فاطميه آتش و هيزم ز کين
پشت در جز يک گل پژمرده نيست
فاطميه چادري خاکي شده
در ميان سينه شان ، نه! قلب نيست
فاطميه گريه هاي زينب است
دستها مغروق يارب يارب است
فاطميه يک علي ، يک يا علي
درس آب و کربلا بر زينب است
فاطميه برزخي مستور بود
معرفت از آدمي ، بس دور بود
فاطميه شد سکوت آخرين
بر علي اين بغض يک دستور بود