بررسى شبهه برهان ناپذیرى خدا -حسن رحیق
خداشناسی
چکیده
نگارنده در این نوشتار بر آن است تا با طرح صور گوناگون شبهه برهانناپذیرى خداوند و بررسى مباحث استدلالى خداشناسى و رویکرد شهودى عارف و با یادآورى تلاشهاى علمى حکما و متکلمان اسلامى، این دیدگاه را رد نموده و شناخت عقلى و عرفتحصولى نسبتبه خداوند را ممکن و براهین اثبات ذات بارى تعالى را منطقى برشمارد . و نیز تفکر جدایى علم و ایمان (، عقل و دین و یا علم و دین) را پرورده دامان شبهه برهانناپذیرى خداوند دانسته است .
مقدمه
یکى از شبهات وارده در باب اثبات ذات خدا و صفات ثبوتیه و سلبیه او این است که اساسا این مسائل برهانپذیر نبوده و بشر نمىتواند با برهان عقلى یا با هرگونه استدلال قانع کنندهاى به شناختخداوند نایل آید بلکه بالاتر از آن اصولا شناخت عقلى و معرفتحصولى نسبتبه خداوند ممکن نیست و نمىتوان در قالب تصور و تصدیق خداوند را شناخت . بنابراین باید در شناختن ذات و صفات خداوند (2) و گرایش به ایمان، به دنبال راههاى دیگر بود و مثلا از فطرت یا تجربه دینى و مانند آن بهره جست . در مقابل این شبهه، همه حکما و متکلمین اسلامى نه تنها این مسائل را برهانپذیر دانستهاند بلکه در این راه تلاشهاى بسیارى کرده (3) و سرمایههاى بزرگى از اندیشههاى متافیزیکى را به برکتخاصیت انتقالپذیرى علوم حصولى (4) و به یمن اعتبار عقل و استحکام براهین فلسفى، در اختیار تشنگان حقیقت و پویندگان راه معرفتخدا قرار دادهاند و در احتجاج با منکران وجود خدا همیشه سرفراز و پیروز بودهاند، البته در عین حال این همه را صرفا شناختى عقلى، کلى، مفهومى و از وراى حجاب دانستهاند .
صور گوناگون شبهه برهانناپذیرى خدا
کسانى که خداوند و صفات او را برهانپذیر نمىدانند به گروههاى مختلفى تقسیم مىشوند که به اجمال به آنها مىپردازیم:
الف) کسانى که اساسا اعتبار عقل را منکرند و معرفت را جز در حصار حس یا تجربه (5) نمىجویند . با مبناى این گروه نه تنها استدلال عقلى و برهان منطقى ارزش معرفتى ندارد بلکه اساسا هیچ گونه معرفت عقلى حتى به صورت گزارههاى بدیهى و معلومات فطرى (6) عقل وجود ندارد و چون مسائل متافیزیکى از قلمرو حس و تجربه و در نتیجه از مدار معرفت علمى بیرون است پس بحث پیرامون خدا نیز برهانپذیر نمىباشد . (7)
ب) کسانى که با اعتراف به اعتبار عقل و معلومات نظرى آن به نقد شیوه قیاسى پرداخته و با طرح بعضى اشکالات، برهان عقلى را فاقد ارزش معرفتى قلمداد کردهاند .
مشکل این گروه مشکل منطقى است و به طور مثال در یکى از نقدهاى رایج، شکل اول را که مرجع دیگر اشکال قیاسى است مفید علم نمىدانند و مىگویند براى آگاهى به مطلوب، علم به کبرا کافى بوده و به تشکیل قیاس و جستجوى نتیجه نیازى (8) نیست; زیرا اگر علم به مطلوب وجود نداشته باشد ادعاى آگاهى به کبرا که قضیهاى است کلى بى مورد مىباشد، قهرا در شکل اول، مغالطهاى از صنف مصادره به مطلوب، مستقر است . (9)
با این بیان هر چند عقل مىتواند خدا را بى واسطه شهود کند (10) ، ولى نمىتواند به روش منطقى و با ترتیب مقدمات براى اثبات او اقامه برهان کند .
