صفحه 1 از 6 12345 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 57

موضوع: هزار و یک حکایت اخلاقی

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    July 2014
    شماره عضویت
    6991
    نوشته
    7,937
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سادتنا و مولاتنا یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
    تشکر
    632
    مورد تشکر
    1,260 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    parvane هزار و یک حکایت اخلاقی

    امضاء

    دلتنگم..

    برای دخترکی که رویا میبافت.. فارق از وضوح نبودن ها..
    سردی نبایدها.. سختی گسستن ها..


  2.  

  3. Top | #2

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    July 2014
    شماره عضویت
    6991
    نوشته
    7,937
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سادتنا و مولاتنا یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
    تشکر
    632
    مورد تشکر
    1,260 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    تقدیم به کسانی که در عصر بحران اخلاق دوستدار و مروج فضائل اخلاقی اند.


    سخن پیشین
    «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»(1)
    اقوام روزگار به اخلاق زنده اند
    قومی که گشت فاقد اخلاق، مُردنی است
    رسول خدا فرمودند: «انما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق.»(2)
    من برای کامل کردن فضائل اخلاقی از سوی خدا مبعوث شده ام.
    بعثت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) بی هیچ مبالغه و اغراقی بعثت اخلاق است. اخلاق در همه ی دوران ها به خصوص دوره ی جاهلیت حلقه ی گمشده ی انسان های سرگشته و بعضا ناآگاه بوده و هست. حضرت محمد و آن روح بزرگ و جان بزرگوار در گفتار و رفتار از اخلاق پاک و انسانی دم زد تا به انسان بیاموزد که اگر این تن خاکی و بی ارزش به اخلاق نیکو آراسته نباشد، به پشیزی هم نمی ازرد.
    اکنون پس از گذشت هزار و چهارصد و اندی سال از بعثت آن پیامبر رحمت و عطوفت، باز هم اصلی ترین دغدغه و نیاز دوران معاصر، اخلاق است و بس. بشر بداخلاق و خودخواه و متکبر اگر تمام کائنات را هم فتح کند و در دورترین کهکشان ها هم خانه بسازد تا اخلاق نداشته باشد هیچ ندارد. پس آنچه محمد را سرآمد همه ی بشریت کرده، اخلاقی است که او مروج آن است.
    و أحسن منک لم تر قط عینی
    و أجمل منک لم تلد النساء
    خلقت مبرأ من کل عیب
    کأنک قد خلقت کما تشاء
    امروز و در آشفته بازار تکنولوژی، آنچه به داد انسان خواهد رسید، اخلاق است. انسان فطرتا تشنه ی پاکی و نیکویی است و باید بداند که از دروغ، حسد، فریب، شهوت و شهرت طلبی راهی به دهی نمی توان برد.
    بزرگان دین فرموده اند: شما نمی توانید با مال های خود مردم را به سوی خود جذب کنید، پس با اخلاق آنها را به خود علاقه مند سازید. خود آنها نیز چنین بودند؛ چرا که آن مردم متعصب و تندخو را مجذوب و فدایی خویش ساخته بودند. وقتی زید بن حارثه قبل از اسلام در جنگی اسیر شده بود، رسول خداونه فرمودند:
    اختیار را به خود زید واگذار می کنیم، اگر خواست با شما بیاید، من چیزی نمی خواهم، او را رایگان ببرید؛ وگرنه همین جا بماند. هنگامی که جریان را به زید بن حارثه گفتند، از آن جا که اخلاق نیک پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) و سخت در او اثر کرده بود، از آزادی و رفتن نزد خویشانش صرف نظر کرد و حاضر شد به عنوان برده، همچنان خدمتگزار پیامبر بزرگوار باشد.(3)
    امیر مؤمنان علی ((علیه السلام))فرمودند: «بدانید کمال دین، طلب علم و عمل است و طلب علم، واجب تر از طلب مال است؛ زیرا مال برای شما قسمت شده؛ اما علم خزینه ای است نزد اهلش و من شما را به طلب علم از
    ص: 25
    ________________________________________
    1- شمس /9-10.
    2- مکارم الاخلاق / 8، بحار الأنوار 210/16 ، ج 68/ 382.
    3- منتهی الامال 90/1
    اهلش امر میکنم.» همچنین در روایت دیگری معلوم نموده اند که کدام علم، نافع و سودمند است: «إنما العلم ثلاثة: آیة محکمة(1) فریضة عادلة(2) و سنة قائمة(3) وما خلاهن فضل.»(4)
    پس از آن که کتاب «هزار و یک حکایت قرآنی» با استقبال مردم فهیم و قرآن دوست کشورمان به ویژه اساتید قرآن رو به رو شد، در صدد برآمدم کتاب دیگری با عنوان «هزار و یک حکایت اخلاقی» تألیف کنم؛ زیرا یکی از مسائل مهم قرن حاضر، مسئله ی بحران اخلاقی حاکم بر جوامع است که جوامع مسلمان نیز از آن، در امان نیستند. مسائل اخلاقی (اعم از فضائل و رذائل) پیشینه ای به گستره ی تاریخ بشر دارند. از هنگامی که انسان به وجود آمد، همواره این فضائل و رذائل با او همراه بودند. فضائل و رذائل اخلاقی چیزی نیست که از بشر جدا شود؛ به عبارت دیگر، بشر چند هزار سال قبل با بشر آینده از لحاظ داشتن صفتی چون حسد مشترکاند؛ از این رو مسائل اخلاقی هیچ گاه بوی کهنگی به خود نمی گیرند و در هر عصر و زمان، تر و تازه و مورد ابتلا هستند.
