی ز حسین گم شده ساربان ...{غروب...
- ویژه نامه ميلاد فرخنده حضرت عيسي مسيح عليه...
- ۞۩۞ پر زنيم تا ملکوت افق عاشورا...(محرمنامه...
- ۩~*~۩ در مسلخ عشق جزنکو را نکشند..{ویژه نامه...
- ویژه نامه تاسوعای حسین{عباس(ع) علمدار...
- راه را باز نمایید محرم آمد...دم بگیرید که...
- حی علی العزا *ویژه نامه محرم حسینی*
- ۩~*~۩ در مسلخ عشق جزنکو را نکشند..{ویژه نامه...
❤ |
فقط نه غنچه خود عاشقانه بو می کرد
تمام غربت خود روی دست رو می کرد
جواب قطره ای از آب حرمله تیری
رها به سوی سفیدی آن گلو می کرد
شهادت جانسوز کوچکترین سرباز کربلا,غنچه نشکفته پرپر
آقـا ابـا عبدالله الحسیـن علیـه السـلام , باب الجـوائـج ,
حضرت علی اصغرعلیه السلام بر سوگواران حضرتش
و عاشقان اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام تسلیت باد
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:34
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (10-11-2013), مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* (13-11-2013), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-11-2013), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (09-11-2013), خادمه زینب کبری(س) (13-11-2013), شهاب منتظر (11-11-2013)
❤ |
لالا، لالا ... گل پرپر...
لالا... لالا... علی اصغر...
مادر بخواب!
امشب بوی کربلا میدهد لالایی هایم.
مادر بخواب؛ نمیخواهم امشب خون دلم را ببینی.
مادر بخواب... علی کوچکم بخواب!
چرا این همه زاری میکنی مادر؟
نکند تو هم فهمیده ای امشب
ستاره ها برای که جشن تولد گرفته اند؟
چرا ضجّه میزنی مادر؟
آسمان امشب دارد خودش را سبک میکند روی شانه های زمین.
این باران نیست؛ اشکهای ملایک است برای تطهیر خاک.
میدانی کودکم، امشب عشق به دنیا میآید؛
با همه کودکی اش، با همه کوچکی اش.
امشب، شیرین ترین خواب دنیا آشفته است.
میدانم که فهمیده ای مادر، بگذار قصه
تشنه ترین لبهای کوچک دنیا را برایت نگویم!
بگذار اندوهم را خواب کنم!
بگذار از ماهیهای بیرون از آب چیزی نگویم!
لالا... لالا... بغضم چرا شکست مادر؟
تشنگی ات را پنهان کن! امشب تشنگی تازه به دنیا میآید.
امشب آب برای همیشه تلخ میشود
فرشته ها این پایین، گهواره یکی را نشان هم میدهند
و برایش از همین امشب، بهشت را آذین میبندند.
فرشته ها میدانند طولی نخواهد کشید
که عشق از گلوی کوچک این پروانه طلوع کند
.
ماهیهای بیرون از آب،
قدر اشکهای او را بهتر از ما میدانند، مادر!
لالایی امشب از من نخواه کودکم!
اینکه میبینی نمیتوانم آرامت کنم، از ضعف نیست؛
نمیتوانم آهنگ منظّم نفسهایت را بشنوم امشب.
امشب شش ماهه ترین خورشید، بیدار میشود،
امشب که ماه، خودش را بر آسمان میکشد،
چطور میتوانم تو را آرام کنم؟
کودکم، شیرینم، علی اصغرم!
معصومیت را میتوان در قنداقه خونی نوزادها هم دید،
میتوان از گلوی شکفته، تصویر خُدا در چشمها جاودانی کرد.
میتوان به خُلود اندیشید، به جذبه رسید
و دور گاهواره ای چرخ زد که تمام ستاره ها دور آن میچرخند...
لالایی کودک شیرینم، لالایی!
این لالایی امشب برای سکوت خوانده میشود.
این لالایی برای اشک است.
این لالایی خون است،
لالایی پروانه ها،
لالا لالا، گل بی سر.
لالا لالا علی اصغر...
