بيا که قبله ي دل کعبه ي رضا اينجاست
بيا که مشرق انوار کبريا اينجاست
بيا به طور تجلي بيا به بزم حضور
بيا که معني والشمس و والضحي اينجاست
❤ |
بيا که قبله ي دل کعبه ي رضا اينجاست
بيا که مشرق انوار کبريا اينجاست
بيا به طور تجلي بيا به بزم حضور
بيا که معني والشمس و والضحي اينجاست
فاطمی*خادمه یوسف زهرا(س)* (02-08-2017)
❤ |
برضامن غربت غریبان صلوات
بر پادشه ملک خراسان صلوات
یارب به رضای تو رضا بود رضا
خشنودی جمله اهل ایمان صلوات
*******************************
سکوت خطرناک تر از حرفهای نیشداراست
کسی که سکوت می کند روزی حرفهایش را
سرنوشت به تلخی به شما خواهد گفت
*******************************
و قسم به حقارتِ واژه و شکوه سکوت،
که گاهی شرح حال آدمی ممکن نیست...
*******************************
╬✿╬ سوگند ╬✿╬ (03-08-2017)
❤ |
سر زد ز آسمان یقیـن کــــوکب رضـــا
این مژده بر شکسته حصاران خجسته باد
شـــد جلوه گر ز مشرق جان آفتاب عشق
باران نــــور، در شب یاران خجسته بــاد
❤ |
من خادم خادمان درگاه رضا
درگاه عطا و کرم و جود و سخا
درگاه امام هشتمین طور لقا
سلطان سریر ارتضا نور خدا
❤ |
السلام علیک یا شمس الشموس
حتما اگر دوباره زمین را بنا کنند
باید تو را از عالم و آدم سوا کنند
ما آدمیم یا که شما؟ این درست نیست
باید حساب ما و شما را حدا کنند
حتی کبوتران همگی خوب واقفند
در آسمان صحن تو باید دعا کنند
در آسمان شهر، تو پیدا ترین کسی
باید که جای جای شما را طلا کنند
من حدس می زنم که دری در بهشت را
هم از برای نام تو باب الرضا(علیه السلام) کنند
ترکیب آسمان و زمینی، نمی شود
ابیات حق مطلبتان را ادا کنند!
❤ |
ای گشته به زندان حوادث محبوس
افتاده به خاک غم و محنت، مأیوس
خواهی تو اگر نجات از بند بلا
شو ملتجی از صدق به شاهنشه طوس
❤ |
دلتنگ رضایم ؛ به همه صحن و رواقش
جانــــــم به فدایش همه لطف و عطایش
یا رب نظری کن مـــــــرا لطف به پابوس
بینم حرمش ؛ کفتــــر و گنبد به فدایش
هر روز دلــــــــم عقـــــــده کند بهر زیارت
هم کفتر و هم گنبد و هم طاق طلایش
صبح ها به جمال, دل آرای رضا جانب مشرق
هر دم نگرم تا برسد جلوه ای از مهر و وفایش
دورم ز مشهد به خدا قلــــب من آنجاست
تا لطف رضا شامل من هم بشود سوی جوارش
گندم بخرم بهر همه کفتر های عاشق و واله
تا چرخ زنند دور همه صحـــــــــن و فضایش
از بس ز دوری رضا اشک بریختم ز چشمان
خشکیده شده بحر دو چشمم ؛ همه ساز و نوایش
چندیست که خواب های من افتاده به مشهد
شب نیست ! که خوابم نبرد سوی لقایش !!!