    مسئله ی «نتیجه ی اخلاقی» یکی از مسائل مهم در حکایات و داستان های اخلاقی است. همیشه روش نویسندگان در نوشتن نتیجه ی اخلاقی پس از ذکر داستان و حکایت، متفاوت است. برخی به دلایلی مثل نصیحت مستقیم دانستن نتیجه ی اخلاقی، از ذکر آن، خودداری می کنند؛ ولی برخی دیگر به دلایل خاصی آن را ذکر می کنند. به عنوان نمونه، سدید الدین محمد عوفی در جوامع الحکایات و لوامع الروایات(5) در اکثر مواقع از آوردن نتیجه ی اخلاقی خودداری می کند. به عقیده ی وی نتیجه گیری از حکایت به عهده ی خواننده است؛ اما گاهی در پایان برخی از حکایات، خود را از آوردن نتیجه که با یادآوری صریح همراه است، ناگزیر می بیند؛ به عنوان مثال در پایان داستان سیاوش و کشته شدن وی به دست گرسیوز و کیفر یافتن سودابه می نویسد: «و این حکایت، مر عقلا را تنبیه (آگاهی) است تا در عقود و عهود، طریق وفا سپرند و اگر از راه وفا دور شوند، به وبال(6) آن، مأخوذ گردند.»(7) یا در پایان حکایت «زن بدنهاد» می نویسد: «و این حکایت، تنبیه
    ص: 26
    ________________________________________
    1- اشاره است به اصول عقائد سه گانه: الف - علم توحید با صفات ثبوتیه پروردگار که عدل یکی از صفات او است. ب - اعتقاد به رسالت جمیع انبیا و اوصیای آنها و گواهی به کتب نازله از جانب پروردگار تعالی و تصدیق به وجود ملائکه. ج - علم نظری به معرفت معاد که این علوم را در مجموع، فقه أکبر می نامند.
    2- فریضة عادله: در حقیقت تحلی بد فضائل و تخلی از رذائل اخلاقی است؛ زیرا «عادلة» کنایه از حد وسط میان افراط و تفریط است.
    3- سنة قائمه: به احکام دین و مسائل حلال و حرام اشاره دارد که احکام خمسه را شامل می شود (احکام خمسه عبارت اند از: واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام.)
    4- ملا محسن فیض کاشانی، شافی.
    5- یعنی: داستان های جامع و روایت های درخشان. جوامع الحکایات بزرگ ترین اثر داستانی قرن هفتم هجری تألیف محمد بن محمد عوفی ملقب به سدید الدین (حدود 567 - 630) است. وی متولد بخارا است و غالب شهرهای ماوراء النهر، خراسان و هندوستان را به قدم سیاحت پیمود. او به خدمت نظام الملک جنیدی رسید و جوامع الحکایات را به نام این وزیر تالیف کرد. جوامع الحکایات مشتمل بر بیشتر معارف اسلامی و فرهنگ ایرانی و سندی از تاریخ تمدن و ادبیات و علوم جهان اسلامی است. نکته های اخلاقی، اجتماعی، دینی و تاریخی در آن، فراوان است. داستان هایی دارد که سخت ترین دل ها را نرم می کند. در طی داستان ها از رفتار اجتماعی و تعدی و تجاوز پادشاهان و امیران و حاکمان و بعضی از مدعیان شریعت و طریقت انتقاد شده است. این کتاب که یکی از متن های معتبر فارسی است، شامل یک دوره تاریخ از آغاز آفرینش تا پایان دوره ی خلفای عباسی (640 ه ق) است که تاریخ ایران و اسلام را نیز در بر می گیرد.
    6- وبال، اصطلاحی قرآنی است. این کلمه سه بار در قرآن مجید به کار رفته: 1. لیذوق وبال أمره (مائده / 95). 2. ذاقوا وبال أمرهم (حشر / 15). 3- قذاقت وبال أمرها (طلاق / 9). در محاورات اکثرا آن را با واژه ی وزر شنیده اید (می گویند: وزر و وبال).
    7- بخش تاریخی جوامع الحکایات (از انتشارات دانشسرای عالی، تهران) / 58.
    است عاقلان را تا از مصاحبت (همنشینی) نااهلان احتراز نمایند.»(1) یا در پایان حکایت مور [قانعا] و زنبور حریص می نویسد: «اگر عاقل یک نظر در این سخن تأمل کند، از مواعظ جمله واعظان مستغنی (بی نیاز) گردد!»(2)و در جایی دیگر می نویسد: «فایده ی این حکایت آن است که هر کس خواهد که نامحرمان در حرم او خیانت نکنند، گو نظر از حرم مسلمانان گسسته دار که حق تعالی به برکت عقت تو، اهل حرم تو را در پرده ی عقت نگاه دارد.»
    در قرآن مجید نیز مواردی وجود دارد که پس از ذکر داستان، نتیجه ی اخلاقی آن صریحا ذکر شده است؛ مثلا در داستان حضرت یوسف ، آن حضرت در پاسخ برادرانش که از او پرسیدند «آیا تو یوسفی؟» می فرماید: «أنا یوسف وهذا أخی قد من الله علینا إنه من یتق و یصبر فإن الله لایضیع أجر المحسنین»(3) [آری!] من یوسفم و این برادر من است. خداوند بر ما منت نهاد؛ هر کس تقوا پیشه کند و شکیبایی و استقامت نماید سرانجام پیروز می شود؛ چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند. همان گونه که ملاحظه می کنید، حضرت یوسف، رهایی خود از مشکلات گوناگون را مرهون پرهیزکاری و شکیبایی می داند. به عبارت دیگر اگر بخواهیم داستان سوره ی مبارکه ی یوسف را در دو کلمه خلاصه کنیم، آن دو کلمه، پرهیزکاری و شکیبایی است. پس نتیجه ی اخلاقی داستان سوره ی مبارکه ی یوسف، پرهیزکاری و شکیبایی است که صریحا در پایان داستان ذکر شده است.