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:37
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (10-11-2013), مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* (13-11-2013), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-11-2013), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (09-11-2013), خادمه زینب کبری(س) (13-11-2013), شهاب منتظر (11-11-2013)
❤ |
لب تر كن از پياله ي كوثر توهم برو
برخيز علي اصغر خيبر تو هم برو
از صبح گريه كردي و دل شوره داشتي
ديدي رسيد نوبتت اخر توهم برو
شش ماه ميشود به تو من خو گرفته ام
باشد، عصاي پيري مادر توهم برو
فكر دل شكسته ي عمه نمي كني؟
كم بود داغ قاسم و اكبر؟ تو هم برو
هر شعبه ي سه شعبه براي تو نيزه ايست
در بزم تيرو نيزه و خنجر توهم برو
بعد از عموت ماندت اصلا ً صلاح نيست
او رفت پيش ساقي كوثر توهم برو
تا خيمه ها هنوز به غارت نرفته است
قبل از شروع معركه بهتر.... تو هم برو
سید جواد پرئی
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:37
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (10-11-2013), مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* (13-11-2013), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-11-2013), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (09-11-2013), خادمه زینب کبری(س) (13-11-2013), شهاب منتظر (11-11-2013)
❤ |
بخواب علیاصغرم
بخواب که راه درازی در پیش روی ماست
میدانم که شدّت رنج و محنت این سرزمین،
خواب را از چشمان کوچکت ربوده است
پدرت حسین(علیهالسلام) میفرمایند:
(( این جا غاضریه، نینوا و بهتر بگویم؛کربلاست
محلّ فروآوردن ما و سرزمین ریخته شدن خونهای ما.
این جاست که حرمت ما را میشکنند و مردان و کودکانمان را میکشند))
این دشمن از نسل همانهایی است که در جنگ بدر
و در مبارزهی با حجّت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به جهنّم پیوستند
آن روز در مخالفت با رسول الله قد علم کردند
و امروز در مخالفت با سبط او، حسین(علیهالسلام)
در مدّت این شش ماهی که در این دنیا زیستهای،
سرود شهامت و شهادت را برایت زمزمه کردم
و از شیرهی جانم که آمیخته
با ولای حسین(علیهالسلام) بود، سیرابت نمودم
برایت گفتم که حق و باطل با هم جمع نمیشوند
گفتم که یا ولایت امام نار یا امام نور
ولی امان از این قوم که ولایت امام نور را
رها کردند و به ولایت امام نار گردن نهادند
نامههای دعوت کوفیان هنوز هم همراه ماست
امام زمانشان را به سوی خود میخوانند
و از برای کشتنش شمشیر از غلاف برون میکشند
اینان آن قومی را که(( از یک صبح تا شب، چهل پیامبر خدا را
کشتند و فردای آن، به راحتی به بازارهایشان رفتند
و مشغول سرگرمیهای دنیایشان شدند)) رو سفید کردند
آنان یحیی(ع) کُشان امروزند در سال شصت و یک هجری
فرعون وجودشان در برابر موسی زمان ایستاده است
نمرود وجودشان، در برابر خدا سینه سپر کرده
و بانگ برآورده که ((اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلی))
آنها را خواب دنیا فراگرفته
و به چند روز زندگی دنیا دل خوش نمودند
سورهی فجر را با هوای نفس میخوانند
و از تأویل آن که حسین بن علی است، غافلند
"دین لقلقهی زبانشان شده
و موقع ابتلا، دین داران واقعی، چه قلیلاند!"
حسین(علیهالسلام) را که جامع همهی آیات الهی است،
قرآن است و باطن دین و کشتی نجات آنها،
به زر و سیم دنیا میفروشند
اگر میخواهی تفسیر و عینیّت آیهی
((لا تَشتَرو بِآیاتی ثَمَناً قلیلاً و ایّای فَاتَّقون)) را ببینی،
به آنها که روبروی آیت خدا، حسین(علیهالسلام) ایستادهاند، نگاه کن
آری اینجا سرزمین ((کرب)) و ((بلا)) در سال شصت و یک هجری است
سال موعود، زمین موعود و حادثه موعود
اینجا انبیاء و اولیای الهی آمده اند
« همهی آنها از آدم(علیهالسلام) تا نوح، ابراهیم،
موسی، عیسی و محمد که سلام و درود خدا بر آنها باد،
از این جا عبور کردند و بر مصیبت خاندان رسول خاتم
محمّد مصطفی صلیاللهعلیهوآله» ناله کردند و گریستند
گویا همین دیروز بود که پدربزرگ غریبت،
علی(علیهالسلام) از صفین بازمیگشت
و چون به این زمین تفتیده و مضطرب رسید،
اشک پهنای صورتش را شست
اصحاب دلیل را جویا شدند و فرمودند :
«اینجاست که حسینم را میکشند