❤ |
طلوع شمس ندیدی ز نجم اگر محسوس
بین ز نجمه بعالم طلوع شمس شموس
نموده انفس آفاق را قرین سرور
شهی که نفس نفیسش بود انیس نفوس
تبارک الله از این روز اسعد میمون
که هست مولد شاه حجاز خسرو طوس
خدیوِ خِطه طوس آنکه عارفان ندهند
گدائی درِ او را به حشمت کاوس
امام جن و بشر کش بر آستانه قدس
ملایکند دمادم بذکر یا قدوس
مه سپهر ولایت ، شهی که در هر صبح
زند بخاک درش آفتاب گردون بوس
ز رشگ خادم کویش رواست خازن خلد
همی گزد لب و بر هم زند کف افسوس
عجب نباشد اگر فایق آمد از هر باب
گه مباحثه با عالم یهود و مجوس
چه جلوه ذرّه کند در مقابل خورشید
چه صرفه قطره برد در کنار اقیانوس
چه شد دنائت مأمون و کینه توزی او
کجاست آن همه تزویر و حیله و سالوس
بگو بیا و ببین حشمت خدائی وی
که آن بدیده خلق خدا بود محسوس
همیشه بر سر بام جهان بکوری خصم
بنام نامی آنشه فلک نوازد کوس
درون جسم گدازد دل حسودانش
چنانکه شمع گدازد میانه ی فانوس
شهی که وحش بیابان از او گرفته مراد
صغیر کی شود از لطف و رحمتش مأیوس
❤ |
ای که مرآت خدایی مددی حضرت سلطان
معدن جود و سخائی مددی حضرت سلطان
هر گدائی که به سویش بنمایی تو نگاهی
رسد آخر به نوایی مددی حضرت سلطان
تو نگفته بدهی حاجت و این رسم رئوف است
مهد احسان و عطایی مددی حضرت سلطان
چه شهیدان که گرفتند برات از حرم تو
که حبیب شهدایی مددی حضرت سلطان
روضههای سحر کوی تو دارد چه صفایی
صاحب هر چه بکائی مددی حضرت سلطان
قبله ی کعبه تویی جملۀ شاهان سگ کویت
کی تو حج فقرایی مددی حضرت سلطان
پرچم سبز سر گنبد تو هادی عشق است
چون کند قبله نمایی مددی حضرت سلطان
تحت آن قبه ی زردت که بود عرش الهی
گریه دارد چه صفائی مددی حضرت سلطان
بی خود از خود شده دل هر دمی آید به حریمت
بشود کرببلائی مددی حضرت سلطان
زیر ایوان طلایت چو نجف غرق غرورم
شهریار دو سرائی مددی حضرت سلطان
قاسم نعمتی
❤ |
السلام علیک یا شمس الشموس
طلوع شمس ندیدی ز نجم اگر محسوس
بین ز نجمه بعالم طلوع شمس شموس
نموده انفس آفاق را قرین سرور
شهی که نفس نفیسش بود انیس نفوس
تبارک الله از این روز اسعد میمون
که هست مولد شاه حجاز خسرو طوس
خدیوِ خِطه طوس آنکه عارفان ندهند
گدائی درِ او را به حشمت کاوس
امام جن و بشر کش بر آستانه قدس
ملایکند دمادم بذکر یا قدوس
مه سپهر ولایت ، شهی که در هر صبح
زند بخاک درش آفتاب گردون بوس
ز رشگ خادم کویش رواست خازن خلد
همی گزد لب و بر هم زند کف افسوس
عجب نباشد اگر فایق آمد از هر باب
گه مباحثه با عالم یهود و مجوس
چه جلوه ذرّه کند در مقابل خورشید
چه صرفه قطره برد در کنار اقیانوس
چه شد دنائت مأمون و کینه توزی او
کجاست آن همه تزویر و حیله و سالوس
بگو بیا و ببین حشمت خدائی وی
که آن بدیده خلق خدا بود محسوس
همیشه بر سر بام جهان بکوری خصم
بنام نامی آنشه فلک نوازد کوس
درون جسم گدازد دل حسودانش
چنانکه شمع گدازد میانه ی فانوس
شهی که وحش بیابان از او گرفته مراد
صغیر کی شود از لطف و رحمتش مأیوس
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)