    در پایان، توجه خوانندگان گرامی را به چند نکته جلب می نماییم:
    1. قصه ها و حکایت هایی را که در متن قرآن کریم وجود داشته و قصه های قرآن نامیده می شوند در این مجموعه وارد نساخته ایم؛ زیرا برآنیم که حکایات و قصه های قرآن شایسته است به گونه ی مستقل، چاپ و منتشر شود تا شأن و حرمت آن، محفوظ بماند. افزون بر این، قصه های قرآن، واقعی و حقیقی است؛ ولی دیگر حکایتها - همان گونه که از واژه ی حکایت استفاده می شود - شاید صد در صد واقعی نباشند؛ زیرا در برخی موارد، نویسندگان و دانشمندان، یک رشته مطالب اخلاقی و حکمی و پند و اندرزها را در قالب داستان ریخته و جامه ی حکایت بر آن می پوشانند تا از ابتذال و تلخی پند و نصیحت بکاهند و به قول شیخ اجل سعدی:
    داروی تلخ نصیحت، به شهیر ظرافت برآمیزند و چراغی تابان از معنی و حقیقت، فرا راه مردمان بدارند.»(4) این نویسندگان در این روش مسلما کامیاب گشته و در نتیجه آثاری ارزنده در ادب پارسی و تازی و... بر جای گذاشته اند. کتاب «کلیله و دمنه» نمونه ی بارزی است از آنچه گفته شد.(5)
    ص: 27
    ________________________________________
    1- جوامع الحکایات 344.
    2- جوامع الحکایات / 282.
    3- یوسف / 90
    4- گویند: شخصی از عارف بزرگ میرزا محمد رضا قمشه ای پرسید: «این حرف هایی را که عرفا می زنند، بافتند با یافتند؟» ایشان در جواب فرمود: «اگر یافتند، خوب یافتند و اگر بافتند، خوب بافتند!» ر.ک: هزار و یک نکته (آیت الله حسن زاده آملی)/621. نکته ی 776؛ به نقل از: مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی آملی
    5- جناب مولوی می گوید: ای برادر، قصه چون پیمانه است معنی اندر وی بسان دانه است دانه ی معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
    2. همان گونه که پزشک برای تأمین سلامتی بیماران دو نوع دستور دارد (مثبت و منفی)؛ یعنی به بیمار می گوید: این دارو را مصرف کن و فلان غذا را میل کن (دستورات مثبت) و از فلان غذا و فلان کار پرهیز کن (دستورات منفی)، ما نیز در این کتاب دستورات مثبت و منفی را کنار هم بیان کرده ایم؛ به تعبیر دیگر، فضائل اخلاقی را در کنار رذائل اخلاقی آورده ایم؛ به عنوان مثال وقتی حکایت هایی را در باره ی خوش بینی و حسن ظن نقل کردیم، حکایت هایی را نیز در باره ی بدبینی و سوء ظن نقل می کنیم تا به مصداق گفته ی حکیمانه ی لقمان حکیم که گفت: «ادب را از بی ادبان آموختم»، عمل کرده باشیم.(1)
    ٣. برای اثربخشی مواعظ و حکمتها به چند عامل نیاز است؛ یکی از عوامل مهم این است که خود شخص بخواهد از مواعظ پند بگیرد و به اصطلاح، واعظ درونی داشته باشد.(2) امام باقر می فرماید: «من لم یجعل له من نفسه واعظ فإن مواعظ الناس لن تغنی عنه شیئأ »؛ کسی که از درون خود، واعظ و پند دهنده ای برای خود قرار نداده است، پندهای مردم او را بی نیاز نمی کند.(3) قرآن مجید می فرماید: « و ما تغنی الآیات و النذر عن قوم لایؤمنون» (4)، این آیات و انذارها به حال کسانی که [به خاطر لجاجت] ایمان نمی آورند، مفید نخواهد نبود.
    4. از کتاب سودمند «پند تاریخ» نوشته ی حجت الاسلام و المسلمین موسی خسروی بهره ی فراوان برده ایم.
    5. از نتیجه ی اخلاقی گرفتن در پایان حکایت ها خودداری کرده ایم مگر در مواردی که مطلب نقل شده ، خود دارای نتیجه ی اخلاقی باشد که آن را عینا نقل کرده ایم.
    6. محصول کار بشر عادی و غیر معصوم، از اشتباه و نقص خالی نیست.(5) از این رو از خوانندگان محترم میخواهم که اگر به اشتباهی برخوردند بر این بنده منت نهند و از تذکر و ارشاد دریغ نورزند که با سپاس فراوان پذیرفته خواهد شد.
    غرض، نقشی است کز ما باز ماند
    که هستی را نمی بینم بقایی
    مگر صاحبدلی روزی ز رحمت
    کند در حق درویشان، دعایی
    قم، شهریور 1386 محمد حسین محمدی
    ص: 28
    ________________________________________
    1- ناگفته نماند که گفته ی لقمان حکیم، در جای خود درست است؛ ولی ما نباید ادب را همواره از بی ادبان بیاموزیم، بلکه باید سعی کنیم از بادبان به ویژه مؤدبان به آداب الهی نیز بیاموزیم.
    2- به قول حافظ: چنگ در پرده همین می دهدت پند ولی وعظ آن گه گندت سود که قابل باشی
    3- بحار الانوار 78 / 173، باب 22، روایت 15.
    4- یونس 101.
    5- به قول عماد اصفهانی: «إنی رأیت انه لایکتب إنسان کتابا فی یومه إلا قال فی غده: لو غیر هذا لکان أحسن و لو زید کذا لکان یستحسن و لو قدم هذا لکان أفضل و لو ترک هذا لکان أجمل و هذا من أعظم العبر و هو دلیل علی استیلاء النقص علی جملة البشر. سیمای فرزانگان / 27؛ به نقل از: معجم الأدباء