در حالی که روزها آب را بر او و اهل بیت او بستهاند»
خداوند میخواهد مردان و سربازان پدرت را در راهش،
کشته ببیند و ما زنان و کودکان خیام را، اسیر
خداوند میخواهد که همهی ما،سربازان حسین(علیهالسلام) شویم
و مانند مادرمان فاطمه سلاماللهعلیها فداییان ولایت و در این میان
قرار است که کوچکترین و اقیانوسترین سرباز حسین(علیهالسلام) تو باشی
پاره جگر رباب، کمتر تقلّا کن
زود است که تو را به دستان حسین بسپارم
تا آخرین اتمام حجّت این قوم شوی و دلیل مظلومیت
مولایمان حسین(علیهالسلام)
ف.بهمنی
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:38
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (10-11-2013), مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* (13-11-2013), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-11-2013), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (09-11-2013), شهاب منتظر (11-11-2013)
❤ |
گوش تا گوش تو ای غنچه گلستان شده است
آب آب لب تو بانی باران شده است
خون حلق تو نرفته نفست بند آمد
که به یک چشم زدن جسم تو بی جان شده است
از زمین می رود این بار به سمت ملکوت
قطره هایی که پر از باده عرفان شده است
تو که سیراب شدی تازه دلم می سوزد
از همین خشکی زخمی که نمایان شده است
تو به اندازه خون پدرت مظلومی
غصه ات بر جگرم داغ دو چندان شده است
کاش می شد پسرم زیر عبا گریه کنم
ناله ام در دل هر هلهله پنهان شده است
مادرت بند دلش بسته به گیسوی تو بود
مادرت چشم به راه است و پریشان شده است
ردپایی که چنین دور خودش چرخیده است
حال روز پدری هست که حیران شده است
محمد امین سبکبار
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:38
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (10-11-2013), مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* (13-11-2013), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-11-2013), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (09-11-2013), شهاب منتظر (11-11-2013)
❤ |
نه! از جدایی حرف نزن!
تو با این حرفها، آتش به جانم میزنی. نرو! ...
مرا در بیکسی هایم تنها مگذار!
مرا طاقت وداع نیست،
که شانه هایم زیر آوار
این اندوهِ بزرگ، خواهد شکست.
بمان! گرچه میدانم تشنه ای و عطش،
بر تار و پودِ جسم نحیفت پیچیده است.
چه کنم که تهیدستم و مرا جرعه ی آبی نیست
تا گوارای وجودت کنم.
آرامش قلبم! نرو.
که آن بیرون، جز تیر و خون،
چیز دیگری انتظارت را نمیکشد.
تو، هنوز برای جنگیدن کوچکی! خیلی کوچک.
دوست ندارم لحظهی پرواز سرخت را به تماشا نشینم.
آرام بگیر، عزیزم! نمیدانم چرا
دیگر تکانهایم آرامت نمیکند؟!
گریه نکن، غنچه ی شش ماهه ی من!
مبادا صدای گریه ات را بشنوند و تو را از من جدا کنند!
نمیدانم این همه شتاب برای چیست؟
چه میبینی که این طور عاشقانه سر از پا نمیشناسی
و به شوق وصال بیتاب شده ای؟
آیا از من خسته شده ای؟
من گهوارهی خوبی برایت نبوده ام؟
با من بگو! پس از تو، دیگر حضور چه کسی
آغوشم را معطّر خواهد ساخت؟
راستی! دیشب، کابوس بدی دیدم،
خوابِ یک قنداقه ی خونین را،
خوابِ یک تیر را دیدم که از آن،
خون میچکید؛ خونِ گلوی نازک تو!
خواب فرشته هایی را دیدم
که برای گرفتن یک قطره از خون حلقت،
از هم سبقت میگرفتند؛
خواب سرگردانیِ خودم را دیدم
که به غارت می بردنم.
حالا به من حق میدهی که دلواپس و مضطرب باشم؟
حق میدهی علی جان؟!
تو، تنها دلیل بودنِ منی!
آخر بی تو من به چه کار آیم؟
گهواره بی کودک، میشود؟! ...
برگرد، آرام جانم!
این قدر از «رفتن» حرف نزن!
به خدا که من تحمّل این جدایی را ندارم!
کاش میدانستم، این همه بی تابی ات را چگونه پاسخ دهم!
من نیز در رویایی شیرین، دیده ام
خوابِ خونین شهادت را.
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:39
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (10-11-2013), مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* (13-11-2013), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-11-2013), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (09-11-2013), خادمه زینب کبری(س) (13-11-2013)
❤ |
گهواره ی من! این قدر برایم لالایی «ماندن» مخوان!
