ازفدک تا کربلا . . .کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار رو درسینه آیینه را می شد سپر ، دیوار و درز آشیان سوخته دارد خبر دیوار و درگردبادی بود و توفان ، قاف را در بر گرفتدختر پیغمبر و تدفین پنهانی به شب !وای بر امت ، کند لب وا اگر دیوار و درحیرتی دارم من از صبری که بر حیدر گذشتذوافقار آرام بود وشعله ور ، دیوار و دراستخوانی در گلو ، خاری به چشم ، آتش به جانناله ها در چاه گاهی ، گاه بر دیوار و دراز فدک تا کربلا یک خط طغیان بیش نیستسوخت آن جا خیمه ، این جا از شرر ، دیوار و در