    امضاء

    دلتنگم..

    برای دخترکی که رویا میبافت.. فارق از وضوح نبودن ها..
    سردی نبایدها.. سختی گسستن ها..


  4. Top | #3

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    July 2014
    شماره عضویت
    6991
    نوشته
    7,937
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سادتنا و مولاتنا یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
    تشکر
    632
    مورد تشکر
    1,260 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض




    بخش اول: انس با قرآن
    اشاره
    «بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ »
    ص: 29
    حکایت 1: قرآن مجسم
    آورده اند: سعد بن هشام علاقه داشت از اخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آگاه شود؛ اما پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رحلت کرده بودند؛ از این رو تصمیم گرفت نزد عایشه به همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) - برود تا از او در این باره سؤال کند. سعد می گوید: نزد عایشه رفتم و از اخلاق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سؤال کردم. عایشه گفت: «أما تقرأ القرآن؟»؛ آیا قرآن نمی خوانی؟ جواب دادم: آری! می خوانم. گفت: «کان خلق رسول الله القرآن»؛ اخلاق و خلق و خوی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) همانند قرآن بود!(1)
    همچو زمین، خواهد آسمان که بیفتد
    تا بدهد بوسه بر نعال محمد(2)





    امضاء

    دلتنگم..

    برای دخترکی که رویا میبافت.. فارق از وضوح نبودن ها..
    سردی نبایدها.. سختی گسستن ها..


  5. Top | #4

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    July 2014
    شماره عضویت
    6991
    نوشته
    7,937
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سادتنا و مولاتنا یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
    تشکر
    632
    مورد تشکر
    1,260 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    حکایت 2: فرمانده ی فداکار
    ساعتی به غروب مانده بود. نیروهای گردان به دنبال یکدیگر از فراز و نشیب های کوتاه بیابان های اطراف بستان آزاد شده، عبور می کردند و فرمانده گردان همراه آنان در جست و جوی جای مناسبی برای انجام تمرینات نظامی و عملی بود؛ چون از یک سو، زمان برای انجام یک تک گسترده در منطقه ی عملیاتی «چزابه» نزدیک می شد و از سوی دیگر بسیاری از برادران بسیجی، آموزش نظامی را تنها در کلاس های بسیج شهر خود دیده بودند و عملا با پرتاب نارنجک، آر.پی.جی، خمپاره یا تیراندازی با تیربارهای مختلف بیگانه بودند. به همین جهت در آن روز گردان از قبل به تجهیزات لازم مجهز شد و خود را برای انجام تمرینات عملی، مخصوصا پرتاب نارنجک و آر.پی.جی آماده کرد و به راه افتاد. در این راهپیمایی معمولا با فرمانده حرکت می کردم و گاهی با ایشان از عملیات آینده و مسائل دیگر سخن می گفتم؛ ولی او بیشتر در حال و هوای خود بود و سعی می کرد خود را از دست سؤال های من یا دیگر عوامل مزاحم خلاص کند و به تلاوت قرآن و ذکر خدا مشغول باشد. به هر حال بعد از مدتی به جایی رسیدیم که از رو به رو، خاکریز کوتاهی نمایان شد، این جا برای تمرین عملی، مناسب بود؛ چرا که نیروها بهتر می توانستند پشت خاکریز پناه بگیرند و نارنجک ها را به طرف دیگر پرتاب کنند.
    هوا کم کم تاریک میشد و خورشید در افق مغرب از دیده پنهان می گشت. فرمانده گردان دستور توقف داد. جایی که ما توقف کردیم کمی ناهموار بود و گاهی هم بوته هایی سر از زمین بر آورده بودند به طوری که اگر نارنجک یا چیزی مانند آن به زمین می افتاد به راحتی دیده نمی شد. به هر حال تمرینات شروع شد، ابتدا چند نفر هر کدام یک گلوله آر.پی.جی پرتاب کردند بعد تیربارچی ها با تیربارهای خود مقداری رگبار بستند، پس از آن نوبت به نارنجک ها رسید. هفت نارنجک وجود داشت که فرمانده گردان شش قبضه آنها را بین نیروها
    ص: 30
    ________________________________________
    1- قصه های قرآن / 134، به نقل از: المحجة البیضاء 120/4 . منظور از این جمله که «اخلاق رسول خدا، قرآن بود» این است که رسول خدا((صلی الله علیه و آله)) مصداق اولیه و بارز تمامی آیات اخلاقی قرآن بودند که آداب اجتماعی و مکارم اخلاق را آموزش می دهند؛ یعنی رسول خدا((صلی الله علیه و آله)) نخستین فردی بودند که به این گونه آیات عمل می کردند. به همین دلیل خداوند در قرآن مجید، اخلاق عالی پیامبر گرامی اش را این گونه می ستاید:( و إنک لعلی خلق عظیم) ؛ و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری. (قلم / 4)
    2- سعدی
    تقسیم کرد و خود یکی را به دست گرفت. آن گاه با آرامش کامل، ضامن آن را خارج کرد و خوب به همه نشان داد و گفت: «این طور ضامن را بکشید و بعد آن را پرتاب کنید»، سپس نارنجک خود را آن طرف خاکریز پرتاب کرد. در همین حال به نیروها فرمان داده شد که روی زمین دراز بکشند تا احیانا بر اثر ترکش نارنجک مجروح نشوند. پس از انفجار نارنجک و آشنایی با نحوهی پرتاب، برادران انتخاب شده به ترتیب، هر یک نارنجک دستی خود را به همان شیوه ی مربی، پرتاب کردند. تا این که نوبت به آخرین نفر رسید. نفر أخر وقتی ضامن نارنجک را کشید، بر اثر ترس یا اشتباه، به جای این که نارنجک را آن طرف پرتاب کند، آن را بین نیروها و نزدیک خود انداخت. البته بقیه افراد متوجه قضیه نشدند؛ چون طبق دستور دراز کشیده و صورت خود را به طرف زمین گرفته بودند؛ ولی من حالت نیم خیز داشتم و متوجه خطر شدم، هر لحظه امکان داشت نارنجک منفجر شود و چند نفر به شهادت برسند یا مجروح شوند. البته با این که خطر را به شدت احساس می کردم؛ ولی قادر به هیچ عکس العملی نبودم حتی به فکر فرار هم نیفتادم. در همین شرایط که زمان به سرعت می گذشت و فاجعه ی احتمالی نزدیک می شد، دیدم شهید لطفعلی عباسی فرمانده ی گردان، با آرامش پیش آمد، نزدیک شد و در همان حال خم شد و مقداری به زمین دست کشید، نارنجک را برداشت و به آن سوی خاکریز پرتاب کرد. نارنجک در هوا منفجر شد و به هیچ کس آسیب نرسید.
    خود را با سرعت به او رساندم. دیدم زیر لب چیزی می خواند، چهره اش برافروخته شده بود؛ ولی آرام به نظر میرسید، بقیه ی نیروها نیز که متوجه قضایا نبودند با پرتاب نارنجک توسط فرمانده و انفجار آن در هوا، یکباره متوجه قضایا شدند و با سرعت اطراف فرمانده را گرفتند و با شور و شوق ناگفتنی، فریاد می کشیدند: «درود بر فرماندهی قهرمان.» در آن لحظات غروب آفتاب و بوی سبزه زارها مدتی را در حیرت، تعجب، شوق و فریاد گذراندیم و سپس راه بازگشت را پیش گرفتیم. در مسیر بازگشت خود را به فرمانده ی قهرمان رساندم و از او سؤال کردم: چگونه در آن لحظات پر التهاب به جای فاصله گرفتن از کانون خطر، به طرف نارنجک حرکت کردید و چگونه مطمئن شدید که می توانید آن را پیدا کنید (با توجه به بوته زار بودن منطقه و به طرف دیگر پرتاب کنید؟ پاسخ او سکوت بود و سکوت؛ ولی اصرار و پافشاری من باعث شد که بالاخره پاسخ دهد. البته ابتدا قول گرفت که پاسخش را حداقل برای نیروهایش بیان نکنم. پس از آن که قول دادم گفت: وقتی نارنجک داخل نیروها افتاد، مشغول تلاوت قرآن بودم و این آیه را می خواندم: « ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون »(1)، علاوه بر این، من مسئول این نیروها بودم و اگر اقدامی نمی کردم، ممکن بود به جای یک نفر چند نفر به شهادت برسند، در نتیجه ابتدا تصمیم گرفتم خود را فدا کنم به این صورت که با سرعت به طرف نارنجک نزدیک شوم و روی آن بخوابم تا ترکش هایش فقط بدن من را سوراخ کند و دیگران سالم بمانند؛ اما وقتی به سرعت نارنجک را (از میان بوته ها) پیدا کردم، متوجه شدم که چند ثانیه به انفجار آن باقی است، آن را برداشتم و پرتاب کردم.
    ص: 31
    ________________________________________
    1- یونس /62، ترجمه: آگاه باشید! (دوستان) و اولیای خدا نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند.
    با شنیدن پاسخ فرمانده دریافتم که این معجزه و ایثار، تنها معجزه ی قرآن، یاد خدا و ایمان بوده است و بس!(1)
    مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
    تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
    من از او عمری ستانم جاودان
    او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ




    امضاء

    دلتنگم..

    برای دخترکی که رویا میبافت.. فارق از وضوح نبودن ها..
    سردی نبایدها.. سختی گسستن ها..


  6. Top | #5

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    July 2014
    شماره عضویت
    6991
    نوشته
    7,937
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سادتنا و مولاتنا یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
    تشکر
    632
    مورد تشکر
    1,260 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    حکایت 3: عروس و تلاوتی لطیف!

    نظامی عروضی سمرقندی در داستانی که از کرامت دولت عباسیان نوشته، چنین می گوید: مأمون دختر فضل بن سهل را خطبت (خواستگاری) کرد و آن دختری بود که در جمال، بر کمال بود و در فضل، بی مثال [نام این دختر بوران بود] و قرار بر این بود که مأمون به خانه عروس رود و یک ماه آن جا مقام کند و بعد از یک ماه با عروس به خانه خویش باز آید. پس از آمادگی های لازم برنشست و روی به خانه ی عروس نهاد و چون به در سرای رسید، پرده ای دید آویخته، خرم تر از بهار چین و نفیس تر از شعار دین. چون به میان سرای رسید خانه ای منقش و مزین دید خرم تر از مشرق در وقت دمیدن صبح و خوش تر از بوستان به گاه رسیدن گل، شش بالشی نهاده و نگاری در صدر نشسته، از عمر و زندگانی شیرین تر و از صحت و جوانی خوش تر. دختر با دیدن مأمون همچون سروی بر پای خاست و بخرامید و نزد مأمون باز آمد و خدمتی نیکو بکرد و عذری گرم بخواست و دست مأمون بگرفت و بیاورد و در صدر بنشاند و نزد او به خدمت ایستاد. مأمون او را نشستن فرمود. به دو زانو درآمد و سر در پیش آورد و چشم بر بساط افکند. مأمون واله گشت، دل در باخته بود، جان بر سر دل نهاد، دست دراز کرد و از خلال [میان] قبا هیجده دانه مروارید برکشید و نثار کرد. دختر بدان جواهر التفات نکرد و سر از پیش برنیاورد. مأمون مشعوف تر گشت، دست بیارید و در انبساط باز کرد تا مگر معانقه کند، عارضه ی شرم استیلا گرفت و آن نازنین چنان منفعل شد که حالتی که به زنان مخصوص است،(2) واقع شد و اثر شرم و خجالت بر صفحه ی رخسار او ظاهر گشت، بر فور گفت: یا امیر المؤمنین! أتی أمر الله فلاتستعجلوه (3)، فرمان خدا در رسید، پس در آمدن آن شتاب مکنید! مأمون دست باز کشید و خواست که او را غشی افتد [بی هوش شود] از غایت فصاحت این آیت و لطف به کار بردن او در این واقعه، نیز دیگر از او چشم برنتوانست داشت و هژده (هجده ) روز از آن خانه بیرون نیامد و به هیچ کاری مشغول نشد الا بدو.(4)
    ص: 32
    ________________________________________
    1- ماهنامه ی بشارت، شماره ی 26/4-28، به قلم: جناب نوری ها.
    2- عادت ماهیانه (حیض).
    3- نحل / 1.
    4- تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی / 15 - 14؛ به نقل از: چهار مقاله / 36 - 32. نکته: الف - تنها کسانی که با قرآن مانوس هستند، اوج لطافت کاربرد به جا و مناسب آیات قرآنی را درک می کنند. ب . اگر کسی سؤال کند که چه رابطه ای میان عادت ماهیانه (حیض) و آیه ی مذکور (آیه ی اول سوره ی مبارکه ی نحل) وجود دارد و به بیان دیگر چرا عروس خانم پس از عادت شدن و پدید آمدن حالت حیض و قاعدگی، آیه ی مذکور را تلاوت کرد؟ در جواب ظاهرا می توان چنین گفت که خداوند در آیه ی 222 سوره ی مبارکه ی بقره به مردان امر می کند که در حالت حیض و قاعدگی زنان، از آنان کناره گیری کنند و با ایشان آمیزش نکنند تا وقتی از خون حیض پاک شوند. در نتیجه امر خداوند عبارت است از: «فاعتزلوا» در آیه ی « فاعتزلوا النساء فی المحیض»؛ پس در حالت قاعدگی از زنان کناره گیری کنید. بنا بر آنچه گفتیم عروس از امر خدا «أمر الله» در آیه ی اول سوره ی مبارکه ی نحل امر «فاعتزلوا» در آیه ی 222 سوره ی مبارکه ی بقره را اراده کرده است که این مطلب، کاربردی ذوقی و سلیقه ای و در نهایت، جالب و زیبا است که حاکی از مأنوس بودن شخص، با آیات قرآن مجید است.