دیگر جنبیدن تو مایه ی آرامش قلبم نیست؛
که مرا عشق بزرگی، بیتاب کرده است.
مگر بابا را نمیبینی؟
گلهای محمدی صلی الله علیه وآله وسلم ، یکی یکی پژمردند؛
دیگر در بوستان اهل بیت، جز من، گلی نمانده!
توفان در راه است، باید خود را به «کشتی نجات» برسانم!
من آخرین بازمانده از قافله ی عاشورا هستم!
رفیق لحظه های خوب من!
بارها در گرمای آغوشی آرمیدم
و بارها به نغمهی دلنواز لالاییات دل سپردم
امّا ... این لحظه، نه آغوش تو،
و نه آغوش مادر، هیچ کدام آرامم نمیکند.
که من صدای لالایی خدا را میشنوم!
که من آغوش باز خدا را میبینم!
وقت تنگ است؛ باید بروم؛
این قدر بر «ماندم» اصرار مکن!
در خیمه ماندن و از عطش مردن؟ ... نه! ... نه!
تا درهای شهادت را نبسته اند باید بروم!
من تشنه ی پروازم. میخواهم از بابا دفاع کنم.
معراج سرخ من، روی دستهای بابا دیدنی است!
گهواره ی من! به خدا که آرزوی بهشت،
لحظه ای رهایم نمیکند. من آخرین سرباز حسینم!
و مظلومترین شهید کربلا؛ باید بروم،
دنیا منتظر پرواز من است ... .
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:40
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (10-11-2013), مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* (13-11-2013), نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* (09-11-2013), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (09-11-2013), خادمه زینب کبری(س) (13-11-2013), شهاب منتظر (11-11-2013)
❤ |
«گهواره خالی»
مردی به مهر، مرا بر دستهایش بلند کرده بود:
«این جنگ، جنگِ ماست؛ آیا کودک خُردسال مرا آبی نمیدهید؟»
میدیدم صحرا، شلوغِ وحشت آ ور تیر و شمشیر، و خاکی که از
خون، گل شده بود. من از درونِ خیمه میدیدم سایه ی سوارانی را که مشعل
به سمت خیمه ها پرتاب میکردند. من ترس و عطش را میگریستم.
و زنی که هر دَم مرا در آغوش میکشید و نوازش میکرد.
سیلِ التهابی غریب از خیمه بیرون میریخت و من میشنیدم هر
لحظه صداهایی که اذنِ جنگ و شهادت میخواستند و من، معنیِ
این کلمات را خوب نمیدانستم
صدای مردی که بسیار دوستش میداشتم و بسیار دیده بودمش
را میشنیدم که در پاسخ، دعایشان میکرد و به جهاد میفرستادشان و
وعده میداد که ما نیز ساعتی پس از شما، به شما خواهیم پیوست.
نمیدانم قرار بود به کجا بروند، من نمیفهمیدم؛ امّا عطش را خوب میفهمیدم؛
آخر، تمامِ وجودم را میسوزاند. چرا کسی به من آب نمیدهد؟
و من میگریستم و حس میکردم که گریه ی من، هر لحظه چروکی بر
چهره اش میاندازد؛ بر چهرهی همان زنی که عمّه ی من بود، و ناله های
عطشناکِ من، گویی دشنهای بود که به قلبش مینشست.
پدر، شرمگینِ تشنگی من بود؛ این را حس میکردم.
ناگهان، پردهی خیمه کنار میرود. نور، چشمانم را نیمه بسته میکند.
حضورِ پدر را حس میکنم که مرا در آغوش میفشارد.
نگاهش، مهر و لبخند است؛ امّا آمیخته ی اندوه و شرم؛ گویی با من وداع میکند.
مرا از خیمه میبَرَد، من در آغوش او هستم و صدای ضربان قلبش
را میشنوم که هر لحظه تندتر میتپد.
التهابی وجودش را فرا گرفته است. مرا بر دست بلند میکند:
«این جنگ، جنگِ ماست، آیا کودک خردسال مرا آبی نمیدهید؟»
نگاه میکنم؛ هیچ کس برای آوردنِ آب نمی آید.
زیرِ گرمای آفتاب، عطش گلویم را بیشتر چنگ میزند؛
امّا دیگر نخواهیم گریست.
حسی سراسر وجودم را سرشار کرده است.
میبینم که کمانی کشیده میشود، دستِ پدر میلرزد. تیری از کمان رها میشود؛
ناگهان احساس میکنم که حنجرهام داغ شده است
و چیزی بر سطح سینه ام، جاری میشود.
