چنين تفسيرى براى اين جمله آن را با تمام جمله هاى قبلى وبعدى منسجم مىسازد و همهى جمله ها را به يك نقطه سوق مىدهد و اگر نام آن را تاويل مىنهند، به خاطر آن استكه عرش در اين آيات كنايه از قدرت آمده است و معنى لغوى آن كه تخت چوبى يا آهنين است، در نظر گرفته نشده و چنين تاويلى تاويل مردود نيست، بلكه تاويل مردود آن است كه با ظاهر جملگى آيه مخالفتشود و اتفاقا ظهور جملگى آن همان است كه ياد آور شديم.
با توجه به آن جمله هاى قبلى وبعدى، اگر جملهى مزبور به جلوس خدا بر تخت تفسير شود و اينكه او واقعا بر تخت نشست و يا بر روى آن استقرار يافت، در اين صورت جمله معنى مبتذلى خواهد يافت كه نه قراين موجود در آيات آن را تاييد مىكند ونه عرف ادب و سخن شناس، زيرا چنان معنايى با ماقبل و مابعد آن تناسبى ندارد.
از اين بحث گسترده روشن شد تاويل متشابه به معنى حمل آيه بر خلاف ظاهر نيستبلكه جستجويى است در تعين مراد با تدبر در آيه و سياق آن.
تاويل به معنى حمل آيه بر خلاف ظاهر آن، تاويل باطلى است كه فقط در تفسير به باطن انجام مىگيرد.
مفسر هرگز نمىتواند آيه را بر خلاف ظاهر آن حمل كند، ظواهر قرآن مانند نصوص آن حجت است مگر اين كه قرينهى روشن بر خلاف ظاهر پيدا كند و در ميان عقلا اين نوع تفسير بر خلاف ظاهر رايجباشد مثل اين كه عام بگويد خاص اراده كند، مطلق بگويد و مراد جدى آن مقيد مىباشد.
در اينجا شيوهى تفسير كتاب آسمانى ما روشن گرديد و متد لازم براى كشف مقاصد قرآن ارايه شد، و در همگى، محور كشف مقاصد الهى بوده است.
تنها چيزى كه در بحث هرمنوتيك كتاب و سنتباقى مىماند اين است كه گروهى معتقدند دلالت ظواهر آيات بر مقاصد كاملا ظنى است نه قطعى در حالى كه دلالت نصوص قرآن بر مقاصد را قطعى مىدانند.
ولى ما در بحثهاى مربوط به اصول فقه دلالت هر دو را قطعى دانستيم تنها با اين تفاوت كه گويندهى نص نمىتواند از من خلاف آن را اراده كند و اگر چنين چيزى شد متهم به تناقض گويى مىشود در حالى كه مىتواند در ظاهر چنين كارى را انجام دهد، همينطورى كه گفتيم عام و مطلق بگويد در حالى كه مقصود جدى آن خاص و مقيد باشد و بعدها به چنين اراده خود تصريح كند.
اين نظريه در ميان اصوليين معروف است در حالى كه از نظر ما هر دو دلالت قطعى است ولى بايد ديد رسالت ظاهر چيست تا دلالت آن بر آن رسالتى كه بر عهده دارد قطعى استيا ظنى؟
در علم اصول ثابتشده است كه انسان داراى دو اراده است:
الف) اراده استعمالى.
ب) اراده جدى.
مقصود از اولى اين است كه لفظ را در معنى خويش به كار ببرد، ولى ممكن است هدف از اين به كارگيرى لفظ يكى از امور زير باشد:
1. جدا خواهان آن است.
2. از ترس طرف و خوف از مخالف اين سخن را مىگويد (تقيه) .
3. انگيزهى او از اين سخن، شوخى و مطايبه است.
رسالتى كه بر دوش ظواهر است اين است كه ما را در جريان اراده استعمالى قرار دهد، و اما مراتب ديگر هرگز بر عهده الفاظ نيست تا ظواهر را به خاطر احتمال جدى يا تقيه يا شوخى ظنى بناميم، اين بخش از احتمالات در نص هم وجود دارد دافع آنها اصول عقلايى استيعنى راه و روشهاى عقلا در سخن گفتن و پيوسته انگيزهى سخن گفتن را ارادهى جدى مىدانند نه خوف و تقيه و نه مطايبه و شوخى.
بنابر اين ظواهر و نص در رسالتى كه بر عهده دارند يكنواخت مىباشند، آرى همانگونه كه قبل از اين يادآور شديم، نص را نمىتوان بر خلاف آن حمل كرد حتى گويندهى سخن نيستبگويد مقصود اين نيست متناقض شمرده مىشود در حالى كه در ظواهر اگر مدعى خلاف ظاهر شد از متكلم پذيرفته نمىشود.
شگفت آنجاست كه اگر همهى ما با يكديگر سخن بگوييم، كلام يكديگر را به روشنى مىفهميم و مكالمه ما حاكى از يك دلالت قطعى است نه ظنى در حالى كه ما غالبا از مقاصد خود با ظواهر تعبير مىكنيم.
كسانى كه دلالت ظواهر قرآن را نسبتبه مقاصد ظنى مىدانند يك نوع كاستى در شان قرآن پديد آورده و آن را از معجزهى قطعى به صورت معجزهى ظنى عرضه مىكنند; زيرا قوام اعجاز، لفظ و معناست زيبايى لفظ از يك طرف و بلندى معنا از طرف ديگر دستبه يكديگر مىدهند اعجاز پديد مىآورند. هرگاه دلالت ظواهر بر مقاصد الهى ظنى باشد طبعا نتيجه تابع اخس مقدمتين خواهد بود، يعنى اعجاز قرآن نيز ظنى بوده نه قطعى.
سخن درباره هرمنوتيك كتاب و سنتبيش از آن است كه ما اينجا آورديم; زيرا بحثهاى مربوط به عام و خاص، مطلق و مقيد، منطوق و مفهوم، ناسخ و منسوخ در علم اصول به طور گسترده مطرح شده است.