    امضاء

    دلتنگم..

    برای دخترکی که رویا میبافت.. فارق از وضوح نبودن ها..
    سردی نبایدها.. سختی گسستن ها..


  7. Top | #6

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    July 2014
    شماره عضویت
    6991
    نوشته
    7,937
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سادتنا و مولاتنا یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
    تشکر
    632
    مورد تشکر
    1,260 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    حکایت 4: ترنمی وصف ناپذیر


    مؤلف کتاب «ثمرات الأوراق فی المحاضرات»(1) گوید: شنیدم که قاضی القضات(2) علاء الدین أبوالبقاء شافعی از منصب خویش در دمشق برکنار و معزول شده بود. پس از مدتی بار دیگر به سمت سابق خود برگزیده شد. در مراسم معارفه ای که در مسجد اموی برگزار شد، بدر الدین شافعی برادر ابوالبقاء نیز - که خود قاضی القضات مصر بود - حضور داشت، شیخ معین الدین الضریر مقری(3) پس از استعاذه و بسمله چنین قرائت کرد:
    «قَالُوا یَا أَبَانَا مَا نَبْغِی هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا وَنَمِیرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذَلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ»(4)
    طنین این آیه در فضای مسجد اموی دمشق، ترنمی وصف ناپذیر ایجاد کرد که زبان و بیان از توصیف آن، عاجز است. [به قول شیخ اجل سعدی: صدایی که باز می دارد آب را از جریان و پرنده را از طیران!](5)



    امضاء

    دلتنگم..

    برای دخترکی که رویا میبافت.. فارق از وضوح نبودن ها..
    سردی نبایدها.. سختی گسستن ها..


  8. Top | #7

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    July 2014
    شماره عضویت
    6991
    نوشته
    7,937
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سادتنا و مولاتنا یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
    تشکر
    632
    مورد تشکر
    1,260 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    حکایت 5: نود و نه میش!
    آورده اند، به هارون الرشید گفتند: «ناطقی» کنیزکی دارد که ما در ایام مثل حسن صورت و لطف سیرت او نزاده و روی دلربایش با ماه آسمانی برابری می کند. «هارون » چون بشنید، طینت در باطنش اثر کرد و با خود گفت: چرا چنین کنیزی در زمان خلافت من باشد و از خدمت من بازماند و دست روزگار او را به دیگری سپارد. در همان لحظه کس را پی «ناطقی» فرستاد، چون او حاضر شد، هارون گفت: شنیده ام جاریه (کنیزک) شایسته ای داری، باید او را حاضر کنی. وقتی «ناطقی» این سخن بشنید مانند بید بر خود بلرزید، با لب خشک و دیده ی تر به خانه برگشت، وقتی جاریه، خواجه را بدان حال دید گفت: چه واقع شده که قد صنوبر تو منحنی و چهره ی ارغوانی تو زعفرانی گشته؟ آن گاه قصه را باز گفت. کنیزک گفت: باک مدار و اندوه مخور که اگر یار اهل است این کار سهل است. مرا با اطمینان خاطر نزد خلیفه بفرست. من چنان کنم به فضل خدای تعالی که تو از این غم نجات یابی.
    «ناطقی» کنیزک را نزد هارون الرشید فرستاد. چون کنیزک به حضور خلیفه رفت هارون نگاه کرد، در شکل و حسن او حیران ماند و گفت: ای جاریه ! شنیده ام که چون باز آواز از تو به پرواز آید جز دل مستمعان را نرباید.
    کنیزک در جواب هارون این آیه را خواند: «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ»(6)؛ او (خداوند) هر چه بخواهد در آفرینش می افزاید. هارون تعجب کرد و گفت: ای جاریه! جواب از آیه ی قرآن می گویی، مگر تو در آیات قرآن استواری؟
    جواب داد: یا امیر! «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی»(7) ، این از فضل پروردگار من است. هارون در گفتار لطیف و روی ظریف او حیران ماند و گفت: ای جاریه! چه شود اگر از حسن صوت خود عشری (ده آیه) برای ما بخوانی.
    جاریه بی درنگ گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَاب
    ص: 33
    ________________________________________
    1- تقی الدین محمد بن حجة الحموی القادری.
    2- قاضی القضاة، اصطلاحی است که امروز به آن، «رئیس قوه قضائیه» می گویند.
    3- مقری: استاد قرائت (نه تنها قاری).
    4- یوسف / 65، ترجمه: گفتند: پدر! ما دیگر چه می خواهیم ؟! این سرمایه ی ما است که به ما باز پس گردانده شده است و ما برای خانواده ی خویش مواد غذایی می آوریم و برادرمان را حفظ خواهیم کرد و یک بار شتر زیادتر دریافت خواهیم داشت. این پیمانه (بار) کوچکی است.
    5- ثمرات الأوراق / 36
    6- فاطر /1
    7- نمل /40.
    أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَاب»(1) ؛ به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر، این برادر من است، او نود و نه میش دارد و من یکی بیش ندارم؛ اما او اصرار می کند که این یکی را هم به من واگذار و در سخن بر من غلبه کرده است. هارون چون این آیه بشنید، آب در دیده بگردانید (گریست و گفت: ای جاریه! معلوم شد که تو خواجه ی خود را بسیار دوست می داری و قصه ی دل، بر صفحه ی رخسار می نگاری. جواب داد: « وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ »(2)؛ دل های آنان را با هم الفت داد.
    چون هارون این آیه را بشنید، دلش به درد آمد و گفت: «للَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ»(3)؛ نترس و غمگین مباش که ما او را به تو بازمی گردانیم و در همان لحظه دستور داد تا خلعت أوردند و بدو داد و گفت: ای جاریه! نزد خواجه ی خود برو که دل تو او را می خواهد. پس جاریه نزد خواجه ی خود بازگشت.(4)