درد و سوزش، عطش را از یاد برده است.
چشمانم را میبندم؛ حس میکنم که از آغوشِ پدر جدا میشوم.
چشمانم را میگشایم؛ آسمان چقدر نزدیک شده است!
سرم را برمیگردانم؛ به پایین که نگاه میکنم، پدرم را میبینم؛
با دستانِ خونی که مرا بر سینه میفشارد و میگرید.
حالا دور و دورتر میشوم و آدمها هر لحظه کوچکتر به نظر میرسند.
حالا نه عطشی هست نه دردی نه سوزشی.
فقط فرشته ای را میبینم که مهربان، مرا در آسمان، در آغوش میگیرد
و میگوید:
«خوش آمدی! باید برویم؛ پدرت نیز تا لحظه ای بعد، نزدِ تو خواهد بود.»
مهدی میچانی فراهانی
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:40
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (09-11-2013), مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (10-11-2013), مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* (13-11-2013), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (09-11-2013), خادمه زینب کبری(س) (13-11-2013), شهاب منتظر (11-11-2013)
❤ |
«پرواز خون»
لالا، لالا، لالایی
دردی که درمان ندارد؛ اندوه پنهان ندارد
یادت علی جان، علی جان داغ است و پایان ندارد ...
تبسّم کن! همه منتظر سپیده اند؛ سپیده ای که تصویر اولین شفق
را در کنار گلهای نسترن خواهد آویخت.
تبسّم کن، علی جان! مبادا شام غریبان از راه برسد
و تا ابد، گلِ تبسّم بر لبانت بخشکد.
... و آن همیشه نامرد، دست به کمان میبرد؛
نبض آسمان از تپش باز می ماند، تمام نگاهها میخشکند و
انگشتهای خونین، گرمای عاطفه را حس میکنند.
اینک گاه پرواز است؛
«پرواز خون»، در سینه ی لاجوردی آسمان، تبخیر خونین
شبنم در معراجی پر از عشق.
آه! چقدر سنگین است اندوهان داغ تو، علی جان!
مثل شاخه گلی که در توفان پژمرده میشود، سر در
آغوش پدر ـ امّا همچنان متبسّم و خندان ـ با پدر وداع میکند
و شهادت، بوسه بر حنجرهی گلگونش میزند.
هستی، اختیار از دست میدهد.
خروشی عظیم در عرش به راه میافتد و حضرت جبرییل علیهالسلام ،
قنداقه ی خونین را در آغوش فشرده، مینالد:
این گلِ حسّاس، علی اصغر است
غنچه ی احساس، علی اصغر است
آنکه برایش به شهادت رسید
حضرت عباس، علی اصغر است
تربتی کوچک امّا به اندازه ی تمام غربتها و داغها، در دل صحرا
پدید می آید و نام شهیدی دیگر از آل اللّه، به شاخه ی طوبی آویخته میشود.
اَلسلام علیک یا علی بن الحسین الاصغر علیهالسلام ،
بِاَبی اَنْتَ و اُمّی و نفسی ...
درود بر تو و بلند آزادگی ات!
درود بر تو و عظمت بی پایانت!
درود بر تو و گهواره ی خالی ات!
درود بر تو و قنداقه ی خونینت!
درود بر تو و حنجره ی گلگونت!
درود بر تو و تربت آسمانی ات!
مولاجان، ای باب الحوایج کربلا!
از ما دستگیری کن که درماندگانیم ...
آب و آیینه گریه خواهد کرد،
صبح آدینه گریه خواهد کرد
دل به هر سینه گریه خواهد کرد
تا قیامت به یاد تو مولا!
سیدعلی اصغر موسوی
ویرایش توسط نیایش*خادمه یوسف فاطمه(س)* : 25-10-2014 در ساعت 22:41
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
♥اَلـــلّـــ♥ـهـُـــ♥ـمَّ عَـــ♥ـجِـّــ♥ـلْ لِــ♥ـوَلــ♥ـیـــِّکَ ♥الــــْفــ♥ــَرَجْ♥
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (09-11-2013), مولاتی یا فاطمه الزهرا(س) (10-11-2013), مریم منتظر*خادمه مولای منتظران* (13-11-2013), حدیث*خادمه مهدی فاطمه(س)* (09-11-2013), خادمه زینب کبری(س) (13-11-2013), زینبِ فاطمه (07-10-2016), شهاب منتظر (11-11-2013)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)