ج) کسانى که هرچند در مبانى معرفتشناختى و منطقى خود مشکلى ندارند و برهان فلسفى را ارج مىنهند، ولى خصوص براهین اثبات خدا را که بشر تاکنون به دست داده، نقادى کرده و آنها را از اثبات خدا ناتوان جلوه مىدهند . این گروه که ناتوانى براهین اثبات خدا را باور دارند به دو دسته تقسیم مىشوند:
1- کسانى که هر چند در مساله خداشناسى وجود هر نوع برهان فلسفى و استدلال ناب عقلى را منکرند، ولى به صحت نوعى استدلالات اقناعى و درستى ادلهاى که به هر حال دستگاه معرفتى عقلایى را خاضع مىکند، رضایت مىدهند; نظیر آنچه در حساب احتمالات گفته مىشود .
به هر حال در پاسخ به هر دو گروه باید گفت که استنتاج مزبور، مغالطه از باب «وضع ما لیس بعلة علة» است .
2- کسانى که هرگونه استدلال را مخدوش مىشمرند و هیچ دلیلى را قانع کننده نمىدانند و ایمان را - در فرض تسلم - صرفا به شهود باطن از نوع «تجربه دینى» یا به ساحتهاى روانى مثل اراده و عاطفه یا به «مفیدیت» و مانند آن مستند مىکنند .
د) گروهى دیگر این راه را رفتنى و این در را گشودنى مىدانند، ولى پاى استدلال را در این راه چوبین و غیر مطمئن، تلقى مىکنند . اینان فقط دل را مرکب خدا و یگانه «رهنورد بادیهپیما» مىشمارند و تنها راه مطمئن را سلوک قلبى مىدانند نه سلوک عقلى . عرفا از این نظر دفاع مىکنند . (11)
باید توجه داشت که اینان هر چند به گروههاى دیگرى که گرد این شبهه جمع شدهاند نزدیکترند، ولى چندان هم در میان این حلقه قرار ندارند; زیرا در عین تکیه بر سلوک قلبى و نامطمئن خواندن استدلالات عقلى، مسائل خداشناسى را ذاتا برهانپذیر مىشمارند .
ه) گروهى دیگر مىگویند:
«ما درباره خدا و صفات ثبوتیه و سلبیه خدا . . . چیزى نمىدانیم و نمىتوانیم بدانیم . . . درباره همه اینها بدون چون و چرا و بدون حق نظر یعنى بدون دخالت دادن منطق و استدلال باید تسلیم نظر وحى شد . . .» اشاعره و حنابله که خود را «اهل الحدیث» مىنامند طرفدار این نظریهاند . (12)
آنچه تاکنون ارائه گردید صور گوناگون شبهه برهانناپذیرى خدا و صفات او بود پاسخ کلى این شبههها این است که اگر مبناى شبهه مشکل معرفتشناختى باشد باید معرفت را بازشناخت و در مبانى معرفتشناختى تجدید نظر کرد . و اگر مشکل منطقى در میان باشد باید منطق را ملاحظه کرد و ارزش قیاسات و نحوه شکلگیرى شکل اول و کلیت کبراى آن را مورد بررسى مجدد قرار داد، اما اگر نقادى براهین اثبات خدا به این شبهه دامن زده باشد بررسى خود براهین و ادله مورد نظر لازم است و با رفع اشکالات مطرح شده و اثبات صحتحتى یک برهان فلسفى، خود به خود شبهه مذکور هم برطرف خواهد گردید . در واقع اقسام شبهه مذکور فى نفسه هیچ جایگاه علمى و پایگاه استقلالى ندارد و متکى به یک سلسله ناتوانىهاى فکرى و فلسفى یا ضعف مبانى معرفتى و منطقى مىباشد.