    امضاء

    دلتنگم..

    برای دخترکی که رویا میبافت.. فارق از وضوح نبودن ها..
    سردی نبایدها.. سختی گسستن ها..


  9. Top | #8

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    July 2014
    شماره عضویت
    6991
    نوشته
    7,937
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سادتنا و مولاتنا یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
    تشکر
    632
    مورد تشکر
    1,260 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض







    حکایت 6: راهنمای شایستگان

    محدث فرزانه و عالم گرانمایه، محمد تقی مجلسی پدر علامه محمد باقر مجلسی (صاحب کتاب معروف و گران سنگ بحار الأنوار)(5) از خدمتگزاران راستین دین مبین اسلام است. این عالم بزرگوار که خود اهل ریاضت معنوی و توجهات عمیق روحانی و سیر و سلوک الی الله بوده در کتاب «روضة المتقین» از مکاشفه و دیداری روحانی یاد می کند و می نویسد: این بنده ی ضعیف در ایامی که مشغول مطالعه تفاسیر قرآن بودم، دستاوردی که نصیبم شد این بود که شبی در حالتی بین خواب و بیداری، پیامبر عظیم الشأن اسلام را دیدم. با خود گفتم: بهتر است در کمالات و اخلاق پیامبر (ص) دقت کنم. هر چه بیشتر دقت می کردم عظمت آن بزرگوار بیشتر بر من آشکار می شد و انوار نبوتش بیشتر بر من تجلی می کرد تا جایی که فضا از نور آن حضرت آکنده شد. از خواب برخاستم، به من الهام شد که قرآن، خلق پیامبر اسلام است، پس سزاوار است در آن تدبر کنم. هر چه در آیه ای بیشتر تدبر می کردم حقایق افزون تری بر من کشف می شد تا جایی که ناگهان معارف و حقایق بی پایانی بر من آشکار شد. در دیگر آیات هم که تدبر می کردم چنین حالتی داشتم؛ البته تا این امر بر کسی عارض نشده باشد آن را قبول نخواهد کرد و شاید آن را محال بداند. به هر حال در مجموع مرادم از بیان این مطلب راهنمایی و ارشاد برادرانم در سیر الی الله است.
    اگر سلطانی از سلاطین دنیا به یکی از کارگزارانش فرمانی بدهد، کارگزار به دقت در مضامین این فرمان می اندیشد تا آن را به طور کامل بفهمد و به طور صحیح انجامش دهد. این فرمان که از یکی از سلاطین دنیا صادر شده است کارگزار را وا می دارد تا لحظه به لحظه در فکر این فرمان باشد و اجرای صحیح و بی کم و کاست آن را وجهه همت خود سازد؛ در صورتی که قرآن، فرمان و دستور العمل خداوند متعال به فرد فرد بندگانش است، پس سزاوار است دست کم اهمیت آن برای ما همانند اهمیت فرمان یک سلطان، نزد کارگزار
    ص: 34
    ________________________________________
    1- ص / 23.
    2- أنفال /63.
    3- قصص /7
    4- کلیات جامع التمثیل / 23 - 21: لطائف الطوائف / 398
    5- بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار. (دریاهای نور جامع مرواریدهای اخبار ائمه ی اطهار)
    او باشد. بدون تردید زمانی که کارگزار، دستوری از سلطان خویش دریافت میکند در آن دقت می کند تا اشارات، تنبیهات و کنایات آن را بفهمد؛ پس بر هر مؤمنی لازم است که در یکایک آیات قرآن از سر تفکر و تدبر نظر کند تا فرمان الهی را به درستی دریابد و آن را به کار بندد.](1)



    امضاء

    دلتنگم..

    برای دخترکی که رویا میبافت.. فارق از وضوح نبودن ها..
    سردی نبایدها.. سختی گسستن ها..


  10. Top | #9

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    July 2014
    شماره عضویت
    6991
    نوشته
    7,937
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سادتنا و مولاتنا یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
    تشکر
    632
    مورد تشکر
    1,260 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض





    حکایت 7: استخاره ی ناب!
    مرحوم آیت الله محسنی ملایری از بندگان خوب خدا بود. ایشان مردی پاک سیرت و از شاگردان عارف کامل حضرت آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی بودند. استخاره های ایشان بسیار عجیب بود. آیت الله سید عباس حسینی کاشانی در باره ی یکی از استخاره های شگفت ایشان چنین نقل می کند: روزی ایشان به منزل ما تشریف آوردند. «حاج افشار» نیز به منزل ما آمده بودند و استخاره می خواستند. آیت الله محسنی برای او استخاره کرد، من نیز نزدیک آیت الله محسنی نشسته بودم، یک آیه آمد، ایشان به حاج افشار فرمودند: گویا می خواهید دختری را برای پسرتان عقد کنید؟ گفت: بله، همین طور است! بعد فرمودند: مثل این که مقداری از کارها و حرف هایش هم زده شده است؟ گفت: بله. ایشان تأملی کردند و فرمودند: به هرحال دختر خوبی است و اگر تا فردا ظهر این کار را انجام ندهید، رقیبی دارید که از شما پیشی می گیرد و شما ضرر می کنید. حاج افشار نیز این مطلب را کاملا تأیید کرد و گفت: اتفاقا رقیب را هم می شناسیم و درست همان طور است که می فرمایید.
    آیت الله سید عباس حسینی کاشانی چنین ادامه می دهد: به هر حال این کار (مراسم عقد و عروسی پسر حاج افشار) انجام شد. هفت - هشت ماه از این حکایت گذشت. یک روز من آیت الله محسنی ملایری و اخوان مرعشی را به منزل دعوت کرده بودم. هنگام ظهر بود، وقتی غذا خوردیم، میهمانان خوابیدند، وقتی آقای محسنی ملایری بیدار شدند، شخصی در زد و گفت: استخاره ای می خواهم. من به آقای محسنی ملایری گفتم: شما استخاره کنید. ایشان نیز استخاره کردند و من توجه کردم، دیدم همان آیه ای که برای استخاره حاج افشار آمده بود برای این شخص نیز آمد. ایشان رو کردند به آن شخص و فرمودند: اگر این کار را انجام دهید در چاهی خواهید افتاد که خلاص شدن از آن، امکان ندارد و ممکن است به مرگ شما بینجامد. آن شخص بسیار تعجب کرد، سپس تشکر کرد و رفت.
    بعدها ما فهمیدیم که آن شخص طلافروش بوده و می خواسته چند کیلو طلا را به طور قاچاق از کشور خارج کند. من از این استخاره تعجب کردم و به ایشان عرض کردم: آقا! من میخواهم سؤالی از شما بپرسم .فرمودند: خودم می دانم چه می خواهی بپرسی. گفتم: آقا! من نفهمیدم حکایت این دو استخاره چه بود. ایشان فرمودند: من یک مطلبی را می خواهم به شما بگویم. اگر قول دهید تا من زنده هستم آن را به هیچ کس نگویید، برایتان می گویم. گفتم: قول می دهم. فرمودند: واقعیتش این است که من وقتی قرآن را باز می کنم از قرآن چیزی نمی فهمم؛ اما کسی در گوشم می گوید که این طور بگو، یک صدایی در گوشم هست که به من
    ص: 35
    ________________________________________
    1- ماهنامه ی بشارت، شماره ی 29/5 - 28؛ به قلم: جناب عبد الرضا شهبازی، به نقل از : روضة المتقین.
    می گوید چه چیزی بگویم و من هم همان چیز را به شخصی که استخاره خواسته، می گویم!(1)


    امضاء

    دلتنگم..

    برای دخترکی که رویا میبافت.. فارق از وضوح نبودن ها..
    سردی نبایدها.. سختی گسستن ها..


  11. Top | #10

    عنوان کاربر
    مدير بخش
    تاریخ عضویت
    July 2014
    شماره عضویت
    6991
    نوشته
    7,937
    صلوات
    1300
    دلنوشته
    4
    ادرکنا یا سادتنا و مولاتنا یا فاطمه زهرا سلام الله علیها
    تشکر
    632
    مورد تشکر
    1,260 در 814
    دریافت
    0
    آپلود
    0

    پیش فرض






    حکایت 8: جهیزیه ای بی نظیر!

    آورده اند. یکی از دانشمندان به نام امام محمد که امور خود را در منتهای فقر می گذراند، روزی نزد فُقاعی (آبجو فروش)(2)آمد و گفت: اگر مرا یک شربت از فقاع بدهی، تو را دو مسئله می آموزم. فقاعی جواب داد: من مسئله را می خواهم چه کنم، از پی کار خود برو.
    قیمت در گرانمایه چه دانند عوام
    حافظا گوهر یکدانه مده جز به خواص
    پس از مدتی اتفاقا مرد فُقاعی روزی قسم یاد کرد که اگر به دختر خود هر چه در دنیا هست جهیزیه ندهد، زنش سه طلاقه باشد. در این باب به علما رجوع کرد که من چنان عهدی کرده ام، همه گفتند:گناهی را مرتکب شده ای. بالاخره نزد امام محمد آمد و مسئله را با وی در میان گذاشت. امام محمد گفت: به یاد داری که از تو یک شربت خواستم، ندادی حالا این مسئله را به تو می آموزم و در مقابل، هزار دینار می گیرم. آن مرد هزار دینار به وی داد. امام محمد گفت: اگر به دخترت قرآن بدهی، قسم تو صحیح است و به آن عمل کرده ای. آن
    مرد پاسخ امام محمد را به تمام علمای بزرگ عرضه داشت. علما همگی پاسخ او را پسندیدند و گفتند: پاسخی بهتر از این، نمی توان گفت؛ زیرا قرآن مقابل تمام دنیا و مافی ها، بلکه زیادتر از آن است!(3)


    امضاء

    دلتنگم..

    برای دخترکی که رویا میبافت.. فارق از وضوح نبودن ها..
    سردی نبایدها.. سختی گسستن ها..


صفحه 1 از 6 12345 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
© تمامی حقوق از جمله طراحی قالب برای سایت آیه های انتظار محفوظ می باشد © طراحی و ویرایش